eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
16.2هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
36 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۳ ربیع الاول، سالروز ورود با برکت کریمه اهلبیت علیهم السلام
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت486 گذر از طوفان✨ ناز بانو دستپاچه شد به مِن مِن افتاد و گفت _
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ آخرین ظرف رو آب کشیدم و سرجاش گذاشتم بیرون رفتم نگاهی به ساعت دیواری انداختم قرص بابا رو بهش بدم بعد برم بخوابم سمت تخت گوشه هال که بابا دراز کشیده بود رفتم آروم صداش زد _باباجون؟ دستش رو پایین آرود و لبخندی زد _جانم ؟ پارچ رو برداشتم داخل لیوانش آب ریختم یکی از قرص های که دکتر تجویز کرده بود رو باز کردم بابا آروم سرش رو بلند کرد قرصش رو خورد دوباره دراز کشید _ترانه بابا برو بخواب ببخشید امشب حسابی اذیت شدی _این چه حرفیه بابایی من رفتم بخوابم شما بیدار نمونید ها برای سرتون بده باید خوب استراحت کنید _چشم عزیزم خودمم بخوام نخوابم داروهای دکتر انقد قوی که سریع گیجم میکنه و خواب میرم شب بخیری گفتم برگشتم توی اتاق بالشتم رو کنار پنجره گذاشتم گوشیم رو از روی دراور برداشتم و دراز کشیدم قفل صفحه رو باز کردم پیام های که روی صفحه بود رو باز کردم پیام های فروغی و پریسا رو خوندم شماره پریسا رو گرفتم تماس بدون پاسخ قطع شد برگشتم قسمت پیام ها روی پیام فروغی زدم _سلام رسیدی خونه؟ چند بار تاکید کرد رسیدم خونه خبر بدم الان فکر میکنه عمدأ نگفتم انگشتم رو روی گزینه پاسخ گذاشتم و نوشتم _سلام ببخشید الان پیام هاتون رو دیدم یادم رفت خبر بدم بابا هم برگشت خونه شلوغ شد پیام رو ارسال کردم صفحه گوشی رو بستم گوشی رو کنار بالشتم گذاشتم و چشم هام رو بستم بین خواب بیداری یاد دو میلیونی که برام واریز شده بود افتادم عه عه من چقد حواس پرتم فروغی گفت پول برام انتقال میده فردا پسش میدم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
🍁🍂🍃🍁🍃🍂🍁🍂🍁🍂🍃🍁🍂🍃 🍁🍁🍂🍁🍃🍂 🍁🍃🍂🍁 ⚡️مـسـیـراشـتـبـاه⚡️ امیرحسین کارتش رو سمتم گرفت نگاهی به اطراف انداخت _یه لباسی بخر عجق وجق نباشه یه قیمت مناسب هم انتخاب کن چون برای عقدشم باز لباس میخوای کارت روگرفتم _مگه چقد روکارته درحد خرید هست _آره هست نگران نباش فقط یه لباسی انتخاب نکنی قابل پوشیدن نباشه وگرنه الکی پول دادی ونمیزارم بپوشیش اون وقت حق غروحرف زدن هم نداری چون دارم باهات اتمام حجت میکنم _خب نمیرم خرید _چرا؟ _ازالان داری دنبال بهانه برای گیر دادن میگردی ابروهاش روبالا انداخت _دنبال بهانه نیستم اگرم اینطوری فکرمیکنی درست انتخاب کن بهانه دست من ندی پشت چشمی براش نازک کردم ازش خداحافظی کردم فاطمه خانم وسایل صبحانه رو روی میز چید _دختر بیا صبحانه بخوریم بعدش بریم خرید _ممنون صبحانه خوردم نوش جانتون _بیا بشین کنارما یه لقمه بخوریاحداقل یه چای بخور سمت میز رفتم روصندلی کنار انیس نشستم به محض دور شدن فاطمه خانم از کنار میز سرم رو نزدیک گوش انیس بردم آروم گفتم _کلید سازی بلدی کجاها میشه پیدا کرد ازسوال یهویم جاخورد باتعجب گفت _کلید ساز میخوای چکار؟ _بایداز روی یکی ازکلید های خونه یه دونه درست کنم _خب چرا به داداش نمیگی ببره ازروی کلید یکی بزنه _نمیخوام امیر حسین باخبر بشه _متوجه نمیشم چرا داداش باخبرنشه ؟ _انیس چقد سوال میپرسی حالا بعد بهت میگم آدرس بلدی یانه؟ _آخه بگو ببینم چی شده من که بلد نیستم مگراز امیرحسین بپرسم _انیس چقد پیله ای،نه نه نمیخوام کسی بجز خودت خبرداشته باشه _پریا داری میترسونیم ها چرانمیگی چی شده _بابا چته تو عه هیچی نشده کلیدم رو گم کردم نمیخوام امیر حسین باخبربشه میخوام از رو کلیدش یکی درست کنم _وای اینکارو نکنی ها _چرا آخه؟ _چندسال پیش یکی ازکلید هارو فکر کردیم گمش شده امی حسین کل کلید در هارو عوض کرد گفت خطرداره بهش بگویه قفل جدید میخره یه کلیدهم بهت میده دیگه استرس اینکه کلید الان دست کسی دیگه هست یاچه اتفاقی می افته روندارید _انیس چرا قضیه رو جنایش میکنی یه کلید گم شده مگه کسی بیکار بگرده بیاد امتحان کنه خونه مارو پیدا کنه کلید رو بندازه به قفل در بیاد خونه ما توفقط یه کلید سازی برای من پیداکن امیرحسین بفهمه کلید نیست ماجرا رو بدتر از تو وخیم میکنه اصلا حوصله بحث تازه والکی ندارم میتونی کمک کنی یانه؟ _پریا بنظرمن به داداش بگو اینطوری بهتره بعدأهم استرس نداری _انیس امیر حسین بفهمه داستان میشه اعصاب ندارم خودم یه کاریش میکنم _خیلی کله شقی بزار ببینم کلید سازی پیدا میکنم،ولی چطوری بریم بیرون؟ _فردا نوبت آرایشگاه داریم درسته؟ _آره چرا؟ _سهیلا خانم کار رنگ موی مامانت رو شروع کرد به یه بهانه ای ازآرایشگاه بزنیم بیرون فقط حواست باشه گوشی مامانت روباید باخودمون ببریم _گوشی مامان روچرا ببریم! _اگر امیر حسین زنگ زد لونریم باصدای گذاشته شدن سینی روی میز به روبه رو نگاه کردم لبخندی به فاطمه خانم زدم دیگه سکوت کردم 🍁🍃 🍁🍃        "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ⚡️براساس واقعیت⚡️ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/23907 پارت‌اول 🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂🍃🍁🍃🍂 🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۳ ربیع الاول، سالروز ورود با برکت کریمه اهلبیت علیهم السلام
خواهرم باهمه بداخلاقی وگیردادن غرغر های داشت بعد چند وقته زندگیش پر از آرامش شد اون زندگی که همه فکر میکنن آخرش به طلاق میرسه ولی شده چند وقتی زیر نظرش گرفتم وسر کارش دربیارم ولی تلاش بی فایده بود تا اینکه دل به دریا زدم ازش پرسیدم خودش وشوهرش چطوری به این آرامش وعشق وانگیزه رسیدن اونم این کانال روبهم معرفی کرد کانالش عالی روتغییر میده دنبال سریع عضوبشو سریع♨️ https://eitaa.com/joinchat/1520828567C964a95438a
نذار خواهر شوهر و مادر شوهرت بفهمن تو این کانال عضوی😬 یواشکی کارتوبکن😜 به زندگیت ی رنگ دیگه بده😋 اینجا میگه چه جوری آشپزی کنی که همه فامیل به بهبه و چهچه و تعریف و تمجید بیوفتن😉👇🏻 شوهرت انگشتاشم میخوره😋☝️ https://eitaa.com/joinchat/1416102027C206c14c564
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به کسانی که کفر ورزیدند بگو به زودی مغلوب خواهید شد … آل عمران/۲ 🔻 @seyyedoona
هدایت شده از  حضرت مادر
روز یازدهم چله ۱۸ مهر ماه به نیت 🕊شهید علیرضا موحد دانش 🕊شهید مجید قربانخانی 🕊شهید حسن طهرانی مقدم
روز دانش آموز نزدیکه 😍 مادرا معلما مربی های خوش ذوق میتونید از الان دست به کار بشید یه هدیه متفاوت برای دخترا و پسرا تهیه کنید 😎😎😎 همیشه سعی کنید تو خوبی ها و قشنگی ها و کادو دادن ها متفاوت باشید 🥰🥰 بیایید پیش ما پیشنهادهای ما رو ببینید 😎😎 اینجا👇 https://eitaa.com/joinchat/573964814Cb1fcf55b8d
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت487 گذر از طوفان✨ آخرین ظرف رو آب کشیدم و سرجاش گذاشتم بیرون ر
