eitaa logo
کانون شهید مطهری نطنز🌱
950 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
34 فایل
اینجا صفحه ی شماست🌱 جایی که نگرشِ مثبت شما، قدرتِ دستان توانا و نگاه خلاق شما رو ثبت می کنه ساختمان دبیرستان آزادگان شماره تماس: 54223359 راه ارتباطی : @Hamidmobaraknezhad 09137437265
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 زینب شاهوردی،هشتم فاطمیه همه رفتار وکردار و اعمال وافکار مادر محضر مدیر و مدبری قادر و توانا،چون خداست پس خداوند به همه نیت ها و رفتار و افکار ما آگاه است. اوست که می داند ظاهر و باطن و نیت و درون هرشخص را و درطوفانهای زندگی با خدابودن بهتر از ناخدابودن است؛پس در عصرشبهه افکنی و دروغ های فضای مجازی حق را باید دید و باطل را شنید به حق یقین پیدا کرد و ازباطل دوری کرد . https://eitaa.com/motahari_natanz
🌱 همکار، سرکار خانم مینا روحی چقدر خوبند آن هایی که تخصص دارند در خوب کردن حال انسان ها.... که اگر آن انسان ها مادر باشند ، این خوب کردن حال می تواند به هر قیمتی باشد. این پسرک زیرک و فداکار که مادرش در بستر بیماریست ، لحظه شماری می کند تا به بالین فرشته ی مهربانش برسد و نفس او را با تمام وجود استشمام کند. برای خوشحالی مادر برای یک ثانیه بیشتر در کنار مادر برای .... https://eitaa.com/motahari_natanz
🌱 همکار، سرکار خانم فاطمه محسنی نیا آن روز باید زودتر به خانه میرسیدم.. نه زودتر خیلی زودتر.. هنوز گل ها را نچیده بودم... وای دسته کردنشان را بگو! باید تا بهشت زهرا پیاده بروم... خانم معلم:اجازه!! کاش میشد اجازه بگیرم بروم نگرانی ها و دلواپسی هایم را دور بریزم بروم از حیاط مدرسه خیال راحت سر بکشم سر کلاس تا بعد از ظهر بنشینم و چشم در چشمان معلم درس بابا نان داد. را بنویسم... اما آن روز ها.... بابا... بابا نبود تا نان بیاورد، باید میرفتم هنوز گل ها را نچیده بودم.... سارا روسری اش پاره شده بود... مادر قرص هایش تمام.. چشم های رضا از دیروز هنوز پشت ویترین اسباب بازی فروشی جا مانده بود... باید میرفتم... هنوز گل ها را نچیده بودم... https://eitaa.com/motahari_natanz
🌱 نازنین زهرا صابری، هفتم خدادادی باز هم مجبور بودم دروغ بگویم . از صبح شوقی در وجودم بود از طرفی هیچ اشتیاقی برای رفتن به مدرسه نداشتم روز های آخر فصل زمستان بود خوب یادم است . خیلی واضح بود که آقای مدیر حرفم را باور نکرده است پس من مجبور به گفتن دروغی دیگر شدم . تمام اشتیاقم این بود که بیرون بروم پیراهن تازه درختان راببینم درختانی که پس از سرمای زمستان و خوابی طولانی از خواب برخواسته بودند. همه جا بوی بهار به خود گرفته بود درختان پیراهن سفیدشان را در آورده بودند و جامه ای از جنس حریر برتن کرده بودند. و من تمام اشتیاقم بازی با برف های باقی مانده بود. این تمام تمام رویای من بود.
🌱 حمید مبارک نژاد ترانه ی تنهایی رو زیر لب زمزمه میکرد انگار دروغِ پشت چشماش قرار نبود معصومیتش رو انکار کنه... دلش جدایی از ازدحام کلاس و سرزنشِ نگاهِ معلم رو به زبون میاورد و پاهاش اما تحمل این همه سنگینی شوق رو در خودش نمیدید،بارها به عقلش رجوع کرد،تصویر تنبیه صبحِ فردا مقابل نگاهش بود... اما اون دلیل بزرگ تری برای رهایی داشت.... قفس، جای همه ی پرنده ها نبود! https://eitaa.com/motahari_natanz
