#حضرت_زهرا #هجوم_به_بیت_وحی بر در زدند و پیش چشمانم پرش ریخت اشک غریبی از نگاه دخترش ریخت زهرای من با تازیانه هم نوا نیست اما حرامی بین کوچه بر سرش ریخت آتش به روی او رسیده در تهاجم آن شعله ها بر جای جایِ پیکرش ریخت میگفت با گریه حسن، ای وای مادر از بعد سیلی نور چشمان تَرَش ریخت از شدت سیلی به دیوار و زمین خورد خاک غریبی بر جبین و معجرش ریخت بابا بگو آخر چرا زین غم نمیرد؟ طفلی که دیده گوشوار مادرش ریخت گریه نکن بابا که دیدم وقت غسلش خونابه از پهلوی زار و پرپرش ریخت زهرای من را عده ای نامرد کشتند آن بی حیا زهر خودش را آخرش ریخت زینب ،حسن، ای وای از داغ حسینم‌ وقتی به صحرا تکه های اکبرش ریخت او در پی آب است بهر شیر خوارش اما سه شعبه بر گلوی اصغرش ریخت سر بین تشت و میکند ظالم جسارت جام شرابش پیش روی خواهرش ریخت مهدی بیا درمان درد قلب زارم دشمن میان خیمه ها با لشکرش ریخت😭 #اللهم_صل_عل_فاطمه_وابیها_وبعلها_وبنیها_بعدد_مااحاط_به_علمک