eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.6هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
جز به دیدار حریمت دگرم مرهم نیست هیچ کس غیر شما بر دل من محرم نیست🍃 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أنِیسَ النُّفُوس❤️
دلم میخواد خدا بهم بگه : خسته ام کردی بیا اینم همون که میخواستی...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.. سلامے بی جواب از جانب خوبان نمیماند به سمت کربلا هر صبح میگویـم ؛ سلام آقـا.. السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ❤ @karbala_ya_hosein
{} بستہ بندے سبزے ها تمام شده بود همہ براے مراسم و نهار به مسجد رفته بودنر اما دختر ها آنقدر خستہ بودند ڪه ترجیح دادند خانه بمانند و استراحت ڪنند و عصر دوباره به بقیه ڪار ها رسیدگےڪنند وارد اتاق مریم شدند همه ے دخترها خودشان را روی تخت انداختند ـــ تختمو شڪوندید ـــ ساڪت شو مریم شهین خانوم ڪه تو حیاط منتظر شهاب بود ڪه بیاید و باهم سبزی ها را به مسجد ببرند مریم را صدا زد مهیا ڪه به پنجره نزدیڪ بود پنجره را باز کرد ــــ اِ شهین جونم تو هنوز اینجایے شهین خانم خندید ـــ آره هنوز اینجام مهیا جان شهاب نهارتونو اورده بیاید ببرید ـــ چشم خوشگلم ـــ خدا بگم چیڪارت ڪنه دختر من رفتم تا مهیا مےخواست چیزے بگوید نرجس از جایش بلند شد ـــ من مے رم غذاها رو میارم نرجس ڪه از اتاق خارج شد مهیا روبه مریم و سارا گفت ـــ یہ چیز میگم ناراحت شدید هم سرتونو بڪوبید بہ دیوار من از این عفریتہ اصلا خوشم نمیاد ـــ عفریتہ؟؟ ساراـــ نرجس دیگہ فدات مهیا حسمون مشترڪه ـــ دخترا زشتہ ـــ جم ڪن بابا مریم مقدس نرجس غذاها را آورد نهار قیمه بود مهیا می توانست بدون شڪ بگوید این خوش مزه ترین و خوش بوترین قیمه ای بود ڪه تا الان خورده بود دخترها تا عصر استراحت ڪردند و دوباره تا شب بکوب ڪار ڪردند شب هم مهلا خانم و مادر زهرا هم بہ آن ها اضافه شده بودند ساعت ۱۱بود که همه کم کم در حال رفتن بودند مریم ــــ میگم دخترا پایه هستید امشب پیشم بمونید ظرفاے نهار فردا رو هم باهم بشوریم همہ دخترا از این حرف مریم استقبال ڪردند مادر زهرا بدون اعتراض قبول ڪرد مهلا خانم هم ڪه از خدایش بود ڪه مهیا ڪنار مریم بماند.و بہ شهین خانم گفت ڪہ اگر مے توانست خودش هم برای ڪمڪ مے ماند ولے باید همراه احمد آقا به خانه ے آقا احسان بروند و براے مراسم فردا به او ڪمڪ ڪند همہ رفتہ بودن وفقط دخترا وشهین خانم در حیاط نشستہ بودند واقعا حیاط بزرگ و با صفایے داشتند محمدآقا و شهــــابــــ هم آمدندو روی تختے ڪه تو حیاط بود نشتہ اند محمد آقاـــ خسته نباشید دختراے گلم اجرتون با امام حسین خیلے زحمت ڪشیدید شهین خانم ـــ قراره هم امشب بمونن و همه ےظرفاے فردا رو بشورن محمد آقا ــــ پس تا میتونے ازشون ڪار بڪش حاج خانوم ــــ شهین جونم بلاخره یہ آب قندبده حالم جا بیاد بعد ازم ڪار بڪش ـــ تا وقتے بگے شهین جون آب قند ڪه نمیبینے هیچ ڪلی ازت ڪار میڪشم مریم سینی چایی را به سمت همہ گرفت بہ مهیا ڪه رسید مهیا آروم گفت ــــ خوشگل خانم از حاج آقا مرادے چہ خبر و چشمڪی زد مریم ڪه هول ڪرد سینے را ڪه دوتا استڪان چایے داشت از دستش سر خورد و روے مهیا افتاد مهیا از جایش بلند