eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.4هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ پریسا بعد از چند دقیقه سکوتش رو شکست _دیشب راجب خونه پدر بزرگ شوهرت حرف زدیم که نیلو گفت مامانم به خاله گفته احتمالا از این خونه اجاره ای هاست الکی به صادق گفتن خونه پدر بزرگه این پسره س منم خندیدم گفتم بیچاره بد جور سوخته که به آقا طاها میگه این پسره _اینو یادمه ولی اخم نکردم منم خندیدم _آره بزار فکر کنم ببینم دیگه چه حرفهای زدیم ،راستی نپرسیدی خونه پدر مامانشه یا باباش؟ _از خودش که نپرسیدم ولی از حرفهای محیا و مینا متوجه شدم خونه بابای حاج حسینه نگاه سوالی بهم انداخت _حاج حسین کیه؟مگه نگفتی خونه پدر بزرگشونه بی صدا خندیدم _چرا حاج حسین پدر فرو بخاطر نگاه خیره پریسا با حرص گفتم _پدر طاها دیگه خندید و با صدای پایینی به شوخی گفت -خوشبحال حاج حسین پسراش برای پدر بزرگ مولتی میلیاردشون از طرف مادری هم وضعشون خوبه ؟خونه پدر فروغی هم بزرگه لبخندی زدم _ به چه چیزهای فکر میکنی اینارو دیگه نمیدونم پدر بزرگ مادریشون فوت شده ولی فکر کنم وضعشون خوب بوده چون مادر زهرا خانم دیشب که رفتیم خونه یه زنجیر بلند با یه پلاک خورشیدی بهم هدیه داد گفت این کادو عروسیت نیست این از طلاهای خودم سهم عروس تعتقاریه _ایول بابا دمش گرم البته حسابی باید بگم ایول خدایا چه قسمت توپی برای نورا چیدی عروس چه خانواده خوبی شده پوز خند آرومی زدم _هنوز که نه اینا خوب منو میشناسن نه من اینا رو همه چی که پول و طلا نیست _والا من که این چند روز بجز خوبی و شعور و چیزی ازشون ندیدم یهوی وسط حرف زدنش گفت _یادم افتاد کنجکاو گفتم _چی رو؟ _دیشب بهت گفتم نورا ناز بانو به مادرش و خواهراش گفته ما که توی خرید ترانه نبودیم احتمال داره طلاهای عقد و الان همه شون بدل باشن توام یهوی اخمات توی هم رفت _آره آره همین بود _دیشب برگشتیم خونه پونه اومد خونه خودمون داشتیم برای مامان حرص و جوش خوردن های ناز بانو تعریف میکردیم مامان گفت چند روز پیش اومده در خونه یه کاسه آش که قبلا براشون فرستاده بودم آورده گفته این خانواده یه مشکلی دارن که این دختره رو گرفتن وگرنه کی دختر دست و پا چلفتی میخواد عروسش بشه مامانمم بهش میگه ترانه کجاش دست و پاچلفتی بود زندگی حاجی بدونه اینکه کسی از مشکلات باخبر بشه اداره میکرد گفت یهو ناز بانو اخم هاش توی هم رفت و گفت خداحفظ برم غذام نسوزه نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