eitaa logo
کانون شهدا
133 دنبال‌کننده
515 عکس
508 ویدیو
2 فایل
«در این کانال پــیام و مــــرام و مــــقام کسانی بیان می شود که جانشان را فدای هدفشان کردند... » 🔶کانون شهدا بسیج دانشجویی علوم پزشکی کاشان🇮🇷 🎥 aparat.com/Arman_kaums 🔺https://t.me/Arman_Kaums 🔹 https://ble.ir/Arman_kaums 🔸 eitaa.com/Arman_kaums
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 📷 عکسی کمتر دیده شده از شهید جوانمرد قصاب 🔹️متروی تهران ایستگاهی دارد به نام 🔹️این جوانمرد، همیشه با و‌ضو بود. 🔹️می‌ گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه...!! 🔹️هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. 🔹️اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.» 🔹️وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ 🔹️گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.» 🔹️این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید. ⚘ ''شهید عبدالحسین کیانی'' همان '''' است!⚘ ❤️ٵللِّھم؏ـجݪ‌لِوَلیڪَ‌الفࢪج" @kanoonshohada
🌷 صبح ها ارتش بود و عصر ها هم از تدریس زبان درآمد داشت؛ درآمدتدریس‌زبان‌راکامل‌به‌پدرومادرش می دادـ ❤️ٵللِّھم؏ـجݪ‌لِوَلیڪَ‌الفࢪج" @kanoonshohada
🌷 همہ جا معروف شده بودن بہ باهم بودن؛ تو جبهه حتی اگہ از هم جداشونم میڪردن آخرش ناخواستہ و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم…. خبر شهادت علی رو ڪه آوردن، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت: بچم… اول همه فڪر میڪردن علی رو هم مثل بچش میدونہ بہ خاطر همین داره اینجوری گریہ میڪنہ بهش گفتن: مادر تو الان باید قوی باشی، تو هنوز زانوهات محڪمہ، تو باید ننہ علی رو دلداری بدی همونجوری ڪه های های اشڪ می ریخت؛ گفت: زانوهای محڪمم ڪجا بود؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محالہ از هم جدا بشن؛ عهد بستن آخہ مادر، عهد بستن ڪه بدون هم پیش سیدالشهدا نرن مأمور سپاهی ڪه خبر آورده بود ڪنار دیوار مونده بود و بہ اسمی ڪه روی پاڪت بعدی نوشتہ شده بود خیره مونده بود نوشتہ بود: شهید سیدمحمد رجبی هدیه به روح هر دو شهیــد صلواتی بفرستید. ❤️ٵللِّھم؏ـجݪ‌لِوَلیڪَ‌الفࢪج" @kanoonshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 👈🏻وقتی پل میشوی تا اسلام را آب نبرد... رزمندگانی که داوطلبانه پل شدند تا بقیه رفقا از روی آنها عبور کنند... 💔 ❤️ٵللِّھم؏ـجݪ‌لِوَلیڪَ‌الفࢪج" @kanoonshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 یاحسین یاحسین.... 💔 صدای‌شهیدمدافع‌حرم‌مهدی‌صابــری‌ دقائقی‌قبل‌از‌شهادت‌نزدیکی‌تروریستها حلال کنیـــد، خدامابندگیتونکردیـم😭 ❤️ٵللِّھم؏ـجݪ‌لِوَلیڪَ‌الفࢪج" @kanoonshohada
🌷 گفت: آقای امینی جایگاه من توی سپاه چیه؟ سئوال عجیب و غریبی بود! ولی می‌دانستم بدون حکمت نیست. گفتم: شما فرمانده‌ی نیروی هوایی سپاه هستین سردار. به صندلی‌اش اشاره کرد. گفت: آقای امینی، شما ممکنه هیچ وقت به این موقعیتی که من الان دارم، نرسی؛ ولی من که رسیدم، به شما می‌گم که این جا خبری نیست!  آن وقت‌ها محل خدمت من، لشکر هشت نجف اشرف بود. با نیروهای سرباز زیاد سر و کار داشتم. سردار گفت: اگر توی پادگانت، دو تا سرباز رو نمازخون و قرآن خون کردی ، این برات می‌مونه؛ از این پست‌ها و درجه‌ها چیزی در نمی‌آد! ❤️ٵللِّھم؏ـجݪ‌لِوَلیڪَ‌الفࢪج" @kanoonshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 داستان عجیب ۱۲ ساله ای که که امضای اعزامش به جبهه را از رهبر گرفت...! ❤️ٵللِّھم؏ـجݪ‌لِوَلیڪَ‌الفࢪج" @kanoonshohada
