eitaa logo
کپر نشین
472 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
350 ویدیو
11 فایل
#مناطق_محروم_جنوب_کرمان گروه جهادی حضرت جوادالائمه علیه السلام شماره ثبت : 4006805914003 شماره کارت: 5892107046837244 رابط @jahadi7 شماره تماس ۰۹۰۳۵۶۵۷۳۰۳
مشاهده در ایتا
دانلود
یا کنزالفقراء فراخوان7⃣5⃣ توزیع ارزاق شب عید ایتام و نیازمندان مناطق محروم 💚تقبل شده:۵۰۴سهم ۱۰/۰۰۰ تومانی ❤️مانده: ۲۹۶ ۶۲۷۳ ۸۱۱۰ ۹۹۱۹ ۴۱۶۶ 🇮🇷گروه جهادی جوادالائمه علیه السلام @kaparneshin
💠 اثر گناه یا نیکی در فرارسیدن مرگ 🌹پیامبر اکرم صلي‌الله‌عليه‌و آله: مَوْتُ الاِْنْسانِ بِالذُّنوبِ اَکْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالاَْجَلِ وَ حَیاتُهُ بِالبِرِّ اَکْثَرُ مِنْ حَیاتِهِ بِالْعُمُرِ مرگ انسان‏ها در نتیجه گناهان، بیشتر از مرگ آنها در نتیجه فرا رسیدنِ اَجَل است و زنده ماندن انسان‏ها در نتیجه نیکی ‏هایشان، بیشتر از زندگی کردنشان به خاطر باقی بودنِ عمر است. 📚 مکارم الاخلاق، ص ۳۶۲ @kaparneshin
اردوی جهادی بهار ۹۳ روستای نیزن از توابع شهرستان منوجان در جنوب کرمان بودیم. روز اول که رسیدیم روستای نیزن یکی از بچه های روستا به اسم فاطمه اومد و با بیشتر بچه های جهادی احوال پرسی کرد. بعدشم حسابی با بچه ها انس گرفت و موقع آشپزی آقا سجاد می نشست کنار سجاد و کلی با با بچه های تدارکات حرف می زد. یک روز آقا سجاد که داشته برای بچه های جهادی مربای هویچ درست می کرده فاطمه ازش پرسیده بود این چیه؟ بچه های روستا میگفتن فاطمه مادر نداره. فاطمه همیشه پیش بچه های جهادی بود و سر کلاس های قرآن گروه جهادی هم حاضر. روز آخر اردو رفتم باهاش خداحافظی کنم دستم رو به سمتش دراز کردم و گفتم فاطمه خداحافظ! فاطمه گفت من به پسرهای نامحرم دست نمیدم.!!!😄😁 هر چند پیش بچه ها ضایع شدم ولی خیلی خوشحال شدم. با خودم گفتم ببین فاطمه درس هایی که بچه های فرهنگی بهش دادن رو چقدر خوب یاد گرفته. البته این تعریف بچه های فرهنگی جهادی نباشه بلکه صرفا نشونی از هوش و فطرت پاک فاطمه بود.😁😉 📸عکسی سمت راستی عکس فاطمه روزهای اول است. و عکس سمت چپی عکس فاطمه خانم با روسری قشنگش در روزهای آخر اردوی جهادی 📝خاطرات یک عمله 🇮🇷گروه جهادی جوادالائمه علیه السلام @kaparneshin
کپر نشین
یا کنزالفقراء فراخوان7⃣5⃣ توزیع ارزاق شب عید ایتام و نیازمندان مناطق محروم 💚تقبل شده:۵۰۴سهم ۱۰/۰۰
بسته غذایی برای هر خانواده حدود۷۰/۰۰۰ تومان در نظر گرفته شده است. ۳ کیلو برنج ۱ کیلو عدس ۱ عدد پنیر ۱ مربای هویچ ۱ عدد رب یک کیلویی گوجه فرنگی ۱ عدد ماکارونی ۱ عدد سویا ۱عدد کنسرو لوبیا @kaparneshin
کپر نشین
بسته غذایی برای هر خانواده حدود۷۰/۰۰۰ تومان در نظر گرفته شده است. ۳ کیلو برنج ۱ کیلو عدس ۱ عدد پن
اگه توانمون می رسید دوست داشتیم به هر خانواده ای حداقل یک عدد مرغ بدیم
🌹یا من یملک حوائج السائلین... دیشب ۸۵ بسته مواد غذایی آماده توزیع میان ایتام و خانوادههای بی سرپرست شد. تشکر از همه خیرین عزیز که بانی خیر شدند و دوستانی که دیشب این بسته ها را آماده کردند مخصوصا آقا مجید سالاری عزیز 🇮🇷گروه جهادی جوادالائمه علیه السلام @kaparneshin
