8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عنایتی از شهید صلواتی یزد شهید حسن انتظاری لطفا شهید را مهمان صلواتی بفرمایید .
https://eitaa.com/karamat_shohada
خواب شهید.mp3
4.97M
مصاحبه با یکی از کسانی که در سال ۱۳۹۵ سه شب متوالی، خوابی عجیب و جالب از #شهید_کاظم_عاملو دیده است.
شهید عاملو در خواب به او گفته است :
👈منزل من در امامزاده یحیی(سمنان) است؛ حتما بیا به من سر بزن که مشکلت را حل خواهم کرد!😭
توضیحات:
۱ـ ایشان در سال ۱۳۹۵ دخترش(فائزه) را در سن ۲۰ سالگی از دست داده و روزهای سختی را سپری کرده است.
۲ـ ایشان در خواب چند شهید را میبینند که با آنها آشنا بود؛ شهدایی مثل #شهید_طالبی و #شهید_احمد_شول و #شهید_مهدی_زینالدین که در دفاع مقدس از مراتب بالای نظامی برخوردارند. منتهی در این خواب همه سکوت کرده و ماموریت به #حاج_کاظم🥺 یعنی شهید عاملو واگذار شده است؛ معنی این شاید این باشد که در سرای آخرت، مقامات وابسته به تقوی و خلوص قلبی افراد است و مراتب دنیایی جایگاهی ندارد. به تعبیر قرآن «ان اکرمکم عندالله اتقاکم»
۳ـ ایشان تا دو هفته قبل نمیدانست که کسی را که در خواب دیده، شهید کاظم عاملو است و عجیبتر اینکه تا مدتها در بازار نزدیک امامزاده یحیی، با اسم و نشانی دنبال فردی با این خصوصیات میگشته است!
https://eitaa.com/karamat_shohada
جمعه ها صبح در مسجد دعای ندبه داشتیم.
شهید احمدعلی نیری صبحانه (عدسی) را تدارک می دید.
گاهی برای تهیه عدس صبحانه یک نفر از بچه ها همراهش میرفت. اما در نزدیکی مقصد، شهید به او میگفت همینجا صبر کن و بمان تا برگردم.
بعد از شهادتش یکی از بچه ها در جمع گفت کدامیک از شما برای تهیه عدس همراه شهید نیری می رفتید؟
چندنفری گفتند با او بوده اند.
پرسیده شد آیا در آن کوچه پس کوچه ها همراه شهید تا انتهای مسیر و مقصد رفتید؟ همه گفتند خیر، احمدعلی ما را از آمدن منع می کرد و نمیدانیم کجا می رفت عدس میگرفت.
همانجا گفته شد بعد از آنجایی که احمدعلی شما را نگه میداشته و میرفته فقط بیابان بوده و نه مغازه و نه خانه ای در انتهای کوچه پس کوچه ها نیست!!
معمایی که هیچ کس نفهمید که مدتها شهید نیری عدس های صبحانه دعای ندبه را از کجا و چه کسی تهیه می کرده...
https://eitaa.com/karamat_shohada
در سال ۱۳۷۲ در ارتفاعات ۱۱۲ فکه مشغول تفحص بودیم. اما چند وقت بود که هیچ شهیدی پیدا نمی کردیم.
به حدی ناراحت بودیم که وقتی شب به مقر می آمدیم حتی حال صحبت کردن با همدیگر را هم نداشتیم. تنها کاری که از دستمان برمی آمد نوار روضه حضرت زهرا (س) را می گذاشتیم و اشک می ریختیم.
با خودم می گفتم: «یا زهرا؛ من به عشق مفقودین اینجا آمده ام. اگر ما را لایق می دانید مددی کنید تا شهدا به ما نظر کنند و اگر لایق نمی دانید که برگردیم تهران».
روز بعد هم بچه ها با توسل به حضرت زهرا (س) مشغول تفحص شدند. در حین کار روبروی پاسگاه بند انگشتی نظرم را جلب کرد. با احتیاط لازم اطراف آن را خالی کردیم و به بدن شهید رسیدیم.
در کنار آن شهید، شهیدی دیگر را نیز پیدا کردیم که جمجمه هایشان روبروی هم بود.
قمقمه آبی هم داشتند که برای تبرک همه از آن نوشیدیم.
وقتی که از داشتن پلاک مطمئن شدیم، با ذکر صلوات پیکرها را از روی زمین برداشتیم. متوجه شدیم که هر دو شهید پشت پیراهن شان نوشته بودند: میروم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم...
📙مهرمادر. اثر گروه شهید هادی 🌹
https://eitaa.com/karamat_shohada
💢شهیدی که برات شهادتش را از آیتالله بهجت گرفت!
آیت الله بهجت دست روی زانوی او گذاشت و پرسیدند:
اسم شما چیست؟
گفت: فرهاد
آقای بهجت فرمود: حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذاريد. شما در شب امامت امام زمان(عج) به شهادت خواهيد رسيد. شما يكی از سربازان امام زمان(عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع می کنید.
