▪️از آنها اصرار و از او انکار.
دعوتش کرده بودند به ضیافت شام.
شرط گذاشت که بحثی نباشد.
آخر مهمانی، یک نفر بحث را آغاز کرد.
علامه گفت: شرطمان؟!
گفتند: فقط نفری یک حدیث! آن هم به نیّت تبرّک.
همه، عالمان سنّی بودند و حافظان حدیث.
یکی یکی حدیث خواندند.
👈 نوبت صاحب اَلغدیر بود.
علامه امینی فرمود:
«شرطی دارم:
اقرار همه، بر درستی یا نادرستی حدیث».
قبول کردند.
گفت:
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده:
«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً
به مرگ جاهلی مرده، هر که بمیرد و امام عصرش را نشناسد».
همه درستی حدیث را اقرار کردند.
گفت:
«حالا شما و یک سوال!
میشناخت؟ یا نمیشناخت؟!
فاطمهی زهرا، امام زمانش را؟!
امام زمان فاطمه که بود؟!»
سرها پایین،
سایهی سکوت، سنگین!
نه جوابی داشتند و نه گریزگاهی!
بگوییم امام زمانش را نمیشناخت؟!
حاشا که سرور زنان عالم به مرگ جاهلی از دنیا برود!
بگوییم امام زمانش ابوبکر بود؟!
همه جا نوشتهاند فاطمه سلام الله علیها غضبناک بر او از دنیا رفت!
علمای نامی اهل سنت، عرقریزان و خجالتزده، یکی یکی مجلس را ترک کردند.
📚 دوازده گفتار درباره دوازدهمین حجت خدا، ص31.
#داستانک_مهدوی
#معرفت_امام_زمان
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کربلا آنلاین🎙
╭┅─────────┅╮
🆔 @Karbala_online
╰┅─────────┅╯
▫️گوسفندی را فرض کن که چوپان و گلّهاش را گم کرده باشد،
روزها سرگردان این طرف و آن طرف میدود،
شب که میشود گلّه غریبهای را میبیند،
دلش دنبال آنها میرود،
آخرش فریب میخورد و همراهشان میشود.
تا صبح در آغل با آنها میماند.
صبح که گلّه راهی میشود، تازه میفهمد اشتباه کرده.
با ترس فرار میکند.
دوباره حیران و سرگردان دنبال گله خودش؛
باز چوپان و گلهای دیگر؛
دنبالشان راه میافتد.
چوپان فریاد میزند:
«تو مال این گلّه نیستی!
برو دنبال گلّه و چوپان خودت!»
باز ترسان و ناامید این سو و آن سو میدود...
دست آخر گرگی او را طعمه خودش خواهد کرد.
حال و روزش همین است هرکه بدون امامی الهی دینداری کند.
امام باقر علیهالسلام این طور فرمودهاند.
📚 برگرفته از كافی، ج1، ص۳۷۵.
#بلای_غیبت
#داستانک_مهدوی
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کربلا آنلاین🎙
╭┅─────────┅╮
🆔 @Karbala_online
╰┅─────────┅╯
▫️از آفریقا آمده بود برای دیدن امامش؛
امام حال رفیقش را پرسید؛
گفت: حالش خوب است؛
سلامتان را رساند!
شنید:
خدا رحمتش کند!
از دنیا رفت،
دو روز بعد از اینکه تو راهی سفر شدی!
مرد آفریقایی غرق حیرت شد؛
گفت: بخدا او سالم بود!
امام فرمود:
مگر هرکس میمیرد بخاطر بیماری میمیرد؟!
مرد آفریقایی که رفت ابابصیر پرسید:
این مرد که بود؟
امام باقر علیهالسلام فرمود:
او از دوستان ماست؛
خیال میکنید شما از چشم و گوش ما دور هستید؟!
چه بد خیالی!
" والله هیچ چیز از اعمال شما بر ما مخفی نیست! "
ما را همیشه حاضر بدانید؛
و عادت کنید به کارهای خیر...
📚بحارالانوار ج۴۶ ص۲۴۳.
#داستانک_مهدوی
#معرفت_امام_زمان
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کربلا آنلاین🎙
╭┅─────────┅╮
🆔 @Karbala_online
╰┅─────────┅╯
▫️با هزار زحمت آمده بودم مدینه،
مهمانِ خانه امام شدم.
حضرت برایم از ظهور گفت؛
از اینکه انتظار ظهور مثل جهاد در رکاب رسول خداست.
صحبت که به اینجا رسید، غریبهای وارد شد.
امام حرفش را قطع کرد.
حسرتش ماند روی دلم.
تا وقتی مدینه بودم، یازده بار دیگر هم آمدم خانهی امام،
اما نشد!
نشد که امام دست از تقیّه بردارد و سخنش را کامل کند.
یک سال گذشت؛
دوباره آمدم مدینه.
باز هم مهمان خانه حضرت.
