خيلی عصبانی بود. سرباز بود و مسئول
آشپزخانه كرده بودندش.
ماه رمضان آمده بود و او گفته بود
هركس بخواهد روزه بگيرد، سحری
بهش ميرساند.
ولي يك هفته نشده، خبر سحری دادنها
به گوش سرلشكر ناجی رسيده بود.
او هم سرضرب خودش را رسانده بود
و دستور داده بود همهی سربازها به
خط شوند و بعد، يكی يك ليوان آب
به خوردشان داده بود كه
" سربازها را چه به روزه گرفتن ! "
و ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت
بازداشت، برگشته بود آشپزخانه.
با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز
شستند و با روغن موزاييكها را برق
انداختند و منتظر شدند.
براي اولين بار خدا خدا ميكردند
سرلشكر ناجی سر برسد.
ناجي در درگاهِ آشپزخانه ايستاد. نگاه
مشكوكی به اطراف كرد و وارد شد.
ولی اولين قدم را كه گذاشته بود،
تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود
كه كارش به بيمارستان كشيد.
پاي سرلشكر شكسته بود و ميبايست
چند صباحی توی بيمارستان بماند.
تا آخر ماه رمضان، بچهها با خيال
راحت روزه گرفتند.
#شهید_محمدابراهیم_همت
#فرمانده_دل_ها
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
در لشکر۲۷محمدرسول الله برادری بود
که عادت داشت #پیشانی_شهدا را ببوسد
وقتی شهید شد🌷 بچه ها تصمیم گرفتن،برای جبران ان بوسه ها،پیشانی اش را بوسه باران کنند
جنازه #بی_سرش قلب همه را آتش زد💔😭
#شهید_محمدابراهیم_همت
#سردار_بی_سر😔
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
💕
#به_روز_باشید
گونے هاے نان خشڪ را چیده بودیم ڪنار انبار، حاجے وقتے فھمید خیلے عصبانے شد؛
عصبانی شد و گفت: «دیگہ چے؟ نون خشڪ معنے نداره»😡
از همان موقع دستور داد تا این گونے ها خالے نشده، ڪسے حق ندارد☝️ نان بپزد و بدهد بہ بچہ ها.
تا مدت ها موقع ناهار و شام، گونے ها را خالے مے ڪردیم وسط سفره🍃، نان هاے سالم تر را جدا مے ڪردیم و مے خوردیم.
#شهید_محمدابراهیم_همت
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
🕊🕊🕊🕊🕊
حیات طیبه
#کلامی_از_بهشت✨
هروقتمیخواستبرای جوانان 📝یادگاری بنویسد ، می نوشت :
🌸"منکانللہکاناللهله"🌸
هرکه با خدا باشد خدا با اوست.😍 رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن ...☝️
#شهید_محمدابراهیم_همت
#سبک زندگی
🕊🕊🕊🕊🕊
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@kanoon_misaghh
⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷
#جـــهــادے 🌸🍃
وقتی که عملیات می شد، دیگر خواب و خوراک نداشت از سه بعدازظهر تا سه صبح جلسه می گذاشت همه را یکی یکی صدا می زد و توجیه شان می کرد گاهی بیشتر از نیم ساعت در شبانه روز نمی خوابید😊 حتی بعضی وقتها سه چهار شب اصلاً نمی خوابید روز پنجم عملیات «خیبر» بود که دنبالش می گشتم توی جیپ پیدایش کردم👀 گفتم «کارت دارم #حاجی » گفت «صبر کن اول نمازمو بخونم☺️ » منتظر شدم نمازش را خواند بعد چراغ قوه🔦 و نقشه را آوردم که به او بگویم وضعیت از چه قرار است چراغ قوه را روشن کردم🔦 و روی نقشه انداختم و گفتم « کارور از اینجا رفته👈، از همین نقطه، بقیه هم » نگاهی بهش انداختم، دیدم سرش در حال پایین آمدن است😐 گفتم « #حاجی ، حواست با منه؟ گوش می کنی😕؟» به خودش آمد و گفت «آره، آره بگو » ادامه دادم «ببین #حاجی ، کارور از اینجا » که این دفعه دیدم با سر افتاد روی نقشه و خوابید😐 همان طور که خواب بود، به او گفتم «نه #حاجی ، الآن خواب از همه چیز برای تو واجب تره بخواب🙂، فردا برات توضیح می دم »😐😂
#سبک_زندگی📿
#شهید_محمدابراهیم_همت🌸
#منبع کتاب برای خدا مخلص بود ، صفحه ۸۱
راوی:سردار شهید سعید مهتدی🌹
⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘
🌺🕊🌺🕊🌺🕊
@kanoon_misaghh
🖤🥀🖤🥀🖤
#جهادے🌿
🔸حالا وسط این گیر و دار، از بیماری سینوزیت هم رنج می برد.
طوری که دو سه روز از شدت چرک گلو، قادر به حرف زدن هم نبود، با این حال 24 ساعت شبانه روز خودش را پای تیپ گذاشته بود!!😞
از دوندگی برای تامین آب آشامیدنی نیرو ها گرفته، تا سرکشی مستمر به فعالیت تیم های شناسایی واحد اطلاعات-عملیات.✌️
خلاصه خیلی همت در عملیات رمضان سختی کشید.🙁
یادم هست یک بار هم، این موضوع را به زبان آورد.
قبل از شروع مرحله آخر عملیات رمضان بود که از خودش شنیدم که
میگفت :«خدایا! آخر ما چه گناهی به درگاه تو مرتکب شدیم که نمیتوانیم از این امانت های تهران به خوبی محافظت کنیم؟!» مقصود حاجی از تعبیر امانت های تهران، ``نیرو های بسیجی اعزامی از تهران`` بودند. با آنکه میزان تلفات و مجروحین ما💔، در عملیات رمضان خیلی نسبت به حمله فتح خرمشهر کمتر بود، اما باز هم #همت وجدانش حاضر به قبول این امر نبود و خیلی خودش را میخورد و سرزنش میکرد😢
#سبک زندگی
#عملیات_رمضان
#شهید_محمدابراهیم_همت
🖤🥀🖤🥀🖤🥀
@kanoon_misaghh