eitaa logo
کانون کتاب و کتابخوانی 📖
273 دنبال‌کننده
229 عکس
4 ویدیو
86 فایل
🔰کانال رسمی کانون کتاب و کتابخوانی دانشگاه فرهنگیان پردیس حضرت فاطمه الزهرا(س) یزد🔰 ارتباط با ادمین @Kanoon_ketabkhaani
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم که لطافت تو را دارد گل زیبایی قامت تو را دارد گل پس هدیه گلی برای تو آوردم امّا چه لیاقت تو را دارد گل؟! ✍🏽 @kanoon_ketabkhani 📚
تو که می‌خندی هر جای سال باشد دوباره شکوفه‌ها شروع می شود خیابان، بوی کوچه باغ می گیرد و خورشید در بهترین قسمت آسمان می ایستد تا هوا هوای تو شود ✍🏼 @kanoon_ketabkhani 📚
با کدام بال می‌توان از زوال روزها و سوزها گریخت! با کدام اشک می‌توان پرده بر نگاه خیره ی زمان کشید؟ با کدام دست می‌توان عشق را به بند جاودان کشید؟ با کدام دست @kanoon_ketabkhani 📚
عجیب اند مردمان این شهر عمری دعای باران خواندند وقتی که آمد چتر به دست گرفتند! ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
یار با ما بی‌وفایی می‌کند بی‌گناه از من جدایی می‌کند شمع جانم را بکشت آن بی‌وفا جای دیگر روشنایی می‌کند ✍🏽 @kanoon_ketabkhani 📚
باد اسبی‌ست؛ بشنو که چگونه می‌تازد از میان دریا و از میان آسمان، بشنو که چگونه زمین را در هم می‌نوردد تا مرا به دوردست‌های دور ببرد در آغوشت پنهانم کن، لااقل همین یک شب را پنهانم کن! که این شب باران دهان‌های بی‌شمارش را سخت بر زمین و بر دریا نهاده‌است بشنو که چگونه باد می‌خواهد -چهارنعل- مرا با خود بَرد بگذار باد بگذرد، زآن‌پس مرا ترک کن... ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
اتوبوسی آمده از تهران یکی از صندلی هایش خالی است قطاری می رود از تبریز یکی از کوپه هایش خالی است سینماهای شیراز پر از تماشاچی است که حتما ردیفی از آن خالی است انگار یک نفر هست که اصلن نیست انگار عده ای هستند که نمی آیند شاید،کسی در چشم من است که رفته از چشمم نمی دانم! ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
با کدام بال می‌توان از زوال روزها و سوزها گریخت! با کدام اشک می‌توان پرده بر نگاه خیره ی زمان کشید؟ با کدام دست می‌توان عشق را به بند جاودان کشید؟ با کدام دست ✍️ ------------------------------------------------------- 📚@kanoon_ketabkhani
حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا من چرا عشرت امروز به فردا فکنم 📚@kanoon_ketabkhani
چشم تو بهار جاودانی دارد صد چشمه‌ی آب زندگانی دارد از هر نگهت، هزار چشم خورشید بر خاک، طلوع آسمانی دارد... ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
دوست داشتن بعضی آدمها مثل اشتباه بستن دکمه های پیراهن است تا به آخرش نرسی نمی فهمی که از همان اول اشتباه کرده‌ای ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
من ناروا بسیار شنیده و خود خاموش به سایه نشسته ام من دردها بسیار دیده و خود در خود خسته شکسته ام اما هرگز به روی رویاهای خویش نیاورده ام! که بر من چه رفته ، چه می رود... ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
شیوهٔ خوش منظران چهره نشان دادن است پیشهٔ اهل نظر دیدن و جان دادن است چون به لبش می‌رسی جان بده و دم مزن نرخ چنین گوهری نقد روان دادن است ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
می‌آورَد او از قد و رخ، سروی و ماهی من هیچ نیارم به جز از گریه و آهی بر خاکِ رهش گر بنهم روی، عجب نیست چون خلق همه روی نهادند به راهی عشقش ندهم من که دو عالم بسِتانم گو سفله بده جان ز پی مالی و جاهی گویند که رخ‌زرد به محشر شوی از عشق گویم چه کنم، دارم از این گونه گناهی من روز و شب اوصاف رخ و زلف تو گویم دیگر نکنم رو به سفیدی و سیاهی چو سنبلِ تَر دارد از آن زلف سیه بوی می‌بویم و غش می‌کنم از مهر گیاهی خون کرد دلم غمزه‌ی یار از پی لطفی بر حالت «داعی» لب او هست گواهی... ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
