『 اَلحُسِـٰین🇵🇸』
خواست تا شانه کند موی سر زینب را
هی شونه از دستش میوفتاد!
『 اَلحُسِـٰین🇵🇸』
خواست تا شانه کند موی سر زینب را
شانه از دست گرفتار بیوفتد .. سخت است ..
『 اَلحُسِـٰین🇵🇸』
شانه از دست گرفتار بیوفتد .. سخت است ..
دیدن نیمه در سوخته سخت است ولی
دیدن صحنه به تکرار بیوفتد سخت است . . .
『 اَلحُسِـٰین🇵🇸』
اصلا بیا خیال کنیم بچه نداشتیم💔
دلم رفت یه جایی ..
حسینِ من ..
دعوتمون کن بیایم پیشت
باهم برای مادرت گریه کنیم ..
بلند بلند ..
نه آروم و آستین به دهان ؛ مثلِ مدینه!💔