🌷 ظرف غذایش که دست‌ نخورده می‌ماند، وحشت می‌کردیم. مطمئن می‌شدیم حتماً گروهانی در یک ‌گوشه‌ی خطِ لشکر غذا نخورده است! این‌ طوری به کارمان اعتراض می‌کرد. تا آن گروهان را پیدا نمی‌کردیم و غذا نمی‌دادیم بهشان، لب به غذایش نمی‌زد. گاهی چهل‌‌ و هشت ساعت غذا نمی‌خورد تا یقین کند همه غذا خورده‌اند سردار شهید حاج قاسم سلیمانی شادی روحش صلوات🌹 ❤️ٵللِّھم؏ـجݪ‌لِوَلیڪَ‌الفࢪج" @kanoonshohada
🌷 با سرفه های مکررش، علامت سؤالی در ذهنم نقش بست. به تقاضای مادر، سفره پهن شد. ادویه ای را که استفاده می کرد، اشتها برانگیز بود. «بسم الله» گفتیم. سر و صدای قاشق و بشقاب و خالی شدن ظرف ها، خبر از دلچسب بودن غذا می داد. «محسن» مقداری از غذا را خورد و کنار کشید. سرفه، امانش نمی داد. نگاهش بین ظرف غذا و نگاه مادر سرگردان بود. - «محسن جان! چرا نمی خوری؟» - «میل ندارم! کافی است!» دلواپس بودم. بر اثر جراحت شیمیایی آسیب دیده بود. وقتی سرفه هایش شدّت گرفت، برای فرار از نگاه های نگرانمان، از خانه خارج شد. عقربه های ساعت پنج و نیم بعد از ظهر را نشان می داد. با شنیدن صدای زنگ منزل، چادر به سر کشیدم و در راه باز کردم. «محسن» با دوستش بود. مقداری دارو در دست داشت. هر دو به داخل اتاق رفتند. دوستش چند لحظه قبل از خداحافظی، در حالیکه از شرم سرش را پایین انداخته بود گفت: «ببخشید! عرضی داشتم!»‌ گفتم: «بفرمائید!» با صدای آرام ادامه داد: «امروز که با محسن به دکتر رفتیم، از طرف پزشک معالجش کلّی مورد سرزنش قرار گرفت. نباید غذای ادویه دار بخورد. محسن در جواب می گفت: «آقای دکتر! سنّی از مادرم گذشته! دلم نمی خواهد به او دستور بدهم که برایم غذای مخصوصی درست کن!‌ من هم از غذایی که برای همه آماده شده بود، خوردم.» ❤️ٵللِّھم؏ـجݪ‌لِوَلیڪَ‌الفࢪج" @kanoonshohada
🌷 تو سبزی فروشی کار می کرد بعد از یه مدت کارشو رها کرد گفت: دیگه نمیرم گفتم چرا؟ گفت به سبزیا آب میزنه و اونا سنگین میشن! این پول و درآمدش شبهه ناکه 😥 رفت تو مغازه لبنیاتی بازم کارشو رها کرد گفتم: چرا؟ گفت: داخل شیرها آب می ریزه درآمدش حرومه من باید نون حلال بیارم سر سفره ام نه اینجور نونای شبهه ناک رو ! و رفت کارگری و بنایی رو انتخاب کرد ❤️ٵللِّھم؏ـجݪ‌لِوَلیڪَ‌الفࢪج" @kanoonshohada
🌷 ما بسیجی‌‌ ها به این ساندیس‌خورها اقتدا کردیم ..! نمایی که پیش رو دارید، اواخر سال۱۳۶۵ یا اوایل سال۱۳۶۶ و در جبهه‌ی جنوب به ثبت رسیده است. جوانان حاضر در تصویر، از بسیجیان لشکر۱۴ امام‌حسین (ع) هستند. یکی از مجاهدان، در حال نوشیدن آب انگوری با بِرَند شرکت «ساندیس» است. به این ترتیب معلوم می‌ شود که میلیو‌ن‌ها جوانِ سلحشور ایرانی، به سودای نوشیدن «ساندیس» به‌سوی جبهه‌ها سرازیر شدند و آن شگفتی ۸ساله را در تاریخِ این مرز و بوم جاودانه ساختند. اگر این گونه است، زنده باد «ساندیس نوشان بسیجی» و پاینده‌باد شرکت «ساندیس»🧃✌️
🌷 همسر شهید امیر سیاوشی: ظهر شده بود. برای ناهار کنار یک رستوران ماشین رو نگه داشت. رفت ناهار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخوریم چند دقیقه ای که گذشت یکی از این بچه های فال فروش به ماشینمون نزدیک شد. امیر شیشه رو پایین آورد و از کودک پرسید: غذا خورده یا نه؟! وقتی جواب نه شنید، غذای خودش رو نصفه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران.... وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابی خوشحال بود.
