دفتر عشق بسته مى شود اما خسته نه!
خامه ى در خون نشسته عاشق خسته مى شود اما شكسته نه!
مي دانى؟! گفتن از عشق تو و دُرّ سُفتن از هجر تو ... آخر پيمانه اى از آب حيات است براى من مهجورِ رنجور ...
هر وقت از فراق تو مي نويسم، برگ هاى دفترم پير مى شوند و چروك خورده ...
اما بر عكس! قلم! يادِ وصالِ تو كه مى افتد گل از گلش مى شكفد ...
دوباره غنچه مى كند ...
سورمه مى كشد ...
خلاصه خيال خوش عاشقى دوران جوانى به سرش هجمه مى برد ...
صبحِ نگاه كردن صورتت، و عصرِ دست در دست گذاشتنت نزديك است
#دل_نوشته
#حامد_هـ
🍃🌸🆔 @kanoon_baran