.
🕵️♂️ سرنخ پنجم: امیر منطقی
نام: امیر
سمت: تحلیلگر ارشد
آخرین جمله در گفتوگوی گروهی:
«واقعیت همینه. اگه نمیتونین قبول کنین، مشکل از احساسات، نه از منطق.»
امیر دقیق، منظم و همیشه آمادهی نقد بود.
هیچ جزئی از نگاهش پنهان نمیموند، از کوچکترین اشتباه تا بزرگترین تصمیم.
همه میدونستن اگر گزارشی نقص داشته باشه، امیر اولین کسیه که پیداش میکنه.
اما به مرور، لحنش سنگین شد.
کلماتش، بهجای راهنما، مثل قضاوت بهگوش میرسید.
کسی دیگه جرأت نمیکرد ایدهی خامی مطرح کنه.
همه ساکت شدن، چون میدونستن بعد از هر پیشنهاد، صدای سرد امیر میپیچه:
– «این منطقی نیست.»
و اونطور شد که خلاقیت تیم، زیر سایهی «کمالطلبی بیاحساس» خاموش شد.
📎 در پرونده نوشتیم:
«منطق، وقتی از همدلی جدا بشه، به جای ساختن، خراب می کنه»
گاهی بهترین کار برای اصلاح اشتباه دیگران، این نیست که سریع نقدشون کنیم،
بلکه اینکه اول احساسشون رو درک کنیم.
چون بدون امنیت، هیچ تیمی رشد نمیکنه.
👣 سرنخ ششم فردا منتشر میشه...
#پرونده_تیم_گمشده #کارآگاه_تیم #بازخورد_سازنده #هوش_هیجانی #کار_تیمی
.
✨〰〰〰〰〰〰✨
🧑🏫👩🏫🕵🧑🎓👩🎓
#کارآگاه مسیر رشد و تعالی حرفه ای🎯
💠https://eitaa.com/karagahh
.
🕵️♀️ سرنخ ششم: «سکوتِ دفتر شماره ۷»
📁 اتاق تیم شماره ۷ بالاخره پیدا شد...
در نیمهباز بود، هوا بوی کاغذ و قهوهی مانده میداد.
روی میز، پنج صندلی خالی و وسطش، تکهای کاغذ با دستخطی نامشخص:
«ما از هم جدا نشدیم... فقط از هدفمون دور شدیم.»
کارآگاه دفترش را بست.
در تمام پرونده، هیچ دشمن بیرونی نبود نه خرابکار، نه رقابت، نه خیانت.
همهی ردپاها به یک نقطه میرسیدن: شکافهای درون تیم.
آرمانِ خلاق، گوش نکرد.
نرگسِ منظم، اعتماد نکرد.
مانیِ آرام، سکوت کرد.
سحرِ پرانرژی، گوش نداد.
و امیرِ منطقی، دلها را سرد کرد.
هیچکدام بد نبودند...
اما کنار هم، بدون گفتوگو، بدون همدلی، تبدیل شدند به تیمی که خودش خودش را گم کرد.
📎 در پرونده نوشتیم:
«تیم، فقط جمع آدمها نیست
اتصالِ دلها، هدفها و صداهاست.»
کارآگاه لبخند زد و گفت:
– «پرونده هنوز بسته نشده… تا وقتی که یکی بخواد دوباره بسازتش.»
👣 جمعبندی و بازگشایی پرونده فردا منتشر میشه...
#پرونده_تیم_گمشده #کارآگاه_تیم #رهبری_تیمی #مهارت_کار_تیمی #بازسازی_اعتماد
.
✨〰〰〰〰〰〰✨
🧑🏫👩🏫🕵🧑🎓👩🎓
#کارآگاه مسیر رشد و تعالی حرفه ای🎯
💠https://eitaa.com/karagahh
.