عقربههای ساعت چه شده است شما را؟؟؟
چرا امشب اینقدر عجله دارید؟؟؟
با هر تیک تاک تو انگار بر قلب ما داغی مینشیند ...
کمی آرامتر... همه در خواب و آرامش هستند....
آخر ما همه در خواب بودیم که تو برای آرامش و امنیت ما رفتی
عقربهها کمی آرامتر... امشب فرمانده ما آرام جان ما میرود😭😭😭😭😭😭😭
46.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به وقت فرودگاه بغداد...
•
اللهم انّا لانعلم منه الا خیرا:)💔
#حاج_قاسم
به وقت ³سال دلتنگےِ بےامان🥺💔
#جان_فدا | #سربازانحاجقاسم
😭😭😭😭😭😭😭😭😭
#سلام_به_ارباب✋🏻
🌤صبح ها را به سلامی
به تو پیوند زنم...
✨ای سر آغازترین روز
خدا صبح بخیر...
✨به امیدی که جوابی
ز شما می آید...
✨گفتم از دور سلامی به
شما، صبح بخیر...
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
🚨 زیارت مجازی مزار مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی
👈روی لینک کلیک کنید
سپس وارد درب شمالی شده و به مسیر ادامه دهید👇
🌐 tour.soleimani.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 اجرای گروه دمامه زنی در کنار مرقد مطهر حاج قاسم سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: در دنیا با حاج قاسم خیلی رفیق بودیم؛ انشاءالله خدا کاری کند که در قیامت هم خیلی رفیق باشیم...
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت101 گذر از طوفان✨ چند ضربه به در اتاق زدم صدای بفرمایید گفتنش بل
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت102
گذر از طوفان✨
در اتاقی که روبروی اتاق بایگانی بود رو باز کردم داخل رفتم در رو بستم نگاهی به پرونده های که دیگه گرد وخاک روشون نبود انداختم
در کمدی که شیشه ش شکسته بود رو باز کردم همون طوری که فروغی ازم خواسته شروع به کار کردم
باصدای ضربه ای که به در خورد سرم رو بلند کردم دستم رو پشت گردنم گذاشتم
_بفرمایید
در اتاق باز شد مدیر کلافه شرکت داخل اومد
_یک ساعت حرف زدم کسی رو داخل اتاق راه ندی بعد میگی بفر مایید
نگاهش به دستم افتاد سمت کمدی که پرونده های داخلش مرتب شده بود چرخید ودوباره ادامه داد
_خسته نباشی همه اینارو توی این یک ساعت انجام دادی؟
دستم رو از پشت گردنم برداشتم به کاغذی که کد وتاریخ پرونده هارو روش نوشته بودم اشاره کردم
_بله کد وتاریخ هاشون روهم نوشتم
_دستت دردنکنه بین گزینه های که گفتم چیزی پیدا نکردی
پرونده آبی رنگ کنارم رو برداشتم وسمتش گرفتم
_داخل این پوشه چند تا رسید خرید با لیست مصالح هست ولی انگار چند تا از برگه هاش کمه
چند قدمی جلو اومد پوشه رو باز کرد بادقت شروع به خوندن متن برگه ها کرد لبخند بی جونی روی لبش نشست
_ممنون اگر بتونیم بقیه شون روهم پیدا کنیم چند قدم جلوتر می افتیم
_دارم همه پوشه و پرنده هارو چک میکنم اگر پیدا شد داخل همین پوشه میزارم
پوشه رو توی دستش جا بجا کرد
_اینو میبرم اگر پیدا کردی بیارش داخل اتاقم
_باشه
سمت در رفت قبل از اینکه بیرون بره گفت
_دیگه کسی در زد نگید بفرمایید
نفس کلافه ای کشیدم
_آقای فروغی پس چی بگم؟
_بگید صبرکنید الان میام
_اینکه توهین میشه به کسی که پشت در باشه
_نه توهین نیست ،خانم خادمی میخواد چایی براتون بیاره برید داخل سالن که آقا کریم بیاد کمد هارو جابجا کنه
دستم رو روی زمین گذاشتم وبلند شدم
نگاه گذری به کل اتاق انداختم احتمالا تافردا بتونم کمد وقفسه هارو مرتب کنم
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