🛑من چند سال قبل در مقایسهی بین نظام جمهوری اسلامی و نظام شوروی سابق - که امریکاییها و غربیها توانستند نظام شوروی را مضمحل کنند و طمع بسته بودند که همان جریان را نسبت به انقلاب اسلامی انجام بدهند - گفتم که تفاوتهای این دو نظام، تفاوتهایی است که نمیتواند محکومِ یک قانون باشند. در نظام جمهوری اسلامی، اساس حرکت بر پایبندی به مبانی است. آن چیزی که به عنوان مبدأ مشروعیت این نظام محسوب میشود، یعنی ولایت الهی که منتقل میشود به #فقیه، مشروط است به پایبندی بر احکام الهی. آن کسی که در رتبهی رهبری نشسته است، اگر نسبت به آرمانهای اسلامی، نسبت به قوانین اسلامی از لحاظ نظری یا عملی، بیقید شود، از مشروعیت میافتد و دیگر اطاعت او بر کسی واجب نیست، بلکه جایز نیست. این، در خود قانون اساسی، یعنی در خود سند اصلی انقلاب، ثبت شده است. بنابراین، شما اگر امروز به امواج دشمنی و کینهورزىِ دشمنان انقلاب اسلامی نگاه کنید، میبینید که مهمترین آماج دشمنی آنها با همین دو سه اصلی است که مربوط به این عامل تضمینکننده و نگهدارندهی انقلاب است. لذا این انقلاب شکستخوردنی نیست؛ این انقلاب فرود آمدنی نیست؛ این انقلاب از سیر و حرکت خود باز نمیایستد؛ چون جامعهی ما یک جامعهی مؤمن و دینی است و دین و ایمان اسلامی در اعماق دل مردم، از همهی قشرها، نفوذ دارد؛ مردم به معنای حقیقی کلمه به دین معتقدند. بنابراین، آن چیزی که جزو ارزشهای دینی باشد، برای مردم معتبر است و حراست از آن که در قانون آمده است، از نظر مردم یک وظیفه است. الان شما مشاهده میکنید که شانزده سال بعد از رحلت امام و بیستوشش سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دولتی بر سر کار میآید که شعار اصلىِ آن، پیروی از آرمانهای اسلام و انقلاب و عدالت است و مردم هم رأی و دل و خواست و جهت حرکتشان همین است. هر چند دشمنان، مخالفان و کینهورزان بینالمللىِ این ملت و این انقلاب و نظام جمهوری اسلامی دربارهی این ملت جور دیگری فکر میکنند؛ اما ما مردم خودمان را میشناسیم و این مردم حقیقت خودشان، دل خودشان، جهتگیری خودشان را که همان جهتگیری عمیق اسلامی است، در انتخابهای خود و در حرکت و شعارهای خود بهروشنی نشان میدهند.
بیانات در مراسم هفدهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) ۱۳۸۵/۰۳/۱۴
متن کامل در : http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3341
@KanooneQarbshenasiAndisheIslami
⚡️ اول باید عدالت را در خودمان محقق کنيم و خودمان عادل بشویم. انسان تا خودش عادل نشود، عدل را نمیتواند محقق کند.
⚡️ محور تحقق عدل، انسانهاي عادل هستند. در نظام انسانهاي عادل هم، ارادههای محوري در مدار این نظام قرار میگیرند. لذا در تاريخ، #معصوم در محور قرار میگیرد و در نظام اجتماعي، #فقيه جامعالشرايط که در ذيل او عمل ميکند، محور میشود.
💠 استاد سید محمدمهدی میرباقری:
«اگر ما دنبال عدالت هستيم، عدالت مورد نظر ما بايد مبتني بر مکتب خود ما باشد. البته مکتب کافي نيست، بلکه #مکتب [بهمعنای اخلاق، کلام، فقه] باید فرآوری شده و ذیل آن، #علم و فنآوری و #برنامهريزي و امثال اينها شکل بگیرد.
