eitaa logo
کانون کتاب و کتابخوانی
118 دنبال‌کننده
300 عکس
43 ویدیو
9 فایل
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانون کتاب و کتابخوانی 📚معرفی کتاب 📖برگ اول 📜حکایت نویسی 🎶زمزمه های کهن 📗داستان نویسی 💫روزنه های امید💫
مشاهده در ایتا
دانلود
📜حکایت لقمان: لقمان حكیم پسر را گفت: امروز طعام مخور و روزه دار، و هرچه بر زبان راندی، بنویس. شبانگاه همه آنچه را كه نوشتی، بر من بخوان. آنگاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور. شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. دیروقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هرچه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هیچ طعام نخورد. روز چهارم، هیچ نگفت. شب، پدر از او خواست كه كاغذها بیاورد و نوشته‏‌ها بخواند. پسر گفت: امروز هیچ نگفته‌‏ام تا برخوانم. لقمان گفت: پس بیا و از این نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قیامت، آنان كه كم گفته‏‌اند، چنان حال خوشی دارند كه اكنون تو داری.... 🔻با ما همراه باشید و مارو به دوستانتون معرفی کنید.😉 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈        🔻کانون_کتاب_و_ کتابخوانی_دانشگاه_کوثر 🆔️https://eitaa.com/kanoon_ketabvaketabkhani 🆔https://eitaa.com/farhangikub1 🆔https://rubika.ir/farhangikub1 🆔https://t.me/farhangikub1 🌐http://cul.kub.ac.ir
📜شیشه و آیینه : جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می‌بینی؟ گفت: آدم‌هایی که می‌آیند و می‌روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می‌گیرد. بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می‌بینی؟ گفت: خودم را می‌بینم. عارف گفت: دیگر دیگران را نمی‌بینی، در حالی که آینه و پنجره هر دو از یک ماده اولیه ساخته شده‌اند. اما در آینه لایه نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی‌بینی. این دو شیئ شیشه‌ای را با هم مقایسه کن؛ وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می‌بیند و به آنها احساس محبت می‌کند. اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت، کبر، غرور، پلیدی و…) پوشیده می‌شود، تنها خودش را می‌بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه‌ای را از جلو چشم‌هایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری. 🔻با ما همراه باشید و مارو به دوستانتون معرفی کنید.😉 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈        🔻کانون_کتاب_و_ کتابخوانی_دانشگاه_کوثر 🆔️https://eitaa.com/kanoon_ketabvaketabkhani 🆔https://eitaa.com/farhangikub1 🆔https://rubika.ir/farhangikub1 🆔https://t.me/farhangikub1 🌐http://cul.kub.ac.ir
حکایت "عطار و پسرانش" روزی روزگاری، عطار معروفی در شهر خود زندگی می‌کرد. او مردی دانا و خوش‌اخلاق بود که به خاطر حکمت و صداقت خود در دل مردم جا داشت. عطار روزها در دکان خود به فروش عطر و ادویه مشغول بود و شب‌ها به تربیت فرزندانش می‌پرداخت. سه پسر داشت که هر یک در جستجوی آرزوهای خود بودند. یک روز، عطار تصمیم گرفت تا درس مهمی به پسرانش بدهد. به آن‌ها گفت: «ای عزیزان، بیایید در این باغ گوهرهایی از ناشناخته‌ها بیابیم.» پسران با شوق و اشتیاق با پدر خود به باغ رفتند. عطار آنان را به خرمن پر از غله راهنمایی کرد و گفت: «هر یک از شما باید به کنار این جا بیفتید و گنجی را جست‌وجو کنید. اما یادتان باشد، گنج واقعی در تلاش و کوشش نهفته است.» پسران به جستجوی خود پرداختند. اولی به نام احمد در پی زر و زیور گشت و پس از ساعتی زحمت، تکه‌ای طلا یافت که در دلش شعف و شادی به وجود آورد. دومی به نام حسین در جستجوی لذت‌های زودگذر به درختان میوه رفت و با چیدن میوه‌های شیرین لحظات خوشی را برای خود رقم زد. اما سومی، یوسف، در دلش آواز پدر را می‌شنید و به جمع‌آوری گیاهان و گل‌های خوشبو پرداخت. پس از گذشت ساعاتی، سه پسر به نزد پدر بازگشتند. احمد و حسین با غرور از گنج‌های مادی خود صحبت کردند و منتظر تحسین پدر بودند. اما یوسف با سبدی از گل‌های خوشبو و گیاهان معطر نزد پدر آمد و گفت: «ای پدر، من گنجی را یافته‌ام که نه تنها به من، بلکه به همه‌ی کسانی که به من نزدیک می‌شوند نیز خوشبختی و آرامش می‌دهد.» عطار با لبخندی دل‌نشین به پسرش نگریست و گفت: «فرزندانم، نتیجه‌گیری از این جستجو بسیار مهم است. این‌که برادرت یوسف عطر گل‌ها را انتخاب کرده، به ما یادآوری می‌کند که گنج واقعی در زندگی تنها در چیزهای مادی نیست، بلکه در محبت، ارتباطات و آرامش یافت می‌شود. 🔻با ما همراه باشید و مارو به دوستانتون معرفی کنید.😉 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈        🔻کانون_کتاب_و_ کتابخوانی_دانشگاه_کوثر 🆔️https://eitaa.com/kanoon_ketabvaketabkhani 🆔https://eitaa.com/farhangikub1 🆔https://rubika.ir/farhangikub1 🆔https://t.me/farhangikub1 🌐http://cul.kub.ac.ir