#عاشقانه_شهدایی
شام عروسیمان نان و پنیر بود
طی مراسم عقد، حمید مرتب قرآن میخواند و گریه میکرد.
همه تعجّب کرده بودند و برایشان سوال بود که مگر کسی شب عروسی گریه میکند؟ گریه او به مجلس حال و هوایی روحانی بخشیده بود.
شب عروسی استاندار و همکاران خودش را در سپاه و همین طور تعدادی از خانوادههای پولدار کرمان را دعوت کرده بود. فکر می کنید شام چه دادیم؟
نان و پنیر! همین. البته سبزی هم بود.
راوی: همسر #شهید_حمید_ایرانمنش