تحقق عدالت در نظام تکوين براساس فعل الهي است و در نظام اختيارات انساني، بر محور پرستش خداي متعال است. لذا آن اولياء الهي و خلفاي حضرت حق، که معصوم هستند و در پرستش خداي متعال هيچ تخلفي ندارند و ارادهشان محل مشيت خداست، محور تحقق عدالت در حيات انساني هستند. انسان فاعل مختار است و ميتواند جائرانه یا عادلانه عمل کند. تحقق عدالت در معصوم اینگونه؟۰ است که مشيت خدا در او جاري شود و او در مقابل مشيت خدا، از خودش هیچ شأني نداشته باشد، مجراي فعل الهي، باشد، ««وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى»»، ««إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ»»، بیعت با او بيعت با خداست، فعل او فعل خداست.
اما در مادون معصوم، عدالت اینگونه محقق میشود که [انسان] بر محور معصوم حرکت کند و تمام قواي او، ظهور فعل معصوم بشود. اين ویژگیِ جامعۀ دینمحور اماممحور است.
در طرف دیگر، دستگاه شيطان است که قوايي دارد و صفات رذيله را در عالم بسط ميدهد. شيطان بر محور استکبار حرکت ميکند و جمع و جامعهاي براي خودش درست ميکند که جامعهای استکباری است. این جامعه، جامعۀ جائرانه است.
بنابراین جايگاه ما در عدالت معلوم است. اگر ما بخواهيم خودمان عادل بشويم، بايد تمام قواي ما ذيل معصوم قرار بگیرد و اگر بخواهيم براي تحقق عدالت حرکت کنيم، بايد با تمام قوا #طرح_معصوم را در عالم محقق کنيم. طرح معصوم هم يک طرح تاريخيِ بزرگ و به بزرگي خود معصوم است و ما باید در ظرف خودمان برای تحقق آن طرح اقدام کنيم.
اول باید عدالت را در خودمان محقق کنيم و خودمان عادل بشویم. انسان تا خودش عادل نشود، کدام عدل را ميخواهد محقق کند؟ در قدم بعد باید تلاش کنيم که با قواي خودمان، طرح معصوم را بهاندازه ظرف وجودی خودمان محقق کنيم. یعنی محور تحقق عدل، ارادههاي انساني و #انسانهاي_عادل هستند. در نظام انسانهاي عادل هم، ارادههای محوري در مدار این نظام قرار میگیرند. لذا در تاريخ، معصوم در محور قرار میگیرد و در نظام اجتماعي، فقيه جامعالشرايط که در ذيل او عمل ميکند، محور میشود.»
https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/3239
☑️ @mirbaqeri_ir
🔰 رابطۀ فقیهان و حکیمان
⚡️ تفقه باید از سطح «تکلیف» فراتر رود و وارد حوزۀ حکمت نیز بشود؛ یعنی #فقه_دین یا #فقه_جامع یا #نظام_استنباط شکل بگیرد؛
در این صورت، فقیه همان حکیم است و حکیمان همان فقیهان هستند.
💠 استاد سید محمدمهدی میرباقری:
«اگر تفقّهِ فقيه از احکام فقهی و حوزۀ تکالیف، وارد فضاي تفقّه در حوزۀ ارزشها و توصیفها نيز بشود، تفقّه او تبديل به #تفقّه_جامع ميشود.
فقيهي که ميخواهد ولايت کند، فقط تفقّه در احکام ندارد، بلکه تفقّه در معارف، ارزشها و اخلاق هم بايد داشته باشد وگرنه نميتواند جامعه را رهبري كند. تفقّه در احکام به تنهايي کافي نيست، بلکه ما نياز به #تفقه_در_دين داريم. مگر دين فقط در احکام خلاصه ميشود؟ آن هم احکام فردي که واحد مطالعه و موضوع آن تنها فرد است و جامعه را در برنميگيرد. تفقه بايد از يک جهت وارد عرصۀ حکمت و عرفان، و از جهت ديگر وارد عرصۀ جامعه بشود و واحد مطالعۀ آن نيز بايد از فرد به جامعه ارتقا پيدا کند. اين سطح از تفقّه است که ميتواند #مبنای_اداره باشد و محور گسترش عقلانيت گردد و #رهبری_دانش را نيز بر عهده بگيرد.
