⚠️⛔️#جامعهشناسی #نیست!
من بر این باورم که ما در ایران موفق به تقرر علمی به نام جامعهشناسی در ماهیت راستیناش نشدهایم. آنچه تحت این سرنام دارد تدریس میشود درواقع ربطی به جامعهشناسی در معنای راستین آن ندارد. در بهترین حالت، دانشی است التقاطی از آمار و پیمایش اجتماعی، اقتصاد سیاسی و نقد آن و برخی نظریههای فرهنگی و آنتروپولوژی، همراه با اَدویهی ایدئولوژی چپ و نوستالوژی راست. علت اصلی این عدم کامیابی در فهم و تقرر جامعهشناسی عدم فهم دو مقولهی «سوبژکتیویته» و «ذوات آیدتیک» است که جامعهشناسی بر آنها استوار است. بنابه یک جهانبینیِ عرفیِ مارکسیست-لنینیستی که در پسزمینه قرار دارد، این دو مفهوم در ذهن فاکتانگارِ اهالی این حوزه، ایدهآلیستی و ذاتگرایانه! تصور شدهاند. به همین دلیل دانشجوی این رشته در ایران، نمیتواند هیچ ارتباطی با مبانی روششناختی تفکر زیمل و وبر و نهایتاً شوتس برقرار کند که اینها مبانیِ خود جامعهشناسیاند. چراکه اساس کار آنها در تأسیس جامعهشناسی، بر استخراجِ صورتِ – نه مَترِ – معانیِ قصدشدهی جمعی، استوار است.
کسانی مانند کارل مارکس ارزشی تماتیک برای علم جامعهشناسی دارند. و تِمها ماهیت یک علم را تشکیل نمیدهند، بلکه ماهیت یک علم بسته به خواصِ منسجم، نظاممند و بستریافتهی «متُدیک» است، و این را باید نزد وبر و زیمل و دورکهایم یافت. خاصه بنیاد متُدیک کار کارل مارکس ملهم از پوزیتیویسمی است که در آن جامعهشناسی راستین و غیرطفیلی اساساً ممتنع است، مگر اینکه سنخی طفیلیِ علوم دقیقهی طبیعی مانندِ آنِ اگوست کنت باشد که در آن از محیط اجتماعی انسانها، به اندازه، بحث میشود، نه از انسان و جامعهی انسانی. جامعه ای که متشکل از معانیِ بنیاسوبژکتیو است نه نسبتهای ریاضیِ ابژهها. همچنین از آنجا که این خدمات تماتیک مارکس به جامعهشناسی، سابق بر اینکه توصیفی-تئوریک باشند انتقادی-پراتیکاند، قوزِ ماجرا مضاعف میشود.
#دکتر_علینجاتِ_غلامی
🔷کانون غرب شناسی و اندیشه اسلامی
@KanooneQarbshenasiAndisheIslami