eitaa logo
•| کانون فرهنگی ،قرآنی شهید حدادیان 🌹🕊️
291 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.1هزار ویدیو
185 فایل
#تربیت_مربی /تدبر/حفظ/روخوانی/دانشجو معلم/ باهمکاری جهاد دانشگاهی تهران/وموسسه تدبرمشهد ومسابقات فرهنگی وقرآنی دانشگاه پیام نورباهمکاری وحمایت ستاد قرآن و عترت شهرستان سرخس ونهادامامت جمعه وخانواده محترم شهیدمحمدحسین حدادیان🌷 ادمین 👇 @Khademshohada110
مشاهده در ایتا
دانلود
تهران خیابان پاسداران، گلستان هفتم، مقابل منزل نورعلی تابنده، قطب دراویش گنابادی. مریدان تابنده آمده بودند تا بکشند و بسوزانند. در این مسیر مجهز به انواع سلاح سرد بودند و سلاح‌های گرمشان هم برای استفاده آماده بود که مأموران امنیت دیگر مهلتشان ندادند. با وجود انواع سلاحی که در دست داشتند، همچون تروریست‌های تکفیری ماشین را هم به عنوان یک ابزار ترور و خشونت به خدمت گرفتند. اتوبوسی را به دل مأموران ناجا زدند و سه نفر را شهید کردند و بعد با یک سمند به سوی حافظان امنیت شهر حمله کردند. محمدحسین زمین خورد، ماشین از رویش رد شد و ثانیه‌هایی بعد باز به عقب برگشت و برای بار دوم تن زخمی‌اش را زیر گرفت.... صبح شهادت بانوی دو عالم بود؛ ایستادگی محمدحسین حدادیان مقابل توحش عریان دراویش گنابادی در پاسداران تهران اقتدای عملی‌اش به سیره حضرت زهرا(س) بود و جان دادنش هیئت روضه شب شهادت بانو. پیکر او زخمی و خون‌آلود کنار مزار شهیدان مدافع حرم در امامزاده علی‌اکبر چیذر آرام گرفت تا نمادی باشد بر آنکه این سرزمین با خون همه شهدا ایستاده است؛ از دمشق تا تهران.😭💔 ✨ʝơıŋ➘ |❥ @sh_hadadian74 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#معرفی_شهید ✨ (•••محمدحسین خیلۍ دغدغه رفتن داشت. یڪ روز آمد و ڪنارم نشست و گفت: مامان اگر من یڪ زمان بخواهم بروم سوریه، مخالفت مۍ‌ڪنید؟ نظرتان چیست؟! گفتم: یڪ عمر است ڪه به اباعبدالله (ع) می‌گویم: بابۍ وامۍ و نفسۍ و اهلۍ و مالۍ واسرتۍ، آقا جون همه زندگۍ‌ من به فدایت، حالا ڪه وقتش شده ، بگویم نه نرو؟ همان خدایی ڪه در اینجا حافظ توست در سوریه هم است. همه عالم محضر خداست.•••) @sh_hadadian74 💛
#معرفی_شهید از یک ماه پیش از شهادت فرزندم توحش‌گرانی موسوم به دراویش، در خیابان پاسداران حضور داشتند و مزاحماتی را برای مردم ایجاد می‌کردند و ما نیز ساکن و بسیجی همان محله هستیم. در آن روز حادثه، آشوب‌گران قصد تخریب کلانتری پاسداران را داشتند و خوشبختانه آشوبگران با هشدارهای ناجا عقب‌نشینی کردند و پس از مدتی حادثه ای هولناک رخ داد که منجر به شهادت 3 نفر از نیروهای نیروی انتظامی شد. پس از آن آشوبگران با چوب و سنگ و سلاح شکاری به سمت نیروی انتظامی و مردم هجوم آوردند و قصد آسیب زدن به اموال مردم را داشتند، این در حالی بود که نیروی انتظامی قصد داشت بدون