تو ماه کاملی و من جزیره‌ای در آب مرا به مدّ تو هر شب گذشته از سر، آب ستاره‌ها همه‌شب گِرد من شنا کردند تو آسمان مرا کرده‌ای سراسر آب نگاه غمزده‌ام در دلت اثر نگذاشت چنان که عکس درختان بی‌ثمر در آب به غیر ساختن و سوختن چه کار کنم، مرا که چشمی خون است و چشم دیگر آب؟ نه... انتظار زیادی‌ست اینکه فکر کند به سرنوشت من -این تخته‌ی شناور- آب... ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
پذیرفته بودم که ویرانه باشم اگر صاحب گنج شاهانه باشم خودم خواستم خلوتی این‌چنین را که با مردم شهر، بیگانه باشم از این پیله رفتم به آن پیله، یعنی امیدی ندارم که پروانه باشم سرم گرم دنیای خود بود، حالا چه انگور باشم، چه میخانه باشم! تو هم برخلاف خیالات خامم پریشان نبودی که من شانه باشم شبی زیر باران می‌آیی سراغم بعید است آن شب ولی خانه باشم... ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
گفتم که جهان و همه اوضاع جهان چیست؟ پیرِ خِردم گفت که خوابیّ و خیالی بس راه سپردیم و کمال همه‌کس را دیدیم و به جز عشق ندیدیم کمالی... ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
گرچه ژستِ نشسته‌ای دارم می‌دوم... کفش خسته‌ای دارم پشت این ویترین و این لبخند چیزهای شکسته‌ای دارم سَروم و چوب می‌دهم به تبر صنعت ورشکسته‌ای دارم! در نگاهم غباری از غم نیست بس که چشمان شُسته‌ای دارم گاه با سایه، گاه آیینه... با خودم دار و دسته‌ای دارم راهی‌ام از خودم، چه باید برد؟ چمدان نبسته‌ای دارم... ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
گر شاخه ها دارد تری ور سرو دارد سروری ور گل کند صد دلبری ای جان، تو چیزی دیگری… ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
گر شاخه ها دارد تری ور سرو دارد سروری ور گل کند صد دلبری ای جان، تو چیزی دیگری… ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
بس بگردید و بگردد روزگار دل به دنیا درنبندد هوشیار آنچه دیدی، بر قرار خود نماند آنچه بینی هم نماند برقرار دیر و زود، این شکل و شخص نازنین خاک خواهد گشتن و خاکش غبار سال دیگر را که می‌داند حساب؟ یا کجا رفت آنکه با ما بود پار؟ صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ای برادر! سیرت زیبا بیار آدمی را عقل باید در بدن ورنه جان در کالبد دارد حِمار! گنج خواهی در طلب رنجی ببر خرمنی می‌بایدت، تخمی بکار نام نیکِ رفتگان ضایع مکن تا بماند نام نیکت یادگار با غریبان لطف بی‌اندازه کن تا رَود نامت به نیکی در دیار از درون خستگان اندیشه کن وز دعای مردم پرهیزگار با بدان بد باش، با نیکان نکو جای گلْ گل باش، جای خارْ خار دیو با مردم نیامیزد؛ مترس بَل بترس از مردمان دیوسار... ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
اندوه را همچون پرنده‌ای چسبیده بر صفحه‌یِ آسمان دیدم نه به دور دست بال میزد و نه سقوط میکرد... ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
از این دنیای پرغوغا چه می‌خواهم، نمی‌دانم من از غوغای این دنیا چه می‌خواهم، نمی‌دانم یکی رؤیاست این هستی؛ ملال‌انگیزِ وحشت‌زا از این رؤیای وحشت‌زا چه می‌خواهم، نمی‌دانم نه در خوابم، نه بیدارم، نه سرمستم، نه هشیارم از این ابهام بُهت‌افزا چه می‌خواهم، نمی‌دانم از این هشیاری و مستی، از این والایی و پستی از این بیداری و رؤیا چه می‌خواهم، نمی‌دانم دل دیوانه‌ای دارم، همه جویای رسوایی از این دیوانه‌ی رسوا چه می‌خواهم، نمی‌دانم همه بُهتم، همه حیرت، همه رشکم، همه حسرت همه شورم، همه غوغا، چه می‌خواهم، نمی‌دانم... ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
میخواهد آب رفته باشد روز های گذشته باشد یا خاطره ای به طعم تو... فرقی نمی کند ! هرآنچه که دیگر باز نگردد غم انگیز است. ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚
وقتی که می‌خندی، دلی فرو می‌ریزد، شاعری نقّاش می‌شود، تا با واژه‌هایش ژِکوندی دیگر را جاودانه سازد در کُجای دلم جا گرفته‌ای که قرار از من ربوده‌ای...؟ ✍🏻 @kanoon_ketabkhani 📚