قبل از اردو توی دانشگاه خیلی باهاش صحبت کردم که بیا بریم جهادی قبول نمی کرد می گفت عیدم خراب میشه گفتم بیا یه عید رو کنار محرومین و بچه های باصفای جهادی باش بالاخره بعد کلی صحبت راضی شد عید نوروز بیاد جهادی رفتیم گشمیران برای ساخت مسجد روستا روز عید شد و مراسم سال تحویل پر شور و نشاطی کنار مزار ۲۳ شهید روستا برگزار شد بعد از مراسم بهش گفتم نظرت چیه داش مجتبی! گفت از این به بعد هیچ وقت اردوی جهادیم رو با عید خراب نمی کنم😂 📝خاطرات یک عمله @kaparneshin
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا رضا باقریان از دانشجویان معلول دانشگاه بود اما درد محرومین و فقرا داشت به سختی تا پاسی از شب همراه بچه ها کار می کرد... بچه ها برای بتن ریزی مسجد گشمیران شب و وروز نمی شناختند ✅ جهادگر پرتلاش آقا رضای عزیز نفر سوم کنکور ارشد رشته زیست شدند... 🌷یادش بخیر اردوی جهادی تابستان ۹۱ 🇮🇷گروه جهادی جوادالائمه علیه السلام @kaparneshin
یا کنزالفقراء فراخوان7⃣5⃣ توزیع ارزاق شب عید ایتام و نیازمندان مناطق محروم 💚تقبل شده:۵۸۲سهم ۱۰/۰۰۰ تومانی ❤️مانده: ۲۱۸ ۶۲۷۳ ۸۱۱۰ ۹۹۱۹ ۴۱۶۶ 🇮🇷گروه جهادی جوادالائمه علیه السلام @kaparneshin
امروز پنج شنبه آخرین مهلت فراخوان ۵۷ است‌.
💠پاداش دوچندان نیکی ها در ماه رجب امام کاظم (علیه السلام): رَجَبٌ شَهْرٌ عَظِيمٌ يُضَاعِفُ اَللَّهُ فِيهِ اَلْحَسَنَاتِ وَ يَمْحُو فِيهِ اَلسَّيِّئَاتِ مَنْ صَامَ يَوْماً مِنْ رَجَبٍ تَبَاعَدَتْ عَنْهُ اَلنَّارُ مَسِيرَةَ مِائَةِ سَنَةٍ وَ مَنْ صَامَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ وَجَبَتْ لَهُ اَلْجَنَّةُ . امام كاظم عليه السلام فرمود: رجب ماه بزرگي است كه خداوند در آن ماه پاداش ها را دو چندان كند و گناهان را پاك سازد. هر كه روزي از ماه رجب را روزه بدارد، دوزخ به اندازه مسافت صد سال از او دوري گزيند و هر كه سه روز از ماه رجب را روزه بدارد بهشت بر او واجب آيد. 📚ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ج 2، ص 53 🏴شهادت جانسوز باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه تسلیت باد @kaparneshin
🌀ماجراهای دست آقا رضا 🌴نوروز88 اردوی جهادی جنوب کرمان روستای چشمه بودیم. یه روز داشتم بین خونه های روستا قدم می زدم دیدم چند تا از بچه های روستا دارن بازی می کنن . هیاهوی بازی بچه ها به حیاط مسجد نشاط خاصی بخشیده بود. از میون اون همه بچه های قد و نیم قد یه پسر بچه اول دبستانی که اسمش رضا بود توجهم رو به خودش جلب کرد. رضا دستش رو کجکی گرفته بود . رفتم خونشون رضا رو دیدم که کنج خونه کاه گلی کوچک وتاریک کز کرده بود و از چشماش که باز و بسته می شد فهمیدم که داره خیلی درد می کشه ولی هیچی نمی گفت. از پدر ومادر رضا پرسیدم که چی شده ؟ گفتند روی سنگ افتاده و دستش شکسته . بهشون گفتم فردا هر طور که شده از سپاه ماشین می گیرم و با هم می رویم دکتر . بعد از ظهر از چشمه راه افتادیم به سمت کهنوج که 70 کیلومتر با چشمه فاصله داشت. من کنار رضا و باباش که چهره سالخورده ای داشت ولی سنش بالا نبود صندلی عقب نشسته بودم . 🚘میون راه حال رضا و باباش بد شد . این هم به خاطر این بود که اینها خیلی کم سوار ماشین شده بودند . راننده که سرباز بود شروع کرد به غر زدن. به من گفت تقصیر توست که اینها را داخل ماشین راه دادی. من هم از حرف های سرباز ناراحت شدم و گفتم این ماشین مال بیت المال است وبیت المال هم مال اینهاست . خلاصه رسیدیم به کهنوج. دکتربعد از عکس گرفتن ، گفت باید دست رضا رو گچ گرفت . بابای رضا که روستایی ساده دلی بود گفت من اجازه نمیدم دست پسرم رو گچ بگیرن چون اوستا ناصری هم که تو محله بنایی می کنه از بچگی دستش شکسته بوده و الآن هم با همون دست شکسته اش داره کار می کنه . داخل اورژانس بعد از کلی صحبت کردن و خواهش کردن ودعوا کردن، با بای رضا راضی نشد که دست پسرش رو گچ بگیریم و بر گشتیم روستا. غروب که شد به میلاد داداش رضا که دوم راهنمایی بود گفتم: تو با بابات صحبت کن که بذاره فردا رضا رو ببریم دکتر. میون حرفام صدای هق هق گریه میلاد بلند شد. بهش گفتم مرد که گریه نمیکنه. گریه امونش رو بریده بود. شب همراه با روحانی گروه حاج آقا اسفیدانی رفتیم خونه رضا. حاج آقا با پدر رضا صحبت کرد و دستش را بوسیدیم تا اجازه بده که بچه اش را ببریم دکتر. میون صحبت با بابای رضا دیدم انگشت اون یکی دست رضا هم عارضه پوستی گرفته بود. به باباش گفتم این باید یه دکتر پوست بره. 💫بابای رضا با همون سادگی روستایی اش گفت نه. این بچه به سمت آسمون اشاره کرده و ستاره ها رو شمرده. و افلاک هم به این روزش انداخته اند. دکتر نمی خواد. ولی برای شکستگی عیب ندارد. صبح فردا با عمه رضا رفتیم بندر عباس دکتر. (۱۵۰ کیلومتری روستای چشمه). 🏩چون ایام عید بود بیمارستان بندر پر از تصادفی بود. و ارتوپد ها بازرشون گرم بود و حوصله پذیرش رضا را نداشتند. 😢 بعد از ظهر دست از پا دراز تر برگشتیم چشمه. صبح روز سوم من حوصله شهر رفتن نداشتم. به علی دشتدار گفتم تو همراه رضا میروی دکتر؟ گفت آره. با هم رفتند دست رضا را آتل بستند و برگشتند چشمه. 🌮 علی می گفت تو بندر عباس رضا رو برده یه فلافلی معمولی رضا بهش گفته بود علی آقا رستوران که میگن اینجاست؟..... 💚خیلی خوشحال بودم که دست رضا خوب شده بود . آرامش خاصی بهم دست داده بود. آرامشی که به کل تفریح و گشت و گذار ایام عید نوروز شهر خودمان می ارزید. ⛏چند روزی از اردو گذشت. کم کم مسجد روستا داشت تکمیل می شد و خانه عالم هم سقفش داشت تموم می شد. من هم سرم خیلی شلوغ بود. 😳یک لحظه رضا را دیدم که داشت تو کوچه پرسه می زد و بازی می کرد و من با کمال تعجب دیدم آتل دست رضا نیست. !!! 😔بهش گفتم رضا آتل دستت کو؟!!! گفت بابام گفته نمیخواد دستت خودش خوب میشود. خیلی ناراحت شدم. اونجا بود که فهمیدم منطقه محروم هم فقر مادی دارد هم فقر فرهنگی. می شد جواب خیلی از سوالات را بگیرم. سوالاتی از این دست که چرا ما منطقه محروم میآییم❓ چرا همین پول کرایه و . . . . مان را نمی دهیم به چند تا کارگر تا مسجد را بسازند⁉️ جوابش این بود که علاوه بر کار عمرانی خیلی بیشترنیاز به کار فرهنگی بود. و این وظیفه من دانشجو و طلبه است که با پول بیت المال همین محرومین پابرهنه مفت و مجانی دارم درس میخونم. 📝خاطرات یک عمله @kaparneshin