eitaa logo
کانون غرب‌ شناسی و اندیشۀاسلامی
1.5هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
10.3هزار ویدیو
609 فایل
✅ در این کانال مباحث مختلف و مهم پیرامون شناخت تمدن وعالَم #غرب، تفکر و فرهنگ، علوم‌انسانی، تمدن اسلامی، معارف مهدویت و تحلیل انقلاب اسلامی بر اساس فلسفۀ تاریخ و اندیشه ناب اسلامی ارائه می‌شود. @GhalbeSalimeSalman
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴نقد فلسفه شدن از دیدگاه استاد مطهری ۱ چرا برخي از فلسفه‌‌‌‌‌ها را فلسفه «بودن» و برخي از آنها را فلسفه «شدن» مي‌‌‌‌‌دانند؟ 🔹 اصل مطلب اين است که مي‌‌‌‌‌خواهند بگويند بعضي از فلسفه‌‌‌‌‌ها هستي را تفسير مي‌‌‌‌‌کنند نه بر مبناي حرکت و بعضي هستي را تفسير مي‌‌‌‌‌کنند بر مبناي حرکت. حال بايد ديد که چرا اين مطلب را با مقابل قرار دادن دو کلمه «بودن» و «شدن» بيان مي‌‌‌‌‌کنند؟ اساس اين تعبير از هگل است. کلمات پراکنده‌‌‌‌‌اي از هراکليت هم در اين زمينه هست که او هم چنين سخني گفته است ولي سخن او به شکل فرضيه‌‌‌‌‌اي بوده است بدون اينکه مطلب را تجزيه و تحليل کرده و يا براي آن برهاني آورده باشد؛ همين‌‌‌‌‌قدر گفته است که «هيچ چيزي در جهان ثابت‌‌‌‌‌ نيست» و «هيچ کس در يک رودخانه دوبار آبتني نمي‌‌‌‌‌کند» و «جهان يک جريان است» و امثال اين تعبيرات شاعرانه و اديبانه. در دوره جديد، هگل بود که آمد و فلسفه‌‌‌‌‌هايي را که جهان را براساس تغيير و حرکت تفسير مي‌‌‌‌‌کنند «فلسفه شدن» ناميد و فلسفه‌‌‌‌‌هايي را که جهان را بر غير مبناي تغيير و حرکت توجيه مي‌‌‌‌‌کنند «فلسفه بودن» ناميد. 🔹ريشه اين فکر و اين تقسيم‌‌‌‌‌بندي، يک طرز تفکر اصالت ماهيتي است بدون اينکه مسأله اصالت ماهيت و اصالت وجود برايشان مطرح باشد. ولي از آنجا که فکر ابتدائي هر کسي همان طرز تفکر اصالت ماهيتي است لذا اين سخن را هم بر آن مبنا گفته‌‌‌‌‌اند. اينها که مي‌‌‌‌‌گويند فلسفه حرکت فلسفه «بودن» نيست، از اين جهت است که تصور مي‌‌‌‌‌کنند که در حرکت نيستي دخالت دارد، يعني يک شئ در حالي که حرکت مي‌‌‌‌‌کند نيست مي‌‌‌‌‌شود، يعني «هستي» است که «نيستي» در متن هويتش ظاهر مي‌‌‌‌‌شود، پس «بود» ي است که «نبود» مي‌‌‌‌‌شود، ولي بودي نيست که نبود مطلق بشود بلکه بودي است که با نبود ترکيب شده است. 🔹هگل هم مي‌‌‌‌‌گفت «هستي» اولين مقوله است ولي هستي را اگر بدون تعين در نظر بگيريم پوچ است، نيست و از اينجاست که نيستي در او راه پيدا مي‌‌‌‌‌کند؛ يعني اگر هستي را به طور مطلق در نظر بگيريم بدون اينکه چيزي را منضم کنيم يک مفهوم انتزاعي محض است و مساوي با نيستي است، پس هستي نيست و هستي نيستي است. در اينجا نيستي مانند يک امر واقعي عارض بر هستي مي‌‌‌‌‌شود و به تعبير هگل هستي خودش را انکار مي‌‌‌‌‌کند، نفي مي‌‌‌‌‌کند؛ و هستي‌‌‌‌‌اي که نيستي در او راه پيدا کند و بودني که نبودن در او راه پيدا کند مساوي است با «شدن». 