eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
11هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
2هزار ویدیو
35 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 | یکی از شگرد‌های شیطان @karbala_ya_hosein
[•° 🌻🌿 °•] •مُقَدَس است،دوشنبه بَرایِ این نوکر دوشنبه ها به لَبَم ذِکره یا "حَسَن" گویم🌱 📷 ♥️ @karbala_ya_hosein
روضه های الشام داغی بر دلش گذاشته بود که تا ابد، به بازار شام حتی نگاهی هم نکرد! روح‌الله هر بار که به سوریه می‌رفت سوغاتی نمی‌آورد. می‌گفت: من از بازار شام خرید نمی‌کنم. بازاری که حضرت زینب(س) رو به اسیری بردند، خرید کردن نداره!!! 💬 به نقل از همسر شهید "شهید روح‌الله قربانی " 🌱❤️ @karbala_ya_hosein
فرزند دختر شهید جهانپور شریفی تعریف می‌کرد: «هنگامی که می‌خواستم به کلاس قرآن بروم، فراموش کرده بودم پدرم تا چند دقیقه دیگر می‌خواهد برود؛ و فقط خداحافظی کردم. داشتم کفشم را می‌پوشیدم که پدر گفت: زهرا جان، عزیز بابا، من که نبوسیدمت، دارم میرم ماموریت.گفتم: ببخشید یادم رفته بود که شما می‌خواید برید ماموریت... من را در آغوش گرفت و بوسید. برای همیشه... در آن لحظه ‌اشک شوق پدرم را دیدم؛ شوق به شهادت، انگار می‌دانست که شهادتش نزدیک است و خود را برای شهادت در راه خدا آماده کرده است. وقتی در سوریه بود هفته‌ای یکبار با ما تماس می‌گرفت، هفته‌ها به سختی می‌گذشت و انتظار کشیدن، کلافه‌ام می‌کرد. در آن هفته، از روز تماس بابا دو سه روز گذشت.خیلی بی‌تابی می‌کردم. به مادر گفتم: چرا بابا تماس نمی‌گیره؟ مادر که خودش هم چند روز بود سخت درگیر این موضوع بود بیشتر ناراحت شد ولی ما را آرام کرد. همان روز دایی من به جهرم آمد و ما را به هر بهانه‌ای بود به روستای پر زیتون بردند. آنجا که رفتیم کم کم خبر شهادت پدر را به ما دادند. آری بابای عزیزم به آرزویش رسید.» تاریخ شهادت @karbala_ya_hosein
همه هستند ولـــــــی ! جای تــــــــو خالیست بابا 😭 تاریخ شهادت @karbala_ya_hosein
2.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 💽 🔺حاضری به امام زمان(عج)کمک کنی که جهان را اداره کند؟ ولی شرایط دارد....!! 🎤 🖥 ببینید و نشر دهید 📡 @karbala_ya_hosein
اینجاســـت... ڪہ با باید گفت: عصـــاے دست بابا شد!! من خاڪ شوم! پاے پدر شهید را مے بوسم...✨ "پدران شهدا" @karbala_ya_hosein
💚 دلم آشفتــه و غم بی امان است که غم از دوری صاحب زمان است سه شنبه شور و حالم فرق دارد دلم مهمــــان صحن جمکران است 🌸اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸 @karbala_ya_hosein
جاده های کردستان آن قدر ناامن بود که وقتی می خواستی از شهری به شهر دیگر بروی، مخصوصاً توی تاریکی، باید گاز ماشین را می گرفتی، پشت سرت را هم نگاه نمی کردی؛ اما زین الدین که همراهت بود، موقع اذان، باید می ایستادی کنار جاده تا نمازش را بخواند. اصلاً راه نداشت. بعد از شهادتش، یکی از بچه ها خوابش را دیده بود؛ توی مکه داشته زیارت می کرده. یک عده هم همراهش بوده اند. گفته بود «تو اینجا چی کار می کنی؟» جواب داده بوده «به خاطر نمازهای اول وقتم، این جا هم فرمانده ام "شهیدمهدی زین الدین" @karbala_ya_hosein