طبق معمول سرم توی گوشیم بودو داشتم توی پیاما تاب میخوردم...
اوووو برو بابا اینا هم بیکارن ...آخه توی این ظِل گرما با زبون روزه بریم بگیم مرگ بر اسرااائیل ...مرگ بر آآمریییکا که چی ؟ مثلا الان مُردن 😂😂
این واکنش من بود بعد از دیدن پیامی که درباره راهپیمایی روز قدس خوندم
توی همین فکرا بودم که یهو داداش کوچیکم درحالی که میدوید و یه هواپیمای کاغذی تو دستش بود ،ووووو ووووو کنان درو باز کردو اومد توی اتاق
😠
پرید روی تختمو شروع کرد به بالا و پایین پریدن
چیکاااار میکنییی بچه برو بیییروووون 😤
حسابی سرش داد کشیدم اما فایده ای نداشت، هواپیما رو بین دستام له کردم و پرتش کردم بیرون 😡
چند دقیقه ای از رفتن پر اشک و آهش میگذشت که با خودم گفتم :
من طاقت اینکه برادم که هم خونمه ...که فقط یه بچه ی بازیگوشه، بی اجازه وارد اتاقم شد رو نداشتم و کلللی جنجال راه انداختم 😟
واقعا چه حسی داره چندین سال دشمنا بریزن توی کشورت ...پدرت ،مادرت ،برادرت ...همه کَسِت رو بکشن خونه ت رو خراب کنن بهت زور بگن و تو فقط چند تا سنگ و تیر کمون برای مبارزه داشته باشی ...😔
حتی تصورش هم وحشتناکه 😢
شاید کاری از دست من بر نیاد اما کمترین وظیفه م در قبال بچه های مظلوم فلسطینی اینه که حداقل به اندازه فریادی که سر برادر کوچیکم کشیدم ،سر ظالمانی که سالهاست قدس رو اشغال کردن و مردم رو قتل عام میکنند بکشم ....
بلکه م بیشتر و قوی تر ،چون داداش بیچاره م هیچ گناهی نداشت اما اونا ظالم ترین و پست ترین انسان های روی زمینن 😡✊
#من_هم_می_آیم