شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1180 گذر از طوفان✨ با صدای خانمی که پایان مدت پاسخگویی رو اعلام
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1181
گذر از طوفان✨
مسیر خونه جدید تا خونه بابا اینا زیاد نیست اگر دانشجو بشم هر روز بچه هارو بردن و برگردوندن سخت میشه اگرم بخوام برای کنکور بخونم تا طاها بیاد خونه بچه ها عمرأ اجازه نمیدن دو کلمه درس بخونم
با قرار گرفتن دست طاها روی دستم از فکر بیرون اومدم
_جانم؟
_کجا سیر میکنی چند بار صدات زدم چکار کنم بریم آپارتمان رو ببینی یا برم سمت خونه؟
_میشه یه روز دیگه بریم
_باشه، ولی چرا چی شده؟
_باید باهات حرف بزنم شاید توام باهام هم نظر باشی شایدم من حساس شدم
_به چی حساس شدی؟چه حرفی؟
_چیز خاصی نیست بیشتر میخوام باهات مشورت کنم میشه برسیم خونه حرف بزنیم؟
آروم خندید سرش رو تکون داد
_اولش نگرانم میکنی بعد میگی مشورت کنی
باشه عزیزم
لبخندی زدم
_ببخشید من زیادی حساس شدم بعد از شنیدن حرفام بهم نخندی خوبه
_مگه میخوای چی بگی داری کنجکاوم میکنی حرفم نمیزنی
_تا خونه دیگه راجبش حرف نزنیم
امروز میریم طبقه بالا؟
_آره نهار بخوریم وسایل بچه هارو میبرم بالا
_خوبه این مدت همش برای مامان وبابا زحمت داشتم
_نه خانمی خودشون دوست دارن پایین باشیم
آروم خندید و ادامه داد
_ البته فکر کنم حضور دوتا فندوق ها باعث شده مارو هم تحمل کنن
صدای خنده دوتامون قاطی شد
_دقیقا میخواستم همین حرف رو بزنم
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