🌷یک کلام حاج آقا مجتبی به نقل از علی علیه‌السلام می‌گفتند منتهی فضل الهی تقوی است، شهادت خوب است اما تقوا بهتر است تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می‌کند فکر نکنم مال یک روز باشد شاید یک روزه هم باشد ولی حاج آقا می‌گفت پی ساختمان فنداسیون آهن است. 🌷علم بدون عمل چیزی که نمی‌دانید عمل نکنید. ادای کسی را در نیارید. بدون علم درست وارد کاری نشوید مخصوصا دین؛ اول واجبات بعد مستحبات مؤکد مثل کمک به پدر و مادر و دور و بری‌ها.. نه حج و کربلا صد بار... بدون این کارها؛ هیئت و زیارت با توجه به نیاز با توجه به دین و سیدالشهدا، مستثنی است و فقط قال الله: افضل الاعمال بر والدین و اولادها. "شهیدمدافع حرم روح الله قربانی"
سخنی کوتاه با پدر عزیز و گرامی و مادر مهربان و عزیزم دارم ، امیدوارم که هر دو بزرگوار مرا عفو کرده و از من راضی بوده و حلالم کنند. زیرا رضا و خوشنودی خدای تبارک و تعالی در رضا و خوشنودی پدر و مادر است. شهید_عباس_رعیتی_دماوندی🕊 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
💢احترام به والدین در سیره شهدا رَخت‌ها‌رو جمع‌کردم‌توی‌حیاط، تاوقتےبرگشتم‌بشویم.. . وقتےبرگشتم،دیدم‌علےاز ‌جبهہ‌برگشتہ‌و‌گوشـہ‌حیات‌نشستہ‌ ورخت‌هاهم‌روی‌طناب‌پهن‌شده..! . رفتم‌پیشش‌گفتم: «الهےبمیرم! مادر،‌تو‌با‌یہ‌دست‌ چطورۍاین‌همہ‌لباس‌رو‌شستے؟!» . گفت:«‌مادر‌جون، اگہ‌دوتادست‌هم‌نداشتم، ‌بازوجدانم‌قبول‌نمے‌کرد‌من ‌خونہ‌باشم‌وتۅزَحمت‌بکشے..:)♥️‌» شهیدعلی‌ماهانی
🥀🥀 شهید سید عباس صالحی روزبهانی در ۱۱ آذر ماه سال ۱۳۷۸ در شهرستان بروجرد دیده به جهان گشود. با توجه به اینکه از همان ابتدای کودکی توجه و احترام ویژه ای برای مقام پدر و مادر قائل بودند، حسن عاقبت زندگی دنیوی خویش را که همان شهادت بود با استمرار بر دست بوسی والدین به ارمغان برد. 🌷🌷🌷🌷
یہ اخلاقی‌ که داشت‌ از هیچکس‌ هیچ‌ انتظاری‌ نداشت‌... سعی‌ می‌کرد‌ کارخودش‌ رو خودش‌ انجام‌بده‌ . اعتقاد ‌داشت‌ چون‌ انتظار ندارم‌ ازدست‌ کسی‌ هم‌ ناراحت‌ نمیشم‌ . -شهید بابک نوری -
شهید_مصطفی_چمران🌹🕊 مى گويند تقوا از تخصص لازم تر است! آنرا مى پذيرم، اما مى گويم آن شخصی كه تخصص ندارد و كارى را مى پذيرد، بى تقواست!