eitaa logo
کانون پر مهر خانواده
1.7هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
5هزار ویدیو
114 فایل
آموزش برای تمامی اعضا خانواده مباحث مشاوره قبل و بعد از ازدواج تحت نظرکانون تشکیل وتقویت خانواده مهر آفرین استان اصفهان (دولت آباد) کپی از مطالب کانال با ذکر صلوات بلا مانع ارتباط با ادمین @Ramazanian7 تبادل و تبلیغات ارزان @Ramazanian7
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻مردی مزرعه‌ای آفتاب‌گردان کاشت و محصول را در چند گونی ریخت و در انباری خانه‌اش ذخیره کرد تا نزدیک عید گران‌تر شود و بفروشد. 🍃دزدی شب به انباری او زد و تمام آفتاب‌گردان‌ها را برد و در ته یکی از گونی‌ها، کمی از آفتاب‌گردان‌ها را رها کرد و دست نوشته‌ای به این مضمون گذاشت: زحمت یکساله‌ات برای من بود. این مقدار رو هم گذاشتم یک موقع نبری مصرفشان کنی؛ برو کشت کن سال بعد این موقع باز در خدمتم!!! 💦در روایت است، هر روز فرشته‌ای بین زمین و آسمان ندا می‌دهد: ای مردم بسازید برای ویران شدن و بزایید برای مردن و بگذارید دنیا را و بگذرید از مال دنیا برای بردن. ⛔️هر ساله جمع می‌کنیم و دزدِ نفس با خوردن و خوابیدن؛ زحماتمان را از ما می‌گیرد و می‌دزدد و ما آسوده برای سالِ بعد کار می‌کنیم و دو دستی نتیجه‌ی زحمات و تلاشمان را تحویل سارق ایام می‌دهیم و روزِ مرگ می‌بینیم چیزی برای خودمان باقی نگذاشته‌ایم و دریغ از هیچ انفاق و بخشش و عمل صالحی. ╔═.🍃.══════╗ 🍁 @kanoonpormehr ╚═══
✍ روزی به همراه مرحوم پدرم (ره) بودیم که دوستی ناله کرد که برای عروسی دخترش پول تالار بنام و سنگین شهر را ندارد. 🍃پدرم گفت: به اندازه‌ی توان‌ات تالار بگیر. 🍂دوستش گفت: نمی‌شود!!! من حاضرم ماه‌ها گرسنه بمانم ولی پیش فامیل خودم را خُرد نکنم. 🍃پدرم پرسید: چرا از آن‌ها قرض نمی‌گیری؟ 🍂گفت: آن‌ها به دردبخور نیستند فقط از حرف و حدیث درست‌کردن‌شان می‌ترسم. 🍃پدرم تبسمی کرد و گفت: بر حال تو باید گریست که برای کسانی نقش بازی می‌کنی که هیچ نقشی در زندگی تو ندارند...... ╔═.🍃.══════╗ 🍁 🍁 ╚═══@kanoonpormehr
✍ چوپانی در روستای دوری زندگی می‌کرد که بسیار مؤمن بود. روزی تنها پسر نوجوانِ خویش را بر اثر بیماری از دست داد، اما صبوری کرد. مدتی بعد همسرش بیمار شد و از دنیا رفت ولی چوپان باز هم ناشکری نکرد و از عبادتِ خدا سست و ناامید نشد. ⁉️ مردم از او درباره این همه صبرش سؤال کردند. او گفت: من صبر و تسلیم را از گوسفندانم آموختم. گوسفندانِ مرا گرگ هم می‌خورد و من هم می‌خورم. اما گوسفندانم از دیدنِ گرگ، فراری می‌شوند ولی از دیدنِ من فرار نمی‌کنند چون می‌دانند من برای بزرگ‌شدن و زندگی آن‌ها زحمت کشیده‌ام و با آن‌ها برای سیرشدنِ شکم‌شان آواره کوه و بیابان شده‌ام برای این‌که آنان در امان باشند. شب‌ها با آن‌ها بیدار مانده‌ام و سرما و گرما کشیده‌ام ولی گرگ هیچ زحمتی برای آن‌ها نکشیده است. 🌿🌸 وقتی پسرم و همسرم را خدا داده بود و او بیشتر از من، آن‌ها را دوست داشت و برایشان زحمت کشیده بود، پس بعد از گرفتن آن‌ها من هرگز از خدایِ خود روی برنگردانم و طلب‌کارش نشوم. ✅ مهم گرفتنِ فرزند و همسرم، از دستِ من نیست، مهم آن است که چه کسی آن‌ها را از من گرفته باشد. ╔═.🍃.══════╗ 🍁 🍁@kanoonpormehr ╚═══
✍پسر جوانی قصد بردن پدر پیر خود به سرای سالمندان کرد‌. صبح زود، پدر را سوار ماشین خود کرده و پدر پیر عکس همسر جوانش را که مادر پسر بود و بعد از فوت او ازدواجی دیگر نکرده بود آخرین هدیه‌ای بود که در چمدان خود گذاشت تا با خود آن را به سرای سالمندان برد. در میانه راه پدر به پسر گفت: پسرم! می‌توانم از تو تقاضایی برای بار آخر کرده باشم؟! پسر متکبر جوان سری از روی ناچاری به رضایت تکان داد. پدر که کارگر کارخانۀ الوار و چوب‌بری بود از پسر خواست او را برای بار آخر به کارگاه چوب‌بری که در آن سی سال کار کرده بود ببرد. چون به کارخانه رسیدند، پدر به پسر درخت بزرگی را نشان داد که چند کارگر در حال کندن پوست درخت بودند و روی به پسر گفت: پسرم! این درخت حیات خود را مرهون آن پوست پیری است که آن را در حال کندنش می‌بینی؛ که اگر پوست درخت را زمان حیات می‌کندند درخت هر اندازه قوی بود قدرت گرفتن آب و غذا از خاک را نداشت و بلافاصله خشک می‌شد، اما اکنون که درخت را بریده‌اند پوست آن را هم بریده‌اند و بی‌ارزش‌ترین‌ قسمت الوار، همان پوست آن بعد از بریدن آن است. سال‌ها که درختان را پوست می‌کندم به این نکته فکر می‌کردم که روزی خواهد رسید که من هم برای تو که عمری زحمت کشیده و بعد از مرگ‌ مادرت، تو را به تنهایی بزرگ‌ کرده‌ام روزی چون پوست درختان بی‌ارزش‌ترین بخش درخت خواهم شد که دورریز خواهم گردید و امروز همان روزی است که سال‌ها منتظر رسیدن آن بودم‌. ‌‌‌‌ ‌‌‌‌═══✼🍃🔳🍃✼══