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ پریسا از روی صندلی بلند شد پرونده ها رو از روی میز برداشت _ترانه برم این پرونده هارو تحویل خانم ملک بدم زود بر میگردم سیستم رو خاموش کن برگشتم بریم _باشه به محض بیرون رفتنش تلفن رو برداشتم شماره فروغی رو گرفتم بعد از خوردن چند بوق صداش پخش شد _الو سلام _سلام جلسه تون تموم شد؟ _چند لحظه دیگه تماس میگیرم حتما کسی پیششه نمیتونه حرف بزنه بین حرفش پریدم _آقای فروغی نمیخواد تماس بگیرید داریم میریم خونه فقط خواستم بگم یه شماره کارت بفرستید پولی که دیروز فرستاده بودید رو براتون انتقالش بدم امروز شرکت نیومدید برای همین زنگ زدم _باشه حالا برسم خونه صحبت میکنیم _فکر نکنم بتونم جواب بدم احتمالا مهمون بیاد _باشه مشکلی نیست صدای ترانه بریم گفتن پریسا ترسوندم برای اینکه فروغی متوجه بشه گفتم _خانم خزایی رسید فروغی آروم گفت _خدانگهدارتون خداحافظی گفتم و گوشی رو قطع کردم سمت میز اومد و گفت _سیستم رو چرا خاموش نکردی باکی حرف میزدی ؟ _آقای فروغی _چکار داشت؟ _هیچی ابروهاشو بالا انداخت _برای هیچی زنگ زده بود؟ _نه برای کارهای شرکت _خودشم نمیاد تلفنی آمارمون میگیره سیستم رو خاموش کرد وکیفم رو برداشت _بلند شو بریم خواهشا امشب زودتر بخواب تا دیروقت پذیرایی نکن فردا زودتر کارهارو انجام بدیم با مامان اینا بریم دنبال سفارش گل وسایل بله برون نگاهی بهش انداختم کاش بیخیال رفتن من بشن بتونم زودتر برگردم خونه پیش بابا باشم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت488 گذر از طوفان✨ پریسا از روی صندلی بلند شد پرونده ها رو از رو
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ آخرین ظرف یکبار مصرف رو روی میز گذاشتم ظرف ها رو شمردم نفس راحتی کشیدم از میز فاصله گرفتم به خانم کریمی گفتم _تعداد ظرفها درسته شکسته هم بین ظرفها نیست _دستت درد نکنه خدا قوت _خواهش میکنم صندلی کنار قابلمه رو جابجا کردم روش نشستم پریسا از سرویس بیرون اومد به صورت خسته م خیره شد _بلند شو یه آبی به دست و صورتت بزن کمی سرحال بشی _بریم؟ _آره دیگه به نجمه خانم گفتم پرگل سمت سماور رفت استکان هارو برداشت وگفت _چایی بریزم براتون ؟ خانم کریمی فوری باخنده جواب داد _آره نیکی و پرسش از روی صندلی بلند شدم _پرگل جان برای ما نریز میخوایم بریم _صبرکنید یه چایی بخورید بعد برید از صبح دارید کارمیکنید خسته شدید _ممنون دیر میشه پریسا کیفم رو سمتم گرفت ازش تشکر کردم و گرفتمش خدا حافظی کردیم و از آشپزخونه بیرون رفتیم جلوی در مجتمع دست پریسا گرفتم و صداش زدم برگشت عقب _جانم؟ _اگر من باهاتون نیام ناراحت میشید؟ _چرا نیای ؟میریم زود بر میگردیم _آخه فقط خودتون نیستید خانواده داماد هم باهاتون هستن _خیلی خانواده خوبی هستن خونگرم مهربونن بیا باهاشون آشنا میشی _ان شاءالله توی مراسم پونه میبینمشون لبخندی زد پس صبرکن برم بگم به مامان من میرم خونه باهم برگردیم _نه اینطوری شاید پونه ناراحت بشه برو منم ماشین میگیرم میرم _پس رسیدی خونه بهم خبر بده _باشه چشم بعد از رفتن پریسا به طرف ایستگاه تاکسی رفتم چند دقیقه گذشت یه ماشین هم نیومد سرم رو بلند کردم به آسمون خیره شدم داره هوا تاریک میشه برم بالاتر وایسم شاید تاکسی اونجا بیشتر باشه کمی بالاتر رفتم سر چهار راه وایسادم یهوی موتوری جلوی پام ترمز گرفت ترسیدم چند قدم عقب رفتم پرویزی لبخند کریه زد _ به به خانم نیکجو این طرفها دوست محافظت کجاست طرز حرف زدنش ضربان قلبم رو بالا برد چند قدم عقب طرف رفتم همزمان با پیاده شدنش از موتور با تمام توانم پا به فرار گذاشتم سمت ماشین زدی که بالاتر از چهار راه توقف کرده بود رفتم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
