eitaa logo
کانون فرهنگی امام موسی بن جعفر علیه السلام @gomnam314m
381 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💫 در لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) برادری بود که عادت داشت هر بسیجی شهید شد پیشانی اش را ببوسد 😇 وقتی خودش شهید شد بچه ها تصمیم گرفتند به پاس آن بوسه ها، پیشانی اش را بوسه باران کنند پیکر بی سرش اتش به دل همه زد...💔
بعد ازخواندن هردو رڪعت نمازشب، مےخوابید و بیدار مےشد تا دو رڪعت دیگر بخواند. از او سوال شد چرا؟ گفت: نفس را بایدرنج دادتا‌ پاڪ‌ شود اونوقت ما یه نگاهمونو نمیتونیم کنترل کنیم😒
همینی که حاج احمد گفته: با ۱سر۱ئیل وارد جنگ خواهیم شد ؛ هرکس مردِ این راه است بسم الله هرکس نیست خداحافظ :) نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا🇮🇷👇 ••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
میگفت: اگه‌طالب‌شهـادتـۍبدان‌‌که‌نماز، ‌خوبه‌اول‌باشه‌و‌گرنه‌همه‌بلدن‌که‌اول ‌غذا‌بخورند،اول‌یه‌دل‌سیرچت‌کنند،اول ‌بخوابند! خلاصه‌اول‌همه‌کاراشونو‌ انجام‌میدن‌بعد‌نماز‌بخونند..❗️ ‌کسےکه‌دنبال‌شهادته‌بایداز تمومِ‌تعلقات‌دنیا‌دست‌بکشه..👋🏼 ••••••••••♡♡♡♡••••••••••
💠نماز‌اول وقت هر جا که بودیم، توى جاده یا مقر یا هر جاى دیگر، وقتى موقع نماز مى شد فوراً مى زد کنار و مى گفت: "حیفه نماز اول وقت مون از دست بره."بعد هم چفیه اش را پهن مى کرد و مى ایستاد به نماز. نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا🇵🇸🇮🇷👇 ••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| توصیه هایی از شیخ هادی.... بد نیست هر وقت خواستیم از خونه بیرون بریم یکبار مرور کنیم 👌 نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا🇵🇸🇮🇷👇 ••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
📌 این دو شهید تا سال ۷۳ دست در دست هم داشتند 🔷️ دستِ داوود بصائری (شهید سمت راست) را گرفتم و در دست رفیق دیگرمان اکبر قهرمانی گذاشتم؛ به اکبر هـم سفارش کردم مراقب داوود باشد. ◇ از نقطه ی رهایی باید عازم خط میشدیم؛ خداحافظی کردیم و از یکدیگر قول شفاعت گرفتیم. ◇ صبح روز بعد، پاتک سنگین دشمن روی کانال ۱۱۲ آغاز شد. حجم آتش به قدری شدید بود که از گرمای انفجارهای مداوم در داخل کانال، احساس میکردیم پوست بدنمان دارد میسوزد و ریه هایمان داغ شده است. ◇ زیر آن آتش باران شدید، ناگهان داوود و اکبر را دیدم که کنار هم به دیوار کانال تکیه داده بودند. ◇ با دیدن این دو بچه محل در آن وادی آتش و خون، کلی خوشحال شدم؛ آنها هم با دیدن من خیلی ذوق کردند. ◇ دستی برایشان تکان دادم که به یکباره گلوله ی توپ ۱۲۰ نزدیک آنها به زمین خورد. گرد و خاک که فرو نشست،دیدم سر داوود به روی شانه اکبر افتاده و همینطور کنار هم به شهادت رسیده اند. ◇ قلبم داشت از حرکت می ایستاد با حسرت نگاهشان کردم و در دل از خدا خواستم شفاعتشان را شامل حال من گرداند. 📚 زمینهای مسلح / گلعلی بابایی "روایتی از حمـاسـه والفـجر ۱" 🔻 پیکر مطهرشان تا سال ۷۳ به همین شکل در منطقه فکه، زیارتگاه ملائکة الله بوده. |
▫️ به بهانه اعلام نتایج کنکور سراسری ▪️دست‌نوشته شهید احمدرضا احدی، رتبه یک کنکور تجربی سال ۱۳۶۴