امام صادق علیه السلام کلامش را این طور کامل کرد:
«مهدی ما خواهد آمد؛
غمها را از شیعیانش خواهد زدود،
پس از سختیهای بسیار،
پس از روزگار آزمایشهای طولانی،
پس از زمانهی اندوه و هراس...
خوش به حال کسی که آن زمان را درک کند.»
📚 برگرفته از کمال الدین، ج۲، ص۳۳۴.
#بلای_غیبت
#داستانک_مهدوی
#زیبایی_های_ظهور
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کربلا آنلاین🎙
╭┅─────────┅╮
🆔 @Karbala_online
╰┅─────────┅╯
▫️حاجتی ذهن و دلش را مشغول کرده بود.
گره از کارش باز نمیشد
رفت زیارت خانه خدا.
در جوارِ کعبه، لحظهای خواب چشمانش را گرفت.
در همان عالم رویا، شرفیاب شد خدمتِ پیامبر صلی الله علیه وآله.
حاجتش را به خاتم الانبیا گفت.
حضرت حوالهاش داد به خاتم الاوصیاء!
شنید که:
"دوران، دورانِ فرزندم مهدی است؛ هر حاجتی داری از او بخواه."
📚 ماهنامه فرهنگی موعود، شماره ۱۸ و ۱۹.
#داستانک_مهدوی
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کربلا آنلاین🎙
╭┅────────────┅╮
🆔 @Karbala_online110
╰┅────────────┅╯
▫️با هزار زحمت آمده بودم مدینه،
مهمانِ خانه امام شدم.
حضرت برایم از ظهور گفت؛
از اینکه انتظار ظهور مثل جهاد در رکاب رسول خداست.
صحبت که به اینجا رسید، غریبهای وارد شد.
امام حرفش را قطع کرد.
حسرتش ماند روی دلم.
تا وقتی مدینه بودم، یازده بار دیگر هم آمدم خانهی امام،
اما نشد!
نشد که امام دست از تقیّه بردارد و سخنش را کامل کند.
یک سال گذشت؛
دوباره آمدم مدینه.
باز هم مهمان خانه حضرت.
امام صادق علیهالسلام کلامش را این طور کامل کرد:
«مهدی ما خواهد آمد؛
غمها را از شیعیانش خواهد زدود،
پس از سختیهای بسیار،
پس از روزگار آزمایشهای طولانی،
پس از زمانهی اندوه و هراس...
خوش به حال کسی که آن زمان را درک کند.»
📚 برگرفته از کمال الدین، ج۲، ص۳۳۴.
#بلای_غیبت
#داستانک_مهدوی
#زیبایی_های_ظهور
نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کربلا آنلاین🎙
╭┅────────────┅╮
🆔 @Karbala_online110
╰┅────────────┅╯
▫️سوالی ذهنش را مشغول کرده بود.
با همان سوال آمد دیدن امام.
پرسید:
منظور خدا از این آیه چیست؟!
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها.
قسم به خورشید و روشنی آن.
شنید:
منظور از خورشید، رسول خداست که دین را برای مردم روشن کرد.
دوباره پرسید:
منظور از آیه بعدی چیست؟
وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها؛
قسم به ماه، هنگامی که در پی خورشید میآید.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
منظور از ماه، امیرالمومنین علیهالسلام است که در پی رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد و پا جای پای ایشان نهاد.
پرسید:
منظور از روز چیست آنجا که میگوید:
وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها؛
قسم به روز، هنگامی که خورشید را هویدا میکند.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
منظور، قیامکننده آل محمد علیهمالسلام است.
(اوست که دنیا را به نور محمدی روشن خواهد کرد)
📚برگرفته از تاویل الآیات الظاهره، ص۷۷۸.
#داستانک_مهدوی
#زیبایی_های_ظهور
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کربلا آنلاین🎙
╭┅────────────┅╮
🆔 @Karbala_online110
╰┅────────────┅╯
🔸حافظهاش خیلی عجیب شده بود؛
کتابها را در یک نگاه، حفظ میشد!
همه چیز به آن رویای صادقه برمیگشت:
خود را در مدینه دید.
پیامبر صدایش کرد.
داخل حجره شد.
چشم چرخاند.
پیامبر بالای مجلس،
امام حسن و حسین و مادرشان یک طرف،
امیرالمومنین هم ایستاده در سوی دیگر!
دست پیامبر را بوسید.
رسول خدا فرمود:
" مَرحباً بِوَلَدي؛ خوش آمدی فرزندم! "
یاد سوالاتش افتاد.
میخواست بپرسد.
شنید:
👈" سوالهایت را از من نپرس!
از امام زمانت بپرس! "
همان موقع، امام زمان وارد شد.
پرسید و جواب گرفت.
پیامبر رو به فاطمهاش فرمود:
" پسرت را دریاب!"
حضرت زهرا غذایی برایش آورد؛
آشی با حبوبات مختلف.
