🌹•{از ولادت تا شهادت}•
🍃برگ بیستوششم:
مصطفی عبدالشاه، دوست شهید:
عید غدیر سال ۱۳۸۶بود. امام جماعت بعد از نماز ظهر بلند شد و گفت امروز دوبه دو دست. بدهید. می خواهیم صیغه برادری بخوانیم تا در دنیا و آخرت یار و یاور هم باشیم. هنوز حرف های امام جماعت به پایان نرسیده بودکه نماز گزاران به بغل دستی هایشان نگاه میکردند و میسنجیدند که میخواهند با چه کسی برادر شوند! من نگاهی به سمت راستم انداختم. عباس کنار من نشسته بود. آن روزها قد کوتاه و بدن ضعیفی داشت اما خوش برخورد بود. با خودم فکر می کردم که او چطور می خواهد برای من برادری کند؟. صیغه برادری را با او خواندم. چند ماه بعد که عباس را دیدم به او گفتم:« بین ما عقد برادری خونده شده؛ شما واسه من چیکار کردی تو این مدت؟!» جوابی داد و گذشت. دوسه ماه بعد که دوباره او را در مسجد دیدم باز هم به او گفتم:« تو درحق برادرت چه کار کردی؟» وقتی دید حرفم جدی است، گفت:« تو دعا کن من شهید بشم، به اذن خدا شفاعت میکنم!»
#ازولادتتاشهادت #جوان_مومن_انقلابی
#کانونشهیدعباسدانشگر
|@kanoon_shahiddaneshgar6|
🌹•{از ولادت تا شهادت}•
🍃برگ بیستوهشتم:
محمد جواد موحدی، همکار شهید:
به ما رحم نمیکنی به این دانشجوها رحم کنید. از اول هفته تا آخر هفته، از سر صبح تا دم غروب، براشون کلاس و برنامه و آموزش گذاشتین، لااقل یه جمعه رو بهشون استراحت بدین!.. از روی ناراحتی این حرف ها را به عباس زدم. وقتی که می دیدم صبح های جمعه دانشجوها را برای شرکت در دعای ندبه ترغیب می کند. گفت: « از اول هفته تا آخر هفته واسه کی کار میکنن؟! خدایا دل خودشون؟! جواب دادم: «ان شاء الله واسه خدا» گفت: «اینم روش! » تا خواستم جوابی بدهم گفت : «حضرت آدم یه لحظه واسه دل خودش کار کرد و از عرش به فرش رسید.»
گفتم : «عباس آقا ما عرش نمی خوایم! این فرش رو ازمون نگیر! بزار جمعه ها بخوابیم!» خندید و گفت : «بعد از های ندبه بگیر راحت بخواب!»
#ازولادتتاشهادت #جوان_مومن_انقلابی
#شــهـیدانهـ #نسئل_الله_منازل_الشهداء
╭━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╮
✓کانالمکتبشهیدعباسدانشگر↓↓
🆔@maktababbasdanshgar
✓کانالکانونشهیدعباسدانشگر↓↓
🆔@kanoon_shahiddaneshgar ╰━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╯