هدایت شده از حضرت مادر
مداحی آنلاین - امشب شب دریا - رسولی.mp3
5.36M
هدایت شده از حضرت مادر
20.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مـــداحـــی لُری محضر رهبر انقلاب❤️😍
به به چقدر چسبیــــد🍃
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1173 گذر از طوفان✨ طاها نگاهی به صفحه گوشیش انداخت به ساعت اشار
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1174
گذر از طوفان✨
_پولی که گرفته رو چکارش کرده که النگوهاش رو فروخته ،بابا چرا شکایت نکرد؟
باقی مونده شربتش رو توی دو نفس خورد لیوان رو روی میز گذاشت
_بابا قرار بود پیگیر بشه ببینه پولی که گرفتن رو چکارش کردن، خبر ندارم پرسیده ازشون یانه ،داداش هم پیشنهادش این بود که بابا شکایت کنه ولی قبول نکرد
_آخه چرا وقتی امضا جعل کردن و داشتن نامردی در حق بابا میکردن نباید دلش براشون میسوخت
بی صدا خندید
_بخاطر اونا که بیخیال نشد ،دوست نداشت مشکلی برای تو درست بشه از یه طرفی هم اگر شکایت میکرد خانواده مامان هم یه طرف قضیه بودن بعد برای چند نفری که بخاطر دروغ های ناز بانو و برادرش رو باور کرده بودن هم دردسر درست میشد و پرونده تشکیل میشد
_خانواده مامان چرا یه طرف قضیه میشدن ؟بابا اسمی از بقیه نمی آورد فقط از ناز بانو برادرش شکایت میکرد
_بخاطر زمینی که به اسم مامانه ،آقاجون و مادرجون هم از اون زمین سهم دارن ،اگر شکایت میکرد همه باخبر میشدن ،قبلا بابا به آقاجون گفته که زمین رو ببرن برای خودشون ،قبول نکردن گفتن این مال خودت بوده دوست داشتی به نام زنت بزنی الانم مال تو بخوای هم میایم محضر امضا میکنیم دوباره به نام خودت بزنی بابا هم میگه پس زمین به نام ترانه میزنم
نفسی کشید به شوخی گفت
_یعنی نورا خانم من
_ناز بانو از تصمیم بابا خبر داشته؟
_آره فکر کنم، بابا همش خودخوری میکرد چرا سند هارو توی گاوصندوق خونه نگهداشتم که اینطوری هر کاری دلشون بخواد انجام بدن
که راحت بتونن دست به فروش باغ پدرم هم بزنن
_واقعا که،زمین ها ومغازه های بابا براشون کم بوده که دست به سند پدربزرگ هم زدن
کل باغ فروخته بودن؟
سرش رو روبه بالا تکون داد
_نه دونگی که سهم بابا میشه رو میفروشن میگن بعد هم میتونه سهم بقیه رو بخره که اون بنده خداهم میبینه موقعیت باغ عالی میگه اگرم نفروشن همین دنگ خودم بسه چون برای خرید و فروش و معامله خریدمش سود خوبی توی موقعیت باغ هست
دستم رو روی صورتم کشید و نفسم رو محکم بیرون فرستادم
_وای دارم دیونه میشم چند سال با چه موجودی زندگی کردیم و از ذاتش خبر نداشتیم
آینده🤣😅🤣
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از حضرت مادر
20.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مـــداحـــی لُری محضر رهبر انقلاب❤️😍
به به چقدر چسبیــــد🍃
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
هدایت شده از دُرنـجف
enc_17041082311801403211757.mp3
4.34M
انقلاب علی گوهر ناب علی عالیجناب علی
ای دعا های همیشه مستجاب علی
.🤩🍰💛
با وقار علی یاور و یار علی
لیل و نهار علی
ذکر تو میده توان به ذوالفقار علی
جان فدای علی گره گشای علی رمز بقای علی
به تو رفته غیرت پسرای علی
😍💫💚
#میلاد_حضرت_زهرا (سلام الله علیها)
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨ ✨🌘 #قسمتبیست سراب🕳 صدرا ابروهاش رو بالا انداخت با نگاه پر از جذبه ای گفت _مثلا
✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨
✨🌘
#قسمتبیستویک
سراب🕳
چادر رو تا زدم صدرا حوله به دست داخل اومد در اتاق رو آروم روی هم گذاشت
_قبول باشه
لبخندی زدم
_قبول حق
حوله رو آویزون کرد سمت سجاده رفت بازش کرد نگاهی بهم انداخت
_صنم؟
پتو روی تخت رو مرتب کردم
_جانم داداش ؟
_امروز میری دانشگاه؟
_آره چطور مگه؟
_پس تا من نماز میخونم صبحانه رو آماده کن بخوریم بعد بریم اول تو رو برسونم
_چشم ،ولی خودم میرم مسیرت دور میشه دیر میرسی
_نه اگر زود حاضر بشی دیر نمیشه
بی صدا خندیدم گوشیم رو از روی تخت برداشتم از اتاق بیرون رفتم
بدون سر و صدا وارد آشپزخونه شدم سمت سما ور رفتم
آب داخلش داره میجوشه حتما زیبا خانم پرش کرده
نگاهی به داخل قوری که درش باز بود انداختم
با صدای زیبا خانم روی پاشنه پا چرخیدم
_سلام دختر سحرخیز
لبخندی زدم
_سلام صبحتون بخیر
_عاقبتت بخیر عزیزم ،از سماور فاصله بگیر خطر داره
خنده صدا داری کردم
_زیبا خانم بچه که نیستم خونه خودمون هم چایی درست میکنم
فاصله ش رو باهام پر کرد قوری رو برداشت
_صنم جان اینجا اگر یه قطره آب جوش روی دستت بریزه باید به صد نفر جواب بدم چرا حواسم به دختر دست گلشون نبوده
یهویی صدای خنده م بلندترشد
_زیبا خانم یه چایی درست کردن رو چرا انقد بزرگش میکنید هرکی حرفهاتون بشنوه فکر میکنه دست به سیاه و سفیدی نمیزنم و دست و پا چلفتی هستم
قوری رو روی سماور گذاشت به شوخی گفت
_عه عه دختر حرف دهن من نزار بیا برو بشین میز رو بچینم انقد جلوی دست و پای من نچرخ
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
قسمت اول
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/54932
✨
✨🌘🌘✨🌘🌘✨
✨🌘🌘✨🌘🌘✨🌘✨🌘✨