شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت421 گذر از طوفان✨ وقتی میگه پریسا هم میتونه باشه پس میخواد م
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت422
گذر از طوفان✨
گوشی رو برداشتم صفحه پیام هارو باز کردم برای فروغی نوشتم
_کار فاکتورها تموم شد دارم میرم تحویلشون بدم
پیام رو فرستادم فاکتورهارو برداشتم از اتاق بیرون رفتم نگاهی به در اتاق مدیریت انداختم
خوبه همزمان با من از اتاق بیرون نیومد
شفقت با دیدنم ازشخصی که پشت تلفن باهاش حرف میزد خداحافظی کرد تلفن رو قطع کرد لبخندی زد
_چیزی لازم داری ؟
جوابش رو با لبخند کوتاهی دادم
_نه فاکتورهارو آوردم
از حرفم شوکه وخوشحال شد
_جدی میگی ؟چقد زود تمومش کردی دستت دردنکنه
با صدای یهوی فروغی هر دوتا ساکت شدیم چند قدمی جلو اومد
_خانم نیکجو لیست های حسابرسی رو انجام دادید؟
میخواست بیاد به شفقت تذکر بده از من سوال میپرسه سمتش چرخیدم آب دهنم رو قورت دادم
_نه امروز وقت نکردم
متعجب نگاهم کرد
_چرا وقت نکردید ؟
یه طوری رفتار میکنه انگار از هیچی خبر نداره
جدی تر از قبل پرسید
_سوال من جواب نداره؟
از سوال و جواب های الکیش ناراحت شدم اخم کردم
_خب کارای امروز رو انجام دادم
_امروز مگه چکاری رو گفتم انجام بدید؟
با این حرفش میخواد به شفقت بفهمونه فقط خودش میتونه به من بگه چه کارهای رو انجام بدم
شفقت بخاطر جواب فروغی هول شد بجای من جواب داد
_من از خانم نیکجو خواستم کمکم کنن کمی از کارها انجام بشه
از حرف شفقت جا خوردم
چه راحت دروغ میگه کی به من گفت کمک کن گفت این کاررو ببر انجام بده
فروغی متوجه تعجبم شد بخاطر دروغ شفقت سرش رو متاسف تکون داد
_خانم شفقت هر کارمندی باید کاری که بهش سپرده شده انجام بده نه اینکه کاراتون تقسیم کنید زودتر انجام بشه از این به بعد هرکدوم از کارمندا بدون هماهنگی کاری رو به کسی بسپارن هردوتا کارمند توبیخ میشن
نگاه زیر چشمی به صورت فروغی انداختم
یکی دیگه سو استفاده میکنه برای من شاخ وشونه میکشه
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