eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
16.2هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
36 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام کشتی امن نجات نوکرها سلام ای تو حیات و ممات نوکرها سلام شاه دو عالم، سلام اربابم سلام بر تو شد از واجبات نوکرها @karbala_ya_hosein
هدایت شده از  حضرت مادر
💚 . 🍂من از تو می‌نویسم و از اشک جاری ام از حد گذشته مدت چشم انتظاری ام 🍂تعجیل کن در آمدنت ای صبور من گسترده نیست دامنه‌ی بردباری ام... ✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
هدایت شده از  حضرت مادر
دوستان یه تعدادی از بچه های گروه فرهنگی برای ولادت خانم جانمون حضرت زینب(س)میخوان برن خانه سالمندان یه تعدادی دیگه هم میخوان برن بیمارستان عزیزانی که میخوان کمک کنن یا علی بگن واریز بزنن تا روز یه شنبه وقت برای خرید هست بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584
کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255
محمدی عزیزان به ادمین بگید واریزی برای صدقه س یا ولادت خانم جانمون حضرت زینب(س) https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید واریزی رو برای ادمین ارسال کنیددوستان اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه @Karbala15
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1119 گذر از طوفان✨ طاها به مجتمعی که قبلا برای خرید رفته بودیم ا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ باقلوا و آب میوه ام رو زیر نگاه پر محبتش خوردم _بریم؟ صندلیش رو عقب کشید _نوش جانت، چیز دیگه ای نمیخوای برات بخرم لبخندی زدم _نه ممنون از کافی شاپ بیرون اومدیم و سمت آسانسور رفتیم طاها انگشتش رو روی عدد یک گذاشت به محض بسته شدن در صدام زد _نورا _بله؟ _سعی کن وقتی کنار هم هستیم همیشه لبخند بزنی ،بخند حیرت زده به چشم هاش خیره شدم _چشم ولی چرا؟ باصدای طبقه اول گفتن سخنگو در آسانسور باز شد و آروم گفت _بعد بهت میگم از گوشه چشم نگاهی به نیم رخش انداختم _عه باز وعده وعید بعد رو دادی بی صدا خندید به مانتو بلند وگشادی که پشت ویترین یکی از مغازه ها بود اشاره کرد _این مانتو چطوره؟ _بلندیش خوبه ولی سایزش رو نمیدونم اندازه م میشه یانه _بپوشش اگر خوب بود بخریش سرم رو تکون دادم و باشه ای گفتم وارد مغازه شدیم به خانمی که در حال مرتب کردن رگال وسط وسط مغازه بود سلام کردیم و جواب گرفتیم مانتو رو بهش نشون دادم رنگ مشکیش رو برام آورد و گفت _اینو بپوشید اگر پسندید رنگ سورمه ایش رو براتون از داخل ویترین بیارم تشکری کردم و سمت اتاق پرو رفتم مانتو رو پوشیدم طاها رو صدا زدم پشت در جواب داد _جانم در رو باز کردم رو به روم وایساد نگاهی به سرتا پام انداخت _چطوره راحته؟ یا یه سایز بزرگتر باشه _نه همین خوبه ولی سورمه ایش رو بیاره دستش رو روی در گذاشت قبل از اینکه ببنده گفتم _طاها طاها برگشت و خندید _جانم چی شد؟ _بپرس اینجا چادر فروشی هم دارن یا همون ملزومات حجاب میگن متعجب گفت _چادر برای کی میخوای ؟ _خودم مگه نمیخوایم زیارت بریم لبخند عمیقی روی لبش نشست _آره چرا حواسم نبود چادر نداری نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از  حضرت مادر
سلام دوستان شبتون بخیر کتاب های داداش ابراهیم امروز به دانش آموزهای کلاس ششم هدیه داده شد ممنون از عزیزانی که کمک کردن خدا خیر دنیا وآخرت بهتون بده🌸🙏
هدایت شده از  حضرت مادر
رفقا درخواست کمک برای جمع آوری خرید مواد غذایی که برای پخت آش و ساندویچ داخل کانال گذاشتیم خدا رو شکر از طرح مادرامون تا امروز خیلی خوب استقبال شد 😍و امروز مبلغ ۲۰میلیون که توی دوهفته جمع شده بود به سایت رهبری واریز شد دست عزیزانی که همیشه همراه هستن درد نکنه اجر همگی با حضرت مادر🌸 التماس دعا🙏