🌱 زینب رحمتی،پایه یازدهم تمام بهانه های دنیا را در صدایم جمع می کنم شاید هم جریان های مغناطیسی ارتباطی عقل و قلبم بالاخره باهم کنار آمدند تا شاهکاری خلق کنند نگاهم به سمت معلم کشیده می شود هاله ایی از آرامش آبی را به دور خود دارد و من کودکی سرشار.. میخواهم شیطنت چشمانم را پشت معصومیت فطری قلب هر کودک خردسالی پنهان کنم .موفق می شوم از کلاس درس که عجین با جادوی دانش و راز صبر آموزگار چشمان بی بصیرت مرا خسته می کند خارج شوم .حالا مدیر را چه کنم ؟؟ گاهی که پرنده ی بازیگوش خیالم را در آسمانهای تفکر کودکانه ام رها میکنم زمزمه ای در ناخود‌آگاهم نقش میبندد:اگر تمام مدیر های دنیا می دانستند که تنها با کمی قانون شکنی آنقدر حالمان خوب می شود که تا مدت ها میخندیم هیچگاه تنبیه مان می کردند ؟؟ درست نمی دانم شاید روزی مدیر شدم آنگاه با دیدن پسربچه های شلوغ و پر سر وصدا و شنیدن سناریو های عجیب و غریبشان برای رفتن به خانه تراژدی از گذاشته هایم اندیشه ام را به بازی بگیرد . بگذریم حالا مدیر را چه کنم ؟ https://eitaa.com/motahari_natanz
🌱 همکار و دوست خوبم؛ ابوالفضل حاج هادی گاهی آدم دلش شیطنت میخواد و بازیگوشی پسرها همیشه به بازیگوشی و شیطنت معروف هستند و این شیطنت و شلوغی آنهاست که پسرها رو بامزه نشون میده پسر دنبال یک راه بود که خودش رو از کلاس بی روح و خشک نجات بده شاید اول نقشه نگرفت ولی باز نقشه جدید ریخت و نا امید نشد پسر به دنبال آزادی بیرون از کلاس بود او تمام فکرش همه جا بود به غیر از کلاس دلش می‌خواست کلاس تموم بشه و بره بیرون دلش می‌خواست زنگ زود بخوره که فریاد شادی بکشه دلش دویدن و فریاد زدن میخواست ، سوار بر دوچرخه شدن و تند تند رکاب زدن ، رفتن به کوچه با دوستان گل کوچیک بازی کردن آری وقتی علاقه نباشه دنبال هر راهی هستی برای رها شدن پسرها با شیطنت و بازیگوشی زنده هستند https://eitaa.com/motahari_natanz
🌱 خانوم معصومه شیاسی،از همکاران آینده کاش توی همان زمان در دل سادگی ها جا مانده بودیم. همون زمونا که سفره ی دلشون هم بی تملق واسه هم باز بود یاد ایام قدیم بخیر وقتی از مدرسه میومدم با پای پیاده بوی قرمه مامان کل کوچرو گرفته بود همیشه هم از بقالی کنار مدرسه نوشمک میگرفتم‌و تا دم‌خونه میخوردم لباسام پر از خاک گل بود یه حموم داشتیم با کاشی های ریز قهوه ای اب گرم کنمونم تو اشپزخونه بود وقتی شیر اب گرم رو باز میکردم صدای شعلش لرز تو دلم میذاشت همیشه عصر ها خانومای همسایه تو خونمون جمع میشدن هرکی یه خوراکی میورد یکی هندونه یکی کیک خونگی ... وای که چه زندگی ساده بود.....!!!! قدیما نمیدونم دل ما خوش بود ؛ یا قدیما بیشتر خوش می گذشت ! نمیدونم سلامتی بیشتر بود ؛ یا ما مریض نبودیم ! نمیدونم ما بی نیاز بودیم ؛ یا توقع ها پایین بود ؟ نمیدونم همه ی چی داشتیم ؛ یا چشم و هم چشمی نداشتیم ! نمیدونم اون موقع ها ؛ حوصله داشتیم ! یا همین حالا وقت نداریم !!! نمیدونم چی داشتیم ، چی نداشتیم ولی روزای خوبی داشتیم همه‌ی ما یک گوشه از این دنیا خاطره‌ای ساخته‌ایم که از عهده‌ خراب کردنش برنمی‌آییم. https://eitaa.com/motahari_natanz
🌱 مطهره غلام زاده، هشتم فاطمیه چشم هایش می خندد.چشم های معصوم او ذوق دیدار ملکه کوچکی که مادرش ماه ها او را برایش وصف کرده‌ را دارد. هوای کلاس درس سنگین و ذهن پسرک درگیر دیدار ملکه. انگار صدای نوزاد در گوشش است که باعث میشود مدام بگوید خانم معلم اجازه. کاشکی او برق نگاهش را میخواند.روزی برای خواهر کوچکش تعریف خواهدکرد که چگونه برای دیدارش یک مدرسه را تعطیل کرده و پایش سر خورده برای دیدارش،بدون توجه به سرزنش فردا روز مدیر...، خواهر یعنی یک لبخند واقعی گوشه لب برای همیشه.و روزی خواهر به او خواهد گفت توتوانستی کار بزرگی انجام دهی اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کندوآن دست ، "خداست." https://eitaa.com/motahari_natanz
🌱 نفیسه علیزاده، پنجم احسان دو ما الانی ها بایدزیرکی رو از زمان قدیم یاد بگیریم و بفهمیم که خدا برای کارای خوب همیشه یارو کمک حالمونه. یه وقت نباید به خودمون تلقین کنیم که خدا مارو یادش رفته خدا تو هر حالتی به فکر ما. کاش میشد از این فیلم اونایی که میگن خدا مارویادش رفته درس عبرتی بگیرند و بفهمند خدا تو کارای خوب باها شونه⚘ https://eitaa.com/motahari_natanz
تقدیرنامه ی همکاران موفق در 🌱
تقدیرنامه ی دانش آموزان منتخب هم به زودی صادر میشه🌱