در دستگاه انبياء، #حکيمان حلقۀ اتصال جامعه به #عقلانيت_امام و حکمت و کتاب الهي هستند. اين حکيمان همان فقيهان هستند. نميتوان #فقيه و #حکيم را از يکديگر جدا کرد. اينکه آقاي دکتر حائري، وکالت حکيم را در مقابل ولايت فقيه، بيان ميکند، به دليل اشتباه در همين نگاه به فلسفه است و معرفتشناسي فلسفي، اين لغزشگاه را ايجاد کرده است؛ چراکه ايشان معيار صحت فلسفه را در همه سطوح، از دين جدا کرده و بنابراين، فلسفه در مقابل تفقّه ديني قرار گرفته است. در ادامه نيز محدودۀ دين را از محدودۀ جامعه جدا کرده و سرانجام به وکالت حکيم رسيده است. در حالي که اگر گفته شود که همۀ عقلانيت بايد تحت ولايت انبياء قرار بگيرد، جاي فلسفه، حکمت مینشيند.
حکمت، اعم از حکمت عملي و نظری، در تبعيت از انبياء شکل ميگيرد. به اين معنا، حکيم همان فقيه است و تفقّه، منحصر به احکام فردي نيست؛ بلکه تفقّه به حکمت و عرفان و فقه، آن هم در واحد مطالعۀ فرد و جامعه و چه بسا تاريخ، تعالي مييابد. آنوقت است که اين معنایِ عام فقاهت، همان حکمت به مفهوم عام آن ميشود که نازلۀ علم امام و کتاب حکيم در جامعه است. با اين اتفاق، حکمت، #مدار_ادارۀ جامعه ديني ميشود و حکيمان که همان فقيهان هستند، واسطۀ جريان کتاب و جريان علم امام در حيات اجتماعی ميگردند. بدين معنا، ولايت براي #فقيهِ_حکيم است نه برایِ فيلسوفي که او را حکيم ميخوانند. لذا حکمت غير از فلسفه است و فلسفۀ عمل و نظر و دانشهاي عملي و نظري، تا وقتي از وحي تبعيت نکردهاند، حکمت نيستند. بله؛ حکيمان مديران ادارۀ جامعه هستند، اما حکيمان همان فقيهان هستند و اينکه همۀ دانشها تابع تفقه ديني ميگردد؛ نه به معناي آن است که دانشها نقلي شده يا توقيفي ميگردند، بلکه تابع وحي و علم امام ميشوند.
به نظر حقیر، اگر امام(ره) در نظريۀ خود #ولايت_فقيه را مطرح ميکنند، فقيه به اين معنا مدّ نظر ايشان بوده است؛ یعنی فقيهي که تفقه جامع دارد. لذا خود امام(ره) چنين شخصيتي بوده است و با اين انديشه، اداره ميکردند. از اين رو، در بسياري از موارد، از ناحيۀ منزلت بالاتري از تفقّهِ در دين، به اين فقاهت اصطلاحی، قيد ميزدند. ايشان با حکمت بهمعناي تفقّه در دين، منتها در مقياسي بالاتر، به فقاهت اصطلاحي قيد ميزدند. اين مقياسِ بالاتر، همان فقه حکومت است که به تعبير امام(ره)، فلسفۀ عملي تمام فقه است.
بنابراين، اگر مقصود از فيلسوف، حکيم باشد، حکيم حلقۀ اتصال جامعۀ شيعي به امام معصوم است؛ چرا که خودِ حکمتِ او هم شيعه است و نه اينکه صرفاً شخصِ حکيم، شيعه باشد. «حکمت» فاعل تبعیِ حکيمان است و حکيمان بايد حکمت شيعی توليد كنند.»
#فقاهت_و_حکمت
📚 پروندۀ کاملِ #فلسفه را ببینید (در حال بهروزرسانی):
🔗 https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/3398
☑️ @mirbaqeri_ir