eitaa logo
•| کانون فرهنگی شهید محمد حسین حدادیان 🌹🕊️
317 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
6.8هزار ویدیو
248 فایل
#تربیت_مربی /تدبر/حفظ/روخوانی/دانشجو معلم/ باهمکاری جهاد دانشگاهی تهران/وموسسه تدبرمشهد ومسابقات فرهنگی وقرآنی دانشگاه پیام نورباهمکاری وحمایت ستاد قرآن و عترت شهرستان سرخس ونهادامامت جمعه وخانواده محترم شهیدمحمدحسین حدادیان🌷 ادمین 👇 @Khademshohada110
مشاهده در ایتا
دانلود
•| کانون فرهنگی شهید محمد حسین حدادیان 🌹🕊️
غمِ مقدسِ نشستہ در خیالم! کسی نبوده بعد تو به فکر حالم✨(: -مراسم‌تشییع‌شهید‌محمد‌اسلامی•• #کلیپ #
•قصه‌ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت• خیلی مهربون و دست و دلباز بودن . . اونقدر که براشون مهم نبود قیمت چیزی که میخوان بگیرن چقدره اصلا سوال نمیکردن قیمتش چنده؟ فقط کافی بود از چیزی خوشم بیاد یا دلم هوای چیزی کنه، محال بود اونو برام نگیرن! بعضی وقت ها هم اگر میدیدن توی حسابشون به اندازه کافی نیست بهم میگفتن اول ماه دیگه حتما برات میگیرم و میگرفتن( : تمام تلاششون رو میکردن تا با کوچیک ترین چیزا منو خوشحال کنن؛ از یه گل گرفته تا یه شکلات یا خوراکی هایی که دوست داشتم . . فقط نسبت به من هم اینجوری نبودن؛ نسبت به پدرومادر خودشون، پدرومادر من، برادرشون و خواهرم و... با همه مهربون بودن! حتی یه بار که بیرون بودیم و برای من گل گرفتن برای پدرومادر و خواهرمم گل گرفتن و بهشون دادن. یه شب که منو رسوندن گوشیمو پیششون جا گذاشتم. فردای اون روز با اینکه تازه از سرکار تعطیل شده بودن و خسته بودن و ماه رمضون بود، گوشیمو برام آوردن در خونه با یه بسته توت فرنگی تا برای افطار بخورم . . منم همون موقع این ظرف رو که توش کلوچه بود با یه گل دادم بهشون(: ایشون وقتی داشتن برمیگشتن از خوشحالی برام عکسشو گرفتن و فرستادن. کلی هم تشکر کردن... خلاصه‌ که از مهربونی و دست و دلبازی چیزی کم نداشتن. تک و نمونه بودن! خیلی مرد بودن خیلیییی💛((: -به‌روایت‌همسر‌شهید‌محمد‌اسلامی🌿.
: شهدایی محمد حسین حدادیان🌹 حلقه وصل میشن...🦋 ❤️ روایت ِهمسر شهید جواد جهانی🌹 من در تلفنم، نام همسرم را با عنوان [شهیـد زنـده] ذخیره کرده بودم؛ یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد! به ایشان گفتم: آنقدر جوانمردی و اخلاق در شمامیبینم و عشق شهادت داری که برای من شهید زنده‌ای! قبل ازرفتنش برای‌آخرین‌بار صدایم‌زد و گفت: شماره‌اش را بگیرم .. وقتی این کار را کردم، دیدم شماره‌ی مرا با عنوان : [شریک‌ ِجهادم‌ و مسافر ِ بهشت] ذخیره کرده بود :)! گفت: از اول زندگی شریک هم بوده‌ایم و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است، اما من با ارزش‌ترین دارایی‌ام را به خدا میسپارم و میروم .. آنقدر مرا با خانواده شهدا انس داده بود که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان راداشتم، شام‌غریبان امام حسین‌'ع' بود که درخیمه محلمان شمع روشن کردیم، ایشان به من گفت دعا کنم تا بی‌بی زینب قبولش کند! من هم وقتی شمع روشن میکردم، دعاکردم اگرقسمت‌همسرم شهادت ‌بود، من نیز به شهدا خدمت کنم و منزلم را بیت‌الشهدا قرار دهم✨؛ الهی استعملنی لما خلقتنی له..🦋 خدایا مرا خرج راهی کن که برایش آفریدی..🤲