خشونت به این غائله پایان دهد و چندین بار ناجا به آنها اخطار و تذکر داده بود اما آنها اقدامات شوم خود را انجام دادند. در آن شب حادثه ما در مراسم عزاداری حضرت فاطمه(س) حضور داشتیم که متوجه شدیم این آشوب‌ها آغاز شده است. محمد حسین با شنیدن این موضوع به‌صورت داوطلبانه برای مقابله با اشرار رفت. من نیز همراه او تا ساعت 3 بامداد در محل این حادثه حضور داشتم. در همان لحظات بامداد، محمدحسین در ابتدا با اسلحه شکاری مجروح شد و سپس توسط یک اتومبیل سمند زیر گرفته شد. این خودرو دوبار از روی پسرم رد شد و او را به‌شهادت رساند. پسرم سینه‌زن و خادم ائمه اطهار(ع) بود، ما خوشحالیم که پسرم در شب شهادت حضرت زهرا(س) به فیض شهادت نائل شد و محمد حسین را به حضرت زهرا(س) تقدیم کردیم. 🕊🥀 ✨ جزئیاتی از نحوه شهادت شهید محمدحسین حدادیان، به روایت پدر بزرگوار شهید @sh_hadadian74 🖤🌹
♥️ | یک روز قرار بود خانواده شهید حججی به دیدنمان بیایند. 🌱 ما از صبح آن روز استرس داشتیم. وقتی آنها به منزل ما آمدند فهمیدیم آنها نیز استرس داشته اند. پسر شهید حججی به دلیل خستگی و دوری راه بسیار بی تابی می کرد. 😢 او را روی متکای محمدحسین خواباندیم که آرام شد 😍 و مادرش گفت تا کنون انقدر آرام نبوده است. 😊🌸 @sh_hadadian74
کتابی که جذابیتش غیر قابل توصیفه و ارزش چندین با خوندن را دارد تا هر بار چیزی جدید یاد بگیریم:) من پا به پای مادر شهید بزرگوار با خط به خط کتاب خندیدم و نگران شدم و بغض کردم گریه کردم....😭💔 خاطرات شهیـد بسیجی محمد حسین حدادیان به روایت مادر بزرگوار🌱 به قلم محمد علی جعفری✍🏻 @sh_hadadian74
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر شهید حدادیان فرمودن... این ویس آقا محمد حسین هست وعکس پروفایل شون هم حکایت از فاطمی بودنشان دارد @sh_hadadian74🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#معرفی_شهید ✨ (•••محمدحسین خیلۍ دغدغه رفتن داشت. یڪ روز آمد و ڪنارم نشست و گفت: مامان اگر من یڪ زمان بخواهم بروم سوریه، مخالفت مۍ‌ڪنید؟ نظرتان چیست؟! گفتم: یڪ عمر است ڪه به اباعبدالله (ع) می‌گویم: بابۍ وامۍ و نفسۍ و اهلۍ و مالۍ واسرتۍ، آقا جون همه زندگۍ‌ من به فدایت، حالا ڪه وقتش شده ، بگویم نه نرو؟ همان خدایی ڪه در اینجا حافظ توست در سوریه هم است. همه عالم محضر خداست.•••) @sh_hadadian74 💛
💠توصیف پدر بزرگوارشهید حدادیان از این عکس به ظاهر ساده اما معنادار: اگر به چهره رهبری بنگرید خیلی ناراحت هستن در این لحظه داشتم نوع شهادت شهید را براشون تعریف میکردم .واین عکس با دیگر عکس ها متفاوت است
🌾 بوسه مقام معظم رهبری بر لباس خادمی شهید محمد حسین حدادیان🌱💚 مادرشون میگفتن محمد حسین حسرت بوسه آقا بر لباس شهید صیاد رو میخورد تا اینکه بعد از شهادت شون لباس خادمی شون این‌طور مقامش بالا رفت...