🔹از اينجاست که گفته مي‌‌‌‌‌شود ما دو سيستم فلسفي داريم: سيستم فلسفي «بودن» و سيستم فلسفي «شدن»؛ و اينکه «شدن» در برابر «بودن» قرار گرفته است براي اين است که از نظر او «شدن» بودن محض نيست، بلکه بودن و نبودن است و چون «شدن» بودن محض نيست و نبودن در آن راه يافته است لذا فلسفه‌‌‌‌‌هاي مبتني بر حرکت را «فلسفه شدن» ناميده‌‌‌‌‌اند. 🔹اما براساس فلسفه ما، يعني بر مبناي فلسفه اصالت وجودي صدرالمتألّهين، وجود در حقيقت خودش منقسم مي‌‌‌‌‌شود به ثابت و سيال؛ يعني بخشي از وجود و هستي ثابت است و بخشي از آن سيال؛ هر دو هستي است، نه اينکه يکي «هستي» است و ديگري «هستي و نيستي». خود حرکت يک نحوه هستي است و اين مطلب در فلسفه‌‌‌‌‌ اصالت وجود بسيار روشن است. 🌹 https://eitaa.com/andishe1399
🔴ظلم به انقلاب 🔹بزرگترین ظلم به یک انقلاب اصیل این است که افراد کم مایه با تفکرات التقاطی و مشهور به انقلابی‌گری به‌واسطه هنرمندی تبلیغاتی، متفکر انقلاب محسوب شوند و در کنار متفکران اصیل جا زده شوند و اشتباهات فکری و خرابکاری‌های آنها به پای انقلاب جریان اصیل انقلابی نوشته شود و اگر کسی منصفانه و یا غیر منصفانه آنها را نقد یا تخریب کرد، نقد و تخریب آنها را در عرصه عمومی و با جنجال رسانه‌ای نقد و تخریب انقلاب جا زده شود. 🔹در حالی که نقد و افشای جریان التقاط نزد مردم و شناسایی هوچیگری و خراب کاری این افراد به اسم انقلاب و اصلاح و یا عدالت یکی از موهبت های وصف ناپذیر به جریان انقلابی اصیل است تا مسیر خود را از تفکرات التقاط و سلبریتی‌های_سیاسی جدا کند و به بازسازی عقلانی خود بپردازد. 🔹هر انقلابِ اصیلی را فقط و فقط با رهبران و متفکران اصیل آن که به مبانی، آرمانها، اهداف و اصول راهبردی و عملیاتی ان معتقدند و به تفسیر ناب و اصیل آن می‌پردازند باید شناخت و هر شخص مدعی دیگری اعم از منبری و غیر منبری، سلبریتی_سیاسی و فعال رسانه‌ای ... را باید با آنها مقایسه و تطبیق کرد و به میزان نزدیکی به جریان اصیل محترم دانست و به میزان جدایی و افتراق فکری و تمایز رفتاری، نقد جدی و عالمانه شوند و در صورت اصرار بر آن تفکرات متفاوت و رفتارهای متمایز به همان میزان به تبیین انحرافات و اشتباهات آنها پرداخت. 🔹راز دوام و بقای هر انقلاب اصیل اجتماعی و مکتب فکری، در فکر و اندیشه و عمق نظری رهبران و متفکران آن انقلاب است. به هر میزان و به هر بهانه‌ای که ساده‌اندیشی، التقاط، انحراف و هوچیگری و ... در جریان اصلی آن نفوذ کند و جای تفکر اصیل و متفکران حکیم آن را بگیرند، انقلاب با زخم‌ها و مشکلات و بحرانهای اجتماعی روبرو خواهد شد و دشمنان و رقیبان نیز از این ضعف فکری سوء استفاده می‌کنند و با بهره گیری از ان زخم‌ها، خطاهای فکری و اشتباهات رفتاری به انقلاب ضربه می‌زنند. 🌹 https://eitaa.com/andishe1399