روز دانش آموز نزدیکه 😍 مادرا معلما مربی های خوش ذوق میتونید از الان دست به کار بشید یه هدیه متفاوت برای دخترا و پسرا تهیه کنید 😎😎😎 همیشه سعی کنید تو خوبی ها و قشنگی ها و کادو دادن ها متفاوت باشید 🥰🥰 بیایید پیش ما پیشنهادهای ما رو ببینید 😎😎 اینجا👇 https://eitaa.com/joinchat/573964814Cb1fcf55b8d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تٰاڪِہ‌لَب‌گٌفٺ: سَلامٌ‌عَلَی‌الَأرباب،حُسین{؏} یِڪ‌نَفَس‌رَفـٺ‌دِلم‌تٰاخودِبِـین‌ُالحَـرَمِین! السلام علیک یا ابا عبدالله @karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت489 گذر از طوفان✨ آخرین ظرف یکبار مصرف رو روی میز گذاشتم ظرف ه
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ نفس نفس زنان کنار تاکسی زرد وایسادم گفتم _آقا در بست میرید؟ نگاه نگرانی بهم انداخت _کجا؟ _توی مسیر میگم سرش رو تکون داد دستگیره در رو کشیدم سریع سوار شدم راننده ماشین رو راه انداخت همزمان با حرکت ماشین صدای موتوری که داشت به ماشین نزدیک میشد باعث شد ترسم بیشتر بشه بالرزشی که توی دستم بود شیشه ماشین رو بالا کشیدم راننده از داخل آینه نگاهی بهم انداخت _دخترم این وقت شب میخوای کجا بری؟از خونه فرار کردی ؟ خدا ازت نگذره پرویزی پسره حال بهم زن امروز چقد خوشحال شدیم عطایی سر کار نیومده این مریض روانی از کجا پیداش شد کاش با پریسا اینا رفتم بودم با صدای خانم حالتون خوب راننده از فکر بیرون اومدم _ببخشید چیزی گفتید؟ _میخواید کجابرید؟ _خونه مون _توی روز تعطیل تنها بیرون نیاید و تا تاریک شدن هوا بیرون نمونید خطرداره نفس کلافه ای کشیدم _تنها نبودم _من که کسی رو همراهتون ندیدم دارم توی استرس خفه میشم راننده هم وقت گیر آورده برا سوال ونصحیت کردن _دخترم کجا برم؟سرویس دارم باید برم آموزشگاه معطل نشن _الان کجاییم؟ _باید برم سمت شریعتی دستم رو روی سرم گذاشتم با صدای بلند گفتم _ وای چرا انقد دور شدم _نزدیک چهل دقیقه س دارم خیابون ها رو دور میزنم میگم کدوم سمت برم نمیگید _میشه کنار ایستگاه ها مترو منو پیاده کنید _نه دخترم تا ایستگاه برم دیر میشه کیفم رو باز دوتا ده هزار تومنی بیرون آوردم سمت راننده گرفتم _آقا درسته یا کمه؟ _کرایه نمیخوام همین جاها توقف کنم بلدی بری خونه؟ _ممنون اگر کمه بگید بقیه کرایه روهم بدم نزدیک یه ایستگاه اتوبوس میشه پیاده بشم؟ پول رو گرفت سرش رو تکون داد "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
با نامزدم سر خیابون ایستادیم تا سوار ماشین بشیم. ده دقیقه‌ای ایستادیم‌اما هیچ کس نایستاد تا سوار بشیم.‌ حرفی زد که جرقه‌ی جدایی توی سرم‌ زده شد.‌ گفت من میرم عقب تو ماشین بگیر. برای زن تنها وایمیستن! بعد که وایستادن منم میام سوار میشم. اینجوری هم اون راننده ضایع میشه که نتونسته زن تنها سوار کنه هم ماشین گیرمون اومده.‌ بعد هم‌منتظر مخالفت یا موافقت من نشد و رفت عقب‌.‌ https://eitaa.com/joinchat/925958166C647d227a1a
چند روز پیش رفتم خونه‌ی دوستم از زیبایی دکوراسیونش نمیتونستم نگاه از خونه‌ش بردارم با گل های طبیعی یه جوری خونش رو تزیین کرده بود که فکر میکردم‌تو بهشتم💐 طاقت نیاوردم و ازش پرسیدم‌ آدرس این کانال رو بهم داد😍😍 https://eitaa.com/joinchat/3772711076C9933cb4d43