شهید عبدالمهدی کاظمی؛ شهیدی که طبق گفته آیت الله بهجت، در شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۴ درسوریه به شهادت رسید.
https://eitaa.com/karamat_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
🔔 راه ارتباط با امام زمان عجل الله
اگر کسی مراقب باشد و ۳ روز گناه نکند، خداوند اولین سرچشمهی ارتباط با امام زمان عجل الله را به او نشان میدهد. و اگر این ترک گناه به ۷ روز برسد چیزهای بهتری خواهید دید تا اینکه به مشاهده در بیداری منجر خواهد شد.
از شهید احمد علی نیری
https://eitaa.com/karamat_shohada
18.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهیدی که در خواب در دستان مادرش تربت گذاشت و بعد از بیداری تربت در دستان مادر شهید بود.
✨ _🌺_✨_🌼_✨_🌺_✨
https://eitaa.com/karamat_shohada
8.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️روایت دیدنی رهبر از لحظهای که انسان شهید میشود
https://eitaa.com/karamat_shohada
در سنگر بودیم که صدای انفجار مهیبی آمد در مسئول دسته ما به همراه دو نفر دیگر دویدند به سمت سنگر دیدهبانی.
احمدعلی نیری که معمولاً انسان کم حرفی بود یکباره فریاد زد بایستید! نرید اونجا.
هر سه نفر سر جای خود ایستادند، یکباره صدای انفجار مهیبی آمد همه خوابیدند روی زمین ..
وقتی گرد و خاکها فرو نشست به محل انفجار نگاه کردیم از سنگر کوچک دیدهبانی هیچ چیزی باقی نمانده بود...
https://eitaa.com/karamat_shohada
🌹محمد حسین یوسف الهی
شهیدی که قاسم سلیمانی وصیت کرده بود کنار او دفن شود....
همسایه همیشگی حاج قاسم عزیز
🔸خاطره ای کوتاه:
به واسطه بارندگی زیاد، ماشین لندکروز وسط یک متر آب و گل گیر کرده بود هر چه هل می دادند،نمی توانستند آن را بیرون بیاورند . شاید حدود۱۰ نفر از بچه هابا هم تلاش کردند اما موفق نشدند، حسین از راه رسید و گفت: این کار من است ،زحمت نکشید همه ایستادند و نگاه کردند حسین با آرامی ماشین را از آن همه آب و گل بیرون کشید. گفتم: تو دعا خواندی ! وگرنه امکان نداشت که ماشین بیرون بیاید. گفت: نه ،من فقط به ماشین گفتم برو بیرون
شهید حسین یوسف الهی مسلط به خیلی چیزها بود که بروز نمی داد و فقط گاهی اوقات چشمه ای از آن اقیانوس عظیم را جلوه می کرد ، آن هم جهت قوی شدن ایمان بچه ها . هر مشکلی به نظر می رسید، آن را حل می نمود، چهره بسیار باصفا،نورانی و زیبایی داشت
🔹کارهایی که باعث شد شهید یوسف الهی، در سن کم به درجه عرفانی والا برسد
از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود
نماز شب خوان بود و دائما ذکر خدا میگفت
قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود
هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود
چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت
خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها میگفت
روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود
🔹یوسف الهی، کادر واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان در دوران دفاع مقدس
https://eitaa.com/karamat_shohada
شھیدی که امام رضا (علیه السلام) زمان و مکان شھادتش را به او اطلاع داده بود.
🌷شهید عباس کردانی🌷
https://eitaa.com/karamat_shohada
از مادر شهید و مادربزرگ خودم شنیده بودم که کاظم در کودکی مریض شده و گاهی تشنج میکرده است. دکترها نتوانسته بودند برایش کاری کنند و او تا دوازدهسیزده سالگی به این بیماری مبتلا بود؛ نه اینکه مادرزادی باشد، انگار بچه توی کوچه حیوان یا چیزی را دیده و بعد این طور شده بود. میگفتند او را اینور و آن ور زیاد بردند؛ اما جوابی نگرفتند.
یکبار خاله به آنها گفته بود: «دکتر این بچه #امام_رضا است. آنها هم او را بردند مشهد و به پنجره فولاد بستند.
مادرش میگفت: نصفه شبی رفتم بهش سری بزنم. دیدم چشماش بازه. پرسیدم: بیداری مادر؟ کاظم گفت: خیلی وقته! بعد برام تعریف کرد که: یه آقایی با
عمامه سبز اومده پیشش و بهش گفته بلند شو که دیگه هیچ مشکل و مرضی نداری!
از آن تاریخ به بعد مشکل دایی کاظم حل شد و مریضیاش رفت که رفت... .
برشی از کتاب #رویای_بانه
خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
#قرار_جمعه
#کپی_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
https://eitaa.com/karamat_shohada