هدایت شده از  حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه زیبابود یاد دیدار امام زمان جان با علی بن مهرزیارافتادم... امام فرمودن: مهرزیار چه دیرآمدی زودترازاینها منتظر آمدنت ومشتاق دیدارت بودم😭😭 چقدر امام زمان جان منتظر آمدن ماها هستن......... ازخودبرهان وبی نشان کن مارو مولاجان
چراغ بعدی کدوم عزیز روشن میکنه؟
هدایت شده از  حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا و دنیا را پر از عدالت کن اللهم عجل الولیک الفرج ❤️
هدایت شده از دُرنـجف
"آن چیزی که مـن توصیه می‌کنم، این است که بچه‌ها از اسـتعداد و از وقت خودشان استفاده کنند؛ خوب درس بخوانند! ما بیشترین چیزی که امــروز لازم داریم، این است که بچه‌ها به طور جــدی درس بخــوانند..! حضـرت آقا
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1120 گذر از طوفان✨ باقلوا و آب میوه ام رو زیر نگاه پر محبتش خور
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ بعد از یکساعت ترافیک سنگینی که سر راهمون بود رو رد کردیم به ساختمانی که اسم دکتر هما جهانی روش نوشته شده بود رسیدیم طاها ماشین رو کمی پایین تر پارک کرد و پیاده شد _صبر کن الان میام _پیاده نشم؟ _نه چند دقیقه بشین تا بیام با نگاهم رفتنش رو دنبال کردم وارد فروشگاه کنار مطب شد چند دقیقه ای با آقای که نزدیک در نشسته بود صحبت کرد و برگشت در رو برام باز کرد کیفم رو برداشت و دستش رو دراز کرد لبخندی زد _پیاده شو بریم _رفتی داخل فروشگاه چکار کنی ؟ _بپرسیدم ماشین اینجا باشه مشکلی نیست ،گفت نه ایرادی نداره _آها دستم رو کف دستش گذاشتم با کمکش پیاده شدم در هارو قفل کرد و به طرف ساختمان رفتیم _طاها؟ _جانم؟ _میشه دیگه با ماشینت بیرون نیایم لبخندش دندون نما شد _چرا نمیشه _چون سنگین شدم انگار دارم از کوه بالا میرم نگاهش رنگ ناراحتی گرفت _ببخشید متوجه شدم داری اذیت میشی خواستم بریم خونه بهت بگم لبخندی زدم _چی رو بگی؟ _با بابا صحبت کردم تا به دنیا اومدن بچه مون ناخواسته خنده ش گرفت و ادامه داد _خوبه دیگه امروز میفهمیم دختر داریم یا پسر که انقد نگیم بچه بی صدا خندیدم _راجب چی با حاج آقا حرف زدی ؟ _چند ماه ماشین هامون عوض کنیم _خب چی گفت؟ _بنظرت چی میگه ؟نه که نمیگه گفت سویچ ببر، منم کار داشته باشم ماشین مامانت هست _چه خوب پس چرا امروز با ماشین خودت اومدیم دستی کنار گردنش کشید _یادم رفت سویچ از روی جا کلیدی بردارم امشب میرم میارمش _یه چیزی بگم ناراحت نمیشی ؟ نگاه مهربونی به نیم رخم انداخت _چی میخوای بگی که فکر میکنی باعث ناراحتیم میشه _حرف بدی نیست ها ،میخواستم بگم با بچه هم سوار ماشینت شدن سخته کنترل شده خندید _کلا ماشینمون دلتو زده باید یه فکری به حالش بکنم صبر کن بریم خونه خودمون اونجا کم و کسری نداشته باشیم سعی میکنم ماشین عوض کنم _منظورم این نبود ماشین بفروشی کلا خواستم بگم سخته نهایتش اینطور میشه که من سوار بشم بعد بچه مون بدی بغلش کنم دوباره خندید در راهرو مطب باز کرد _برو داخل زودتر بفهمیم خدا دختر بهمون داده یا پسر از این بچه گفتن راحت بشیم آینده😅😅😅 https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها سلام ای تو حیات و ممات نوکرها سلام شاه دو عالم، سلام اربابم سلام بر تو شد از واجبات نوکرها @karbala_ya_hosein
پسر دوست مامانم بود بودم همیشه خودمو کنار اون تصور می‌کردم اما مامانم کاری کرد کوچکترم پای عقد عشق من بشینه عروسی خواهرم شب عزای من بود تا مراسم تموم شد عروس و دوماد رفتن خودشون همه چی برام تموم شده بود اما صبح خیلی زود با صدای گریه خواهرم و داد و فریاد  از خواب پریدم خواهرم .... https://eitaa.com/joinchat/2606564098C696196bb0e
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1121 گذر از طوفان✨ بعد از یکساعت ترافیک سنگینی که سر راهمون بو
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ برگه آزمایش های که دکتر نوشته بود رو از روی میزش برداشتم و تشکر کردم و بیرون رفتم طاها از روی صندلی بلند شد به طرفