#والی_بشاگرد 🌺 خاطره ای خواندنی از پیر اردوهای جهادی #حاج_عبدالله_والی 🌺 اولین سفر شناسایی بود که از تهران رفتیم بشاگرد. چند روزی بود که غذا نخورده بودیم. یکی از زن‌های بشاگردی با اصرار زیاد ما را به خانه اش دعوت کرد و می خواست هر سه مرغ خانه اش را که کل داراییش بود برای ما قربانی کند‌. از او اصرار بود و از ما انکار. بالاخره به یک مرغ راضی شد. مرغ را بدون هیچ مخلفاتی درون دیگ آب انداخت. وقتی مرغ پخته شده را جلوی ما گذاشت همین که خواستیم شروع کنیم فضای اطرافمون تاریک شد. دیدیم کلی بچه قد و نیم قد اطراف کپر را گرفته اند و دارند ما را نگاه می کنند. چوب کنار دستم را برداشتم و به سه رفیق خودم گفتم اگر کسی به این غذا دست بزند دستش را قلم می کنم. کاسه غذا را جلوی بچه ها گذاشتیم. چنان به این کاسه حمله کردند که با تعجب و از شدت ناراحتی رفیقم را بغل کردم و زدیم زیر گریه. 📚کتاب تا خمینی شهر: خاطرات حاج عبدالله والی #مؤمن_جهادی 🇮🇷گروه جهادی جوادالائمه علیه السلام ✅ @kaparneshin