شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت544 گذر از طوفان✨ صدای خانم خادمی باعث شد بجای اتاق بایگانی سمت
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت545
گذر از طوفان✨
بارهنگم رو خوردم استکان رو روی سینی گذاشتم درد معده م نفس کشیدن رو هم برام سخت تر کرد سمت پنجره رفتم بازش کردم
کاش پریسا زیاد کار نداشته باشه تا حالم بدتر نشده زودتر برگردیم
با صدای باز شدن در اتاق سرم رو چرخوندم
پریسا داخل اومد
_چرا در رو بستی فکر کردم هنوز برنگشتی
سعی کردم هوای گرم بیرون رو به ریه هام بفرستم
_حواسم نبود
پرونده ها رو روی میز گذاشت جلوتر اومد نگران گفت
_خوبی؟چرا رنگ به خسار نداری
دستم رو روی پیشونیم گذاشتم
_دارم خفه میشم
دستم رو گرفت
_بیا بشین زنگ برم بگم شفقت زنگ بزنه آژانس بریم دکتر، باز معده ت ریخت بهم
روی صندلی نشستم
_نه دکتر لازم نیست زودتر کارهاتو انجام بده بریم خونه دارو هامو بخورم خوب میشم
_تا این پرونده ها تموم بشه رو به قبله میشی نمیشه خونه بریم، لجبازی نکن بریم دکتر یه آمپولی یا سرم میزنی حالت بهتر میشه
بابات اینطوری ببینت بنده خدا پس می افته
_بگم میخوایم بریم درمانگاه شفقت شلوغش میکنه حوصله ندارم بگن چی شده چی خوردی تا خونه تحمل میکنم
بابا هم فعلا بیمارستان رفتن برای آزمایش ها فعلا بر نمیگردن
_پس بریم خونه زنگ میزنم خانم خزایی زودتر بیاد اگر گفت نزدیک نیست خودمون میریم
_برو کارهاتو انجام بده تموم بشه میریم
نفس کلافه ای کشید سمت میزش رفت
سلام روزتون بخیر
عزیزان رمان هنوز تموم نشده روزانه دوتا پارت داریم وتعطیلات رسمی پارت نداریم
دوستانی که منتظر تخفیف وی آی پی بودن
😍😍😍
تا ساعت۲۰ امشب
عضو کانال اشتراکی بشید شرایط بخونید 🌸
https://eitaa.com/joinchat/1087308137C16faeedd95
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