eitaa logo
کانون شهدا
145 دنبال‌کننده
385 عکس
400 ویدیو
0 فایل
«در این کانال پــیام و مــــرام و مــــقام کسانی بیان می شود که جانشان را فدای هدفشان کردند... » 🔶کانون شهدا بسیج دانشجویی علوم پزشکی کاشان🇮🇷 🎥 aparat.com/Arman_kaums 🔺https://t.me/Arman_Kaums 🔹 https://ble.ir/Arman_kaums 🔸 eitaa.com/Arman_kaums
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۷اسفندماه سالروزشهادت سرلشکرحسین خرازی🌹 ▪️تغییرات اساسی و بنیادین در تحولات اجتماعی عموماً توسط افرادی با قدرت اراده، خلاقیت و استعدادی فراتر از سایرین صورت می‌گیرد. دوران دفاع مقدس به سبب ویژگی‌های خلق الساعه خود به عرصه‌ای جهت بروز استعدادهای درونی افراد تبدیل شد. فرماندهان نظامی در این میان مطمئناً جایگاه والایی داشته‌اند. حاج حسین خرازی از فرماندهان شجاع جنگ تحمیلی به سبب وجود پیشینه مبارزاتی در پیش از دفاع مقدس و بویژه سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی به سرعت توانست وجه نظامی تأثیرگذاری در دوران دفاع مقدس از خود نشان دهد. باز پس گیری بخش عظیمی از سرزمین‌های تحت تصرف نیروهای بعثی عراق در نتیجه تلاش‌های وی و همرزمانش در طی نبردهای مختلف صورت گرفت. 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۹اسفندماه سالروز شهادت فرمانده مدافع حرم علیرضا توسلی(معروف به ابوحامد) 🌹 🔹️در جنگ ایران، شانه به شانه سربازان ایرانی رزم کرده. چه در کودکی و چه در زندگی خانوادگی و در کنار همسرش چه فراز و نشیبی را از سرگذرانده و چه افکار بلندی داشته. شهید توسلی، مظلومی است که دنبال گرفتن حق مظلومانی دیگر است. حالا در هر جا و مکان و در هر لباس و جایگاهی. البته که این آدم ذو ابعاد است و این که از بیرون شخصیتی نظامی است اما روحیه لطیفی داشته وبا شعرو ادبیات هم سر و کار دارد. 🔸️کتاب "به جرم خمینی"مستندی است که داستان دلیرانه زندگی اوراروایت میکند.    
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷۱۰ اسفند سالروز امیر حاج امینی بیسیمچی گردان انصار لشگر ۲۷ محمدرسول الله صلی الله علیه وآله 💠 امیر حاج امینی در سال ۱۳۴۰ در روستای علیشار ساوه بدنیا آمد این شهیداز جمله دلاورمردان و چهره های مشهور دفاع مقدس است که در عملیات کربلای ۵ درسال۱۳۶۵ درکانال پرورش ماهی به شهادت رسید 📷 عکسی معروف و زیبا از شهید حاج امینی ماندگار شده است که در تاریخ ۱۰اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه درجنوب کانال پرورش ماهی گرفته شده است. این عکس تاثیرگذارترین عکس‌ گرفته شده از شهدای دفاع مقدس است ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿 بخشی ازوصیتنامه شهید: ای حسین ای مظلوم کربلا ای شفیع لبیک گویان ندای هل من ناصرت رامن نیزلبیک گفتم شفاعتم کن ومگذاردراین گرداب هلاکت هلاک گردم .. ▫️یاد همه شیرمردان حماسه سازدفاع مقدس جاودان سالروز شهادتت مبارک❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۷ اسفندماه سالروز شهادت سرداراسلام حاج ابراهیم همت🌹 🔹️سلام برشهدایی که با جان دادنشان اسلام را به تثبیت رساندند🌱 به قول حاج قاسم اینطور می شود که همت بر جان ها حکومت می کند❗
🌼رمزها در رمضان است، خدا می داند برتر از فهم و گمان است، خدا می داند بار عام و همه مهمان خداوند کریم ماه آزادی جان است، خدا می داند🌼 🔸 همراه با قرائت دعای پر فیض کمیل 🗓 زمان: پنجشنبه ۲۴اسفندماه ۱۴۰۲ 🕰 ساعت حرکت: ساعت۲۱:۰۰ 📍 مکان شریف: گلزار شهدای دارالسلام کاشان 🚌 حرکت از درب دانشگاه 📱برای ثبت نام به آیدی های زیر مراجعه نمایید: 🆔 خواهران: @sadat_pndsi 🆔 برادران: @Seyedmam30 🛑 با ما درارتباط باشید:👇 ╔∞═❀✨🇮🇷✨❀═∞╗ https://zil.ink/basijkaums 🆔 @Arman_kaums ╚∞═❀✨🇮🇷✨❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۵ اسفندماه سالروز شهادت سردار مهدی باکری🌹 🔹️چه کنم که تهیدستم، خدایا قبولم کن... هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق آب‌های هور انتقال می‌دادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آرپی‌جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست، شهید باکری در مقابل نعمات الهی خود را شرمنده می‌دانست و تنها به لطف و کرم خداوند تبارک و تعالی امیدوار بود، در وصیت نامه‌اش اشاره کرده است که: چه کنم که تهیدستم، خدایا قبولم کن.