شد شهین خانم به طرفش دوید ــــ واے چے شد مریم تند تند مانتوے مهیا را مے تکاند ــــواے سوختے مهیا محمد آقا نگران بہ آن ها نزدیڪ شد ـــ دخترم حالت خوبه مهیا مانتویش را بہ زور از دست هاےمریم ڪشید ــــ ول ڪن مانتومو پارش ڪردی ـــ بده بہ فڪرتم ـــ نمے خواد بہ فڪرم باشے رو به بقیه گفت ـــ چیزے نیست نگران نباشید چاییا زیاد داغ نبودند... ↩️ ... ✍🏻 : فاطمه امیری 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
{} محمد آقا شب بخیرے گفت و همراه شهین خانم به داخل رفتند شهاب از جایش بلند شد تا به اتاقش برود ڪه مریم صدایش کرد ــــ شهـــابـــــ بے زحمت ظرفارو از انباری بیار مے خوایم بشوریم ـــ مریم ظرفا یڪبار مصرفن لازم نیست بشورید هوا سرده ـــ نہ خاڪ گرفتن باید بشوریمشون ـــ باشه شهاب به سمت انبارےرفت ساراـــ میگم مریم راهیان نورمون ڪی افتاد ?? .ـــ یہ هفته دیگہ میریم به امید خدا فردا پس فردا اعلام میڪنیم ـــ منو زهرا هم میایم مریم با تعجب به مهیا نگاه ڪرد ـــ مے خواے بیاے؟؟ ـــ آره منو زهرا دوم دبیرستان با مدرسه رفتیم خیلے خوش گذشت نرجس_ولے شما نمے تونید بیاد این اردو مخصوص فعالین پایگاه ها هست مریم ـــ من میپرسم خبرت می ڪنم شهاب ظرفارا ڪنار حوض گذاشت ـــ بفرمایید ـــ خیلے ممنون داداش . ـــ خواهش میڪنم ــــ میگم شهاب برا اردوے هفته آینده مهیا و دوستش میتونن بیان ـــ دوست دارن بیان ??? ــــ آره ـــ باشہ میتونن بیان ولے فردا مدارک لازم رو بیارن تا بیمہ شن .شبتون بخیر ساراـــ ایول مطمئنم این بار خیلے میچسبہ ـــ معلومہ ڪه میچسبہ.ڪم چیزی نیست من افتخار همراهے دادم بهتون دختر ها بلند شدند و مشغول شستن ظرف ها شدن مریم به مهیا نگاهے انداخت فڪرش را نمے ڪرد ڪه مهیا بخواهد با آن ها بہ شلمچہ بیاید آن با بقیه دختر ها فرق مے ڪرد با اینڪه مقید نبود لباس پوشیدنش هم خوب نبود اما هیچوقت مانند بقیه در برابرمراسمات و این عقاید جبهه نمے گرفت مریم مطمئن بود این دختر دلش خیلی پاک تر از آن چیزے هست فڪر می کند وامیدوار بود که هر چه زودتر خودش را پیدا ڪند با پاشیدن آب سرد به صورتش به خودش آمد مهیاـــ به کجا خیره شدے لبخندے زد و جواب مهیا را با شلنگ آبے ڪه بہ سمتش گرفت داد و این شروع آب بازیشان شد... ↩️ ... ✍🏻 : فاطمه امیری 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
ان شاالله ازفردا صبح،دعا عهدذکرروزگذشته میشه😊 هرپیشنهادی دارید بگید💐م
🍃صحبت های برادر شهید بابک نوری مهندس مهدی(رضا)نوری👇
207K
👤برادر ❤5 🍃بابک هست ، بابک ها هستن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃تورفتی و مدافع حرم شدی فدای خواهر شاه کرم شدی 🕊پرزدی تو آسمون شهر دمشق شدی توهم کبوتر بانوی عشق... به دلم افتاده بود که بابک من شهید میشه💔😔 بابک نوری🍃
امروز انگار روز خوشتیپ های آسمونی بود...🍃 🌷شادی روح شهید بابک نوری و احمدمشلب که ان شاءالله توفیق رهرو بودن پیدا کنیم و خودشون دستمون رو بگیرن و از بی راهه ها نجاتمون بدن
نمیدونم چرا اما امروز یجورایی کانالمون اختصاص پیدا کرده به شهید مدافع حرم ، جوان دهه هفتادی شهید از استان گیلان که بهش میگن 🍃 کلیپ و صوت های پایین رو که تقدیم حضورتون میکنیم دانلود کنید تا بیشتر آقا بابک رو بشناسید❤️
📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ تولد
هروقٺ‌تونستۍڪفش‌هاۍ‌ڪسیو‌ڪھ‌.. باهاش‌مشڪل‌دارۍ‌جفٺ‌ڪنۍ... اون‌روز‌آدم‌شدۍ . . ! - استاد پناھیان
یکی از دوستان می گفت: درصحن جامع رضوی دیدم حاجی تشت قرمز دستشان است و دارد می رود،کنجکاو شدم و برای این دنبالش رفتم ،دیدم رسید به پیرمردی و پای او را در تشت گذاشت و ماساژ می داد؛رفتم نزدیک وگفتم حاجی این چه کاری است؟ گفتند"ایشان پدرم هستند" حاج قاسم این طوری حاج قاسم شد
عشق را خلاصه میکنم در نگاه مادری که به عشق فرزندش سنگ مزار تمام شهدای گمنام را به آغوش کشید...⁦♥️⁩🍂 باز پنجشنبه و یاد شهدا با صلوات
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ . @karbala_ya_hosein
دوستان اگرکسی میتونه برای شادی روح یه بنده خدایی جزقران بخونه خبربده خداخیرتون بوه @Karbala15
{} مهیا و مریم ڪنار بقیه دخترا روی تختی که در حیاط بود نشستند هوا تاریک و سرد بود صبحانه را محمد آقا آش آورده بود محمد آقاو شهین خانم در آشپزخانه صبحانه را صرف کردند مهیا در گوش زهرا گفت ـــ جدیدا سحر خیز شدی ڪلڪ زهرا چشم غره ای برای مهیا رفت در حال خوردن صبحانه بودند که شهاب سریع در حالی که کتش را تنش می ڪرد به طرف در خانه رفت ـــ شهاب صبحونه نخوردی مادر ـــ با بچه ها تو پایگاه می خورم دیرم شده شهاب که از خانه خارج شد دخترا به خوردن ادامه دادن ـــ میگم مریم این داداشت خداحافظی بلد نیست به جای مریم نرجس با اخم روبه مهیا گفت ـــ بلده ولی با دخترای غریبه و این تیپی صحبت نمی کنه محض گفتن این حرف نرجس با اخم سارا و مریم مواجه شد تا مهیا می خواست جوابش را بدهد زهرا آروم باشی به او گفت مهیا قاشق اش را در کاسه گذاشت و از جایش بلند شد مریم ـــ کجا تو که صبحونه نخوردی ـــ سیر شدم به طرف اتاق مریم رفت خودش را روی تخت انداخت برای چند لحظه پشیمان شده بود ڪه امشب را مانده بود از جایش بلند شد به طرف آینه رفت به چهره ی خود نگاهی ڪرد بی اختیار مغنعه اش را جلو آورد و وهمه ی موهایش را داخل فرستاد به خودش نگاه گرد مانند دختره ای محجبه شده بود لبخندی روی لبانش نشست قیافه اش خیلی عوض شده بود چهره اش خیلی معصوم شده بود تا می خواست مغنعه اش را به صورت قبل برگرداند در باز شد و مریم وارد اتاق شد مریم با دیدن مهیا با ذوق به طرفش رفت ــــ واااای مهیا چه ناز شدی دختر مهیا دست برد تا مغنه اش را عقب بکشد ـــ برو بینم فک کردی گوشام مخملیه مریم دست را کشید ـــ چیکار میکنی بزار همینطوری بمونه چه معصوم شده قیافت مهیا نگاهی به خودش در آیینه انداخت نمی توانست این چیز را انکار کند واقعا چهره اش ناز ومعصوم شده بود ـــ مهیا یه چیز بگم فک نکنی من خدایی نکرده منظوری داشته باشم و.... ـــ مریم بگو ـــ مغنعه اتو همینجوری بزار هم خیلی بهت میاد هم امروز روز دهم محرمِ مهیا نگذاشت مریم حرفش را ادامه بدهد ـــ باشه ـــ در مورد نرجس ـــ حرف اون عفریته برام مهم نیست ناراحت هم نشدم خیالت تخت دو نفره و چشمکی برای مریم زد در واقع ناراحت شده بود ولی نمی خواست مریم را ناراحت کند مریم با خوشحالی بوسه ای روی گونه اش کاشت ـــ ایول داری خواهری پایین منتظرتم مهیا به سمت آینه چرخید و دوباره خودش را در آینه برانداز کرد اگر شخص دیگری به جای مریم بود حتما از حرف هایش ناراحت می شد ولی اصلا از حرف های مریم ناراحت نشده بود خودش هم می دانست که صاحب این روز ها حرمت دارد بلاخره در آن روز سخت که احمد آقا مریض بود وجودش را احساس کرده بود و دوست داشت شاید پاس تشڪر هم باشد امروز را با حجاب باشد... ↩️ ... ✍🏻 : فاطمه امیری 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