هدایت شده از #صدای آرزوها...🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃بِسْمِ رَبِّ الْشُّهَدا... 📜🌿معرفیِ مختصرِ شهید مدافع وطن محمدحسین حسین حدادیان صحبت‌های پدرِ محمدحسین حدادیان در مورد فرزندش: محمدحسین متولد سال ۱۳۷۴ و دانشجوی علوم سیاسی بود. او از ۷ سالگی عضو بسیج بود و در مسجد فعالیت می‌کرد. وی با بیانِ اینکه``محمدحسین دنیای نبود و به دنیا تعلق نداشت``، گفت که محمدحسین پیرو خط ولیّ فقیه بود و تمامِ مستحبات و واجباتِ شرعی و دینی را انجام می‌داد. در بسیج هم بسیار فعال بود و خالصانه به انقلاب و مردم خدمت می‌کرد. و در بسیج بسیار خوب رشد کرد. پسرم در خطّ رهبری بود و غیر از خط رهبری هیچ خطی را قبول نداشت و خدا را شاکریم که تا لحظهٔ مرگش با ولیّ فقیه بود. 🌸🍃★| @sh_hadadian74
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•| 📻 |• نشستم‌بالای‌سرمحمدحسین قبررا‌عین‌حسینیه‌درست‌کرده‌بودند. دورتا‌دورپارچه‌سبز‌وکتیبه‌زده‌بودند. بالشتی‌گذاشتندبرای‌زیرسرش، گفتند:خاک‌مقتل‌سیصد‌شهیدِ بند‌کفن‌را‌بازکردند. تاصورت‌محمدحسین‌روی‌آن‌بالشت قرار‌گرفت‌از‌چشمش‌جوی‌خون راه‌افتادخونی‌که‌ادامه‌داشت، می‌ریخت‌روی‌بالشت‌خاکی‌زیر‌سرش صدایش‌در سرم‌پیچید: مامان! چقدر‌خوبه‌آدم‌با‌رویِ‌خونی‌اربابش رو‌ملاقات‌کنه..... حاج‌محمود‌خواند: شب‌جمعه‌است‌ماروببرکربلا..! _شهیدمحمدحسین‌حدادیان(مادرِ‌شهید) @sh_hadadian74
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•| 📻 |• نشستم‌بالای‌سرمحمدحسین قبررا‌عین‌حسینیه‌درست‌کرده‌بودند. دورتا‌دورپارچه‌سبز‌وکتیبه‌زده‌بودند. بالشتی‌گذاشتندبرای‌زیرسرش، گفتند:خاک‌مقتل‌سیصد‌شهیدِ بند‌کفن‌را‌بازکردند. تاصورت‌محمدحسین‌روی‌آن‌بالشت قرار‌گرفت‌از‌چشمش‌جوی‌خون راه‌افتادخونی‌که‌ادامه‌داشت، می‌ریخت‌روی‌بالشت‌خاکی‌زیر‌سرش صدایش‌در سرم‌پیچید: مامان! چقدر‌خوبه‌آدم‌با‌رویِ‌خونی‌اربابش رو‌ملاقات‌کنه..... حاج‌محمود‌خواند: شب‌جمعه‌است‌ماروببرکربلا..! _شهیدمحمدحسین‌حدادیان(مادرِ‌شهید) @sh_hadadian74
(•••محمدحسین خیلۍ دغدغه رفتن داشت. یڪ روز آمد و ڪنارم نشست و گفت: مامان اگر من یڪ زمان بخواهم بروم سوریه، مخالفت مۍ‌ڪنید؟ نظرتان چیست؟! گفتم: یڪ عمر است ڪه به اباعبدالله (ع) می‌گویم: بابۍ وامۍ و نفسۍ و اهلۍ و مالۍ واسرتۍ، آقا جون همه زندگۍ‌ من به فدایت، حالا ڪه وقتش شده ، بگویم نه نرو؟ همان خدایی ڪه در اینجا حافظ توست در سوریه هم است. همه عالم محضر خداست.•••) ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━┓ @sh_hadadian74📿 ┗━━━━⊰✾✿✾⊱━┛