این اولین باریه که میخوام برم هیئت
اولین باری که تصمیم گرفتم فضای هیئت رو امتحان کنم،اصلا هم به خاطر مادرم نیست 😅..
از پله ها که بالا میرفتم تو ذهنم خودم رو اماده میکردم که با فضایی قراره روبه رو بشم پر از مادربزرگ! 😢
مملو از سیاهی و بی رنگی!
بدون خنده!
حرف زدن ممنوع!
باید با وقار و سنگین رفتار کنم، نگاهی به لباسِ مشکیم انداختم، خوب شد که مامانم گفت باید مشکی بپوشم..!
صدای مداحیشون، بوی اسپندشون تا اینجا میرسید،گفته بودم من عاشق بوی اسپندم؟.. 🖤
به جلوی در که رسیدم تمام تصوراتم از جهانی مملو از سیاهی بر باد رفت!
از همین جلوی در روی لب های همه لبخند بود! همه خیلی جوونتر از تصورم بودند، و اکثرا همسن من!
برام عجیب بود مگه همسن های من اینجور جاها میان؟ 😶🌫
دختری با لبخند گرمی با من سلام کرد و از من اسمم رو پرسید.. 🌸
از خجالت، اسمم رو هم یادم رفته بود،، شالم رو یکم جلوتر کشیدم و اسمم رو گفتم؛
میخواستم وارد هیئت بشم که باز هم یک نفر دیگه با لبخندی زیبا به استقبالم اومد؛
دستش رو سمتم دراز کرد و هدیه ای رو روی دستم گذاشت
از خوشحالی نتونستم برق چشمام رو کنترل کنم✨
اصلا انتظار این یکی رو نداشتم!
وارد هیئت که شدم،چیزی رو دیدم که اصلا فکرش رو نمیکردم...
#ادامه_دارد
#محرم
#در_این_شلوغی_دنیا_تو_انتخاب_منی
@kanoongoharshad