{} همه از حجاب مهیا تعجب کرده بودند سارا و زهرا و شهین خانم کلی ازش چهره و حجابش تعریف کرده بودند اما از نرجس و مادرش جز نیشخندی گیرش نیامد. خانم های محل کم کم برای ڪمڪ می آمدند و حیاط نسبتا شلوغ بود .ــــ مهیا مهیا مهیا به طرف شهین خانم که کنار چند تا خانم نشسته بود رفت ـــ جانم شهین جون ـــ مهیا بی زحمن برو کمک عطیه تو آشپزخونه است ـــ الان میرم به طرف آشپزخونه رفت ـــ جونم عطیه جونم عطیه سینی را جلوی مهیا گذاشت ـــ بی زحمت اینو ببر به خانما تعارف ڪن مهیا سینی به دست به طرف حیاط رفت به همه ی خانم ها تعارف ڪرد بعضی از خانم ها ڪه مهیا را می شناختند با دیدن حجابش تعجب می کردند یا حرف تلخی می زدند اما برای مهیا مهم نبود اوکه همیشه تنوع طلب بود و دوست داشت چیزهای جدید را امتحان کند و این بار حجاب را انتخاب کرده بود به طرف شهین خانم و دوستانش رفت به همه تعارف ڪرد همه چایی برداشتند و تشڪری ڪردند اما سوسن خانم مادر نرجس اخمی ڪرد و چایی را برنداشت چایی ها تمام شده بود و به دوتا از خانما چایی نرسیده بود به آشپزخونه برگشت ــــ عطیه جان دوتا چایی بریز داخل شلوغ بود گروهی زیارت عاشورا می خوندند و گروهی مشغول حرف زدن بودند مریم با صدای بلندی گفت ـــ مهیا ،نرجس آماده باشید یکم دیگه میریم هیئت ـــ زهرا و سارا پس؟؟ ـــ اونا زودتر رفتن کمک ـــ باشه،آماده ام ــــ بابا تو دو تا چایی بودن عطیه ـــ غر نزن بزار دم بکشه مهیا روی اپن آشپزخانه نشست وشروع به بررسی آشپزخانه ڪرد همزمان سوسن خانم وارد آشپزخانه شد و با اخم به مهیا نگاهی کرد اما مهیا بیخیال خودش را مشغول کرد ــــ بیا بگیر مهیا مهیا سینی را برداشت و به طرف بیرون رفت که با برخورد به شخصی از جا پرید و سینی چایی را روی آن انداخت با صدای شکستن استکان ها عطیه، سوسن خانم و شهین خانم و چندتا از خانم ها به طرف مهیا آمد زهرا و نر جس از پله ها پایین آمدند مریم با نگرانی پرسید ـــ چی شده؟؟ ↩️ ... ✍🏻 : فاطمه امیری 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
دوستان اگرکسی میتونه برای شادی روح یه بنده خدایی جزقران بخونه خبربده خداخیرتون بوه @Karbala15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.. سلامے بی جواب از جانب خوبان نمیماند به سمت کربلا هر صبح میگویـم ؛ سلام آقـا.. السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ❤ @karbala_ya_hosein
4_1149911174913982504.mp3
1.78M
🌸با نوای استاد فرهمند🌸 التــــــماس دعـــا @karbala_ya_hosein
متن دعای عهد بسم الله الرحمن الرحیم اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى  الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ  وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ  وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