با اشتها خورد.
از خواب بیدار شد.
حالا سیّد بحرالعلوم هر مطلبی را میدید، دیگر از یادش نمیرفت.✨
بعدها از مادرش شنید:
عجمها آشی دارند پر از حبوبات.
اسمش را هم گذاشتهاند آش حضرت زهرا...
📚 ریاض الجنه (تالیف فاضل زنوزی)، ذیل حالات سیّد بحرالعلوم.
✋ اهلبیت علیهم السلام همگی معدن علم و فضیلتاند، اما امروز، دوران مهدی زهراست؛
امروز به هریک از عزیزان خدا متوسل شویم، ما را به درگاه او حواله میدهند.
امروز برای یافتن پاسخ سوالها و چاره دردها باید به دامان او پناه برد و به او اِلتجا کرد...💫
#داستانک_مهدوی
#توسل_به_حضرت
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کربلا آنلاین🎙
╭┅────────────┅╮
🆔 @Karbala_online110
╰┅────────────┅╯
🔹اعمالش را انجام داده بود داشت از مسجد بیرون می آمد.
دید که کسی وارد صحن شد و به سمت شبستانِ مسجد جمکران رفت.
چهره ی نورانی و دلنشینی داشت.
پیش خودش گفت: این سید تازه از راه رسیده، حتماً در این هوای داغ تابستانی تشنه است.
خودش را به او رساند. ظرف آب را تقدیم حضورش کرد و گفت: شما هم دعا کنید بلکه خدا فرج اماممان را زودتر برساند.
سید ناشناس غریبانه فرمود: شیعیان ما به اندازه ی آب خوردنی هم ما را نمی خواهند؛ اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد ...
لحظه ای بعد، مرد بود و ظرف آب و آقایی که دیگر دیده نمی شد.
📚 شیفتگان حضرت مهدی، جلد1، ص 155.
#داستانک_مهدوی
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کربلا آنلاین🎙
╭┅─────────┅╮
🆔 @Karbala_online
╰┅─────────┅╯
▫️«انگار می بینم سرگردانی شیعیانم را؛
در جستجویش به این سو و آن سو می روند، همچون گوسفندانی در جستجوی چراگاه!
به هر سمت و سویی رو می کنند،
اما او را نمی یابند.
در قیامت، در کنار خودم جایش می دهم، هر شیعه ای را که استوار بماند بر عقیده اش،
و دلش قساوت نگیرد، از طولانی شدن غیبت صاحبش.»
چنین روایت کرده، سید الکریم، حضرت عبدالعظیم حسنی،
از مولایش امام جواد علیه السلام،
او از پدران پاکش،
و آنها از امیر اهل ایمان!
📚كمال الدين, جلد 1, ص 303.
#داستانک_مهدوی
#انتظار_حضرت
#بلای_غیبت
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کربلا آنلاین🎙
╭┅────────────┅╮
🆔 @Karbala_online110
╰┅────────────┅╯
شیعیان ما.....
🔹اعمالش را انجام داده بود داشت از مسجد بیرون می آمد.
دید که کسی وارد صحن شد و به سمت شبستانِ مسجد جمکران رفت.
چهره ی نورانی و دلنشینی داشت.
پیش خودش گفت: این سید تازه از راه رسیده، حتماً در این هوای داغ تابستانی تشنه است.
خودش را به او رساند. ظرف آب را تقدیم حضورش کرد و گفت: شما هم دعا کنید بلکه خدا فرج اماممان را زودتر برساند.
سید ناشناس غریبانه فرمود: شیعیان ما به اندازه ی آب خوردنی هم ما را نمی خواهند؛ اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد ...
لحظه ای بعد، مرد بود و ظرف آب و آقایی که دیگر دیده نمی شد.
📚 شیفتگان حضرت مهدی، جلد1، ص 155.
#داستانک_مهدوی
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کربلا آنلاین🎙
╭┅────────────┅╮
🆔 @Karbala_online110
╰┅────────────┅╯
▫️افتاده بود زندان.
شکنجهها امانش را بریده بود.
به خودش گفت:
"بگذار نامه بنویسم برای امام،
هم برای آزادیام دعا کند،
هم از آقا پول بخواهم."
نامه نوشت.
اما خجالت کشید پول بخواهد.
خیلی زود جواب نامه به دستش رسید:
ظهر امروز، نمازت را در خانهات خواهی خواند!
همان شد که امام فرموده بود.
آزادش کردند.
به خانه که رسید نامهای دید، همراه صد دینار طلا.
نامه را باز کرد.
دستخط امام عسکری علیه السلام بود:
هر وقت نیازی داشتی از من خجالت نکش!
📚 الكافي، ج۱، ص۵۰۸.
#داستانک_مهدوی
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کربلا آنلاین🎙
╭┅─────────┅╮
🆔 @Karbala_online
╰┅─────────┅╯