🌹عکس سلفی مادر و پسر 📸آخرین دیدار یک مادر و پاره تنش... این تصویر را شاید خیلی دیده باشید. برخی می‌گویند، رزمنده حاضر در تصویر، شهید «محمدرضا اکبری» است از یزدانشهر مادر شهید می‌گوید:«آن روز بی خبر رفت اصفهان تا اعزام شود. با هزار مصیبت خودم را رساندم به چهارباغ. حدود چهل اتوبوس بودند که چند بار از یک طرفشان رفتم و از طرف دیگر برگشتم تا ببینمش. ولی نبود که نبود. داشتم ناامید می‌شدم که سه اتوبوس مانده به آخر پیدایش کردم. وقتی می‌بوسیدمش، یکی گفت می‌اندازیش پایین! گفتم نه، قد پسرم بلنده، نمی افته. همان موقع عکاس بهم گفت که این عکس را گرفته و نشانی داد. بعد شهادت محمد رضا، پیدایش کردم و عکس را گرفتم». شهید محمدرضا اکبری، ۲۷ اسفند ۶۵ در سن هفده سالگی در فاو به شهادت رسید و پیکرش در گلزار شهدای یزدانشهر خاکسپاری شد... ┈┈••✾••┈┈ 🌐 روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی کاشان 🌍 @rakaums :پیام شما ✴️ @kaums_ac_ir
هدیه کنیم اعمال هفتمین از ایام ماه مبارک رمضان رو به شهید احمد علی نیری یک بار با احمد آقا و بچه های مسجد عین الدوله به زیارت قم و جمکران رفتیم. در مسجد جمکران پس از اقامه نماز به سمت اتوبوس برگشتیم . ایشان هم مثل ما خیلی عادی برگشت. راننده گفت : اگر می خواهید سوهان بخرید یا جایی بروید و …، یک ساعت وقت دارید. ماهم راه افتادیم به سمت مغازه ها یک دفعه دیدم احمد آقا از سمت پشت مسجد به سمت بیابان شروع به حرکت کرد ! یکی از رفقایم را صدا کردم گفتم : به نظرت احمد آقا کجا می ره ؟! دنبالش راه افتادیم . آهسته شروع به تعقیب او کردیم ! آن زمان مثل حالا نبود . حیاط آن بسیار کوچک و تاریک بود. احمد جایی رفت که اطراف او خیلی تاریک شده بود . ماهم به دنبالش بودیم . هیچ سر و صدایی از سمت ما نمی آمد . یک دفعه احمد اقا برگشت و گفت ؟ چرا دنبال من می آیید!؟ جا خوردیم . گفتیم :شما پشت سرت رو می بینی؟چطور متوجه شدی؟ احمد آقا گفت : کار خوبی نکردید. برگردید. گفتیم : نمی شه ، ما با شما رفیقیم . هرجا بری ما هم میایم. در ثانی اینجا تاریک و خطرناکه ، یک وقت کسی ، حیوانی ، چیزی به شما حمله می کنه … گفت خواهش می کنم برگردید .ما هم گفتیم : نه، تا نگی کجا می ری ما بر نمی گردیم ! دوباره اصرار کرد و ما هم جواب قبلی… سرش را انداخت پایین . با خودم گفتم : حتما تو دلش داره مارو دعا می کنه ! بعد نگاهش را در آن تاریکی به صورت ما انداخت و گفت : طاقتش رو دارید؟ می تونید با من بیایید!؟ ما هم که از همه ی احوالات احمد آقا بی خبر بودیم گفتیم : طاقت چی رو ، مگه کجا می خوای بری؟! نفسی کشید و گفت : دارم می رم دست بوسی مولا. باور کنید تا این حرف را زد زانو های ما شل شد . ترسیده بودیم . من بدنم لرزید. احمد آقا این رو گفت و برگشت و به راهش ادامه داد. همین طور که از ما دور می شد گفت: اگه دوست دارید بیاید بسم الله . نمیدانید چه حالی بود. شاید الان با خودم می گویم ای کاش می رفتی اما آن لحظه وحشت وجود ما را گرفته بود . با ترس و لرز برگشتیم . ساعتی بعد دیدیم احمد آقا از دور به سمت اتوبوس می آید. چهره اش برافروخته بود . با کسی حرف نزد و سرجایش نشست . از آن روز سعی کردم بیشتر مراقب اعمالم باشم. بار دیگر شبیه این ماجرا در حرم حضرت عبدالعظیم پیش آمد. 📖 کتاب عارفانه شهید احمد علی نیری