#حکایت
🍃🌺 درویشی را دیدم سر بر آستان کعبه
همیمالید و میگفت: یا غفور یا رحیم تو
دانی که از ظلوم و جهول چه آید
عذر تقصیر خدمت آوردم
که ندارم به طاعت استظهار
عاصیان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار
عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای
بضاعت من بنده امید آوردهام نه طاعت و
به دریوزه آمدهام نه به تجارت.
اِصْنَعْ بی ما اَنتَ اهْلُه.*
بر در کعبه سائلی دیدم
که همیگفت و میگرستی خوش
مینگویم که طاعتم بپذیر
قلم عفو بر گناهم کش
#گلستان_سعدی
*: با من چنان کن که تو سزاوار آنی.
🍃
🌺🍃 @kanoonpormehr
📚#حکایت
درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت. به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست. پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و میخواهم برادرانه سهم مرا بدهی.
خواجه به غلام خود گفت یک فلوس به او بده.
درویش گفت ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمیکنی؟
خواجه گفت:
ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدرهم به تو نمیرسد...
📚کشکول شیخ بهائی
@kanoonpormehr
📚#حکایت
درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت. به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست. پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و میخواهم برادرانه سهم مرا بدهی.
خواجه به غلام خود گفت یک فلوس به او بده.
درویش گفت ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمیکنی؟
خواجه گفت:
ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدرهم به تو نمیرسد...
📚کشکول شیخ بهائی
@kanoonpormehr
#حکایت #اندیشه
"کافرِ عادل یا مسلمانِ ظالم؟!" !!
"هولاکو خان" پادشاه مغول،از علمای زمانه اش سوالی پرسید:
که آیا "حاکمِ عادلِ کافر" بهتر است
یا "حاکمِ مسلمانِ ظالم"؟
علما از پاسخش درماندند تا اینکه
"ابن طاووس" در پاسخ برایش نوشت که:
"کافرِ عادل" بهتر از "مسلمانِ ظالم" است!
وقتی از "سید" دلیل این جواب را پرسیدند گفت:
"حاکم مسلمان"،اسلامش برای خودِ
اوست و "ظلمش" برای مردم؛
ولی "حاکم عادل کافر"، کُفرش برای خودش هست و "عدلش" برای مردم...!!
معروف است كه خداوند به موسی گفت: قحطی خواهد آمد، به قومت بگو آماده شوند !
موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد !
مدتی گذشت اما قحطی نیامد ، موسی علت را از خدا پرسید خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند !
من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟
«به همدیگه رحم کنیم که خدا هم بهمون رحم کنه»
#حکایت
#احتکار
@kanoonpormehr
✍#حکایت
مردی مسلمان، همسایه ای کافر داشت.
هر روز و هر شب، همسایه ی کافر را لعن و نفرین می کرد. خدایا ... جان این همسایه ی کافر مرا بگیر و مرگش را نزدیک کن. طوری که مرد کافر می شنید.
زمان گذشت و آن فرد مسلمانی که نفرین میکرد، خودش بیمار شد.
دیگر نمی توانست غذا درست کند. ولی غذایش در کمال تعجب سر موقع در خانه اش حاضر می شد.
مسلمان سر نماز می گفت: خدایا ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی، غذای مرا در خانه ام حاضر و ظاهر میکنی و لعنت بر آن کافر خدانشناس که تو را نمی شناسد.
روزی از روزها که می خواست برود و غذا را بردارد، دید این همسایه ی کافر است که برایش غذا می آورد
از آن شب به بعد مرد مسلمان قصه ديگری سر نماز می گفت ...! خدایا ... ممنونم که این مرتیکه ی شیطان را وسیله کردی که برای من غذا بیاورد ...! من تازه حکمت تو را فهمیدم که چرا جانش را نگرفتی
جهل امری ذاتی است که با هیچ صراطی، راهش تغییر نمی کند.
#گلستان_سعدی
🌸🌸🌸🌸 @kanoonpormehr
#حکایت ✏️
روزی حکیمی به شاگردانش گفت: «فردا هر کدام یک کیسه بیاورید و در آن به تعداد آدمهایی که دوستشان ندارید و از آنان بدتان میآید پیاز قرار دهید.»روز بعد همه همین کار را انجام دادند و حکیم گفت: «هر جا که میروید این کیسه را با خود حمل کنید.»
شاگردان بعد از چند روز خسته شدند و به حکیم شکایت بردند که: «پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و ما را اذیت میکند.»
حکیم پاسخ زیبایی داد: «این شبیه وضعیتی است که شما کینه دیگران را در دل نگه دارید. این کینه، قلب و دل شما را فاسد میکند و بیشتر از همه خودتان را اذیت خواهد کرد.
👌#حکایت های_کوتاه_و_زیبا
1- از کاسبی پرسیدند : چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟! گفت : آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند، چگونه فرشته روزی اش مرا گم میکند !
2-پسری با اخلاق اما فقیر به خواستگاری دختری میرود ، پدر دختر گفت : تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد ، به تو دختر نمیدهم !
پسری پولدار اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود ، پدر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید : ان شاءالله خدا او را هدایت میکند ! دخترگفت : پدرجان مگر خدایی که هدایت میکند با خدایی که روزی میدهد فرق دارد !؟
3- از حاتم طایی پرسیدند : بخشنده تر از خود دیده ای؟ گفت : آری مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود ، یکی را شب برایم ذبح کرد ! از طعم جگرش تعریف کردم ، صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد...
گفتند : تو چه کردی؟ گفت : پانصد گوسفند به او هدیه دادم ! گفتند : پس تو بخشنده تری؟ گفت: نه ! چون او هرچه داشت به من داد اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم...
4-عارفی را گفتند : خداوند را چگونه میبینی؟ گفت : آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد اما دستم را میگیرد✊🖐
✨﷽✨
#حکایت
مردی که با خبر دختردار شدنش، رنگ رخسارش تغییر کرد!
مردى به مردى كه نزد رسول حق نشسته بود خبر داد همسرت دختر آورد، رنگ آن مرد تغيير كرد، رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: چه شده؟ عرضه داشت: خير است، فرمود: بگو چه اتفاقى افتاده؟ گفت: از خانه بيرون آمدم در حالى كه همسرم درد زائيدن داشت، اين مرد به من خبر داد دختردار شده ام، حضرت فرمود: زمين حمل كننده او، آسمان سايه سرش، و خداوند روزى دهنده اوست، دختر دسته گل خوشبوئى است كه آن را مى بوئى،
سپس رو به اصحاب كرد و فرمود: كسى كه داراى يك دختر است، مشكل دارد «تربيت و حفظ او، تهيه جهیزيه، آماده كردن مقدمات عروسى، دلهره داماددارى» و براى هر كس دو دختر است، خدا را به فرياد او برسيد، و هر كس داراى سه دختر است جهاد و هر كار مكروهى را معاف است، و هر آن كه چهار دختر دارد، اى بندگان خدا او را كمك دهيد، به او قرض دهيد، و به او رحمت آوريد.
💠چقدر دختر عزيز است، كه رسول حق يارانش را به يارى دخترداران دعوت كرده، و كمك به دخترداران را وظيفه الهى امت قرار داده
📚برگرفته از کتاب نظام خانواده در اسلام اثر استاد انصاریان
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
https://eitaa.com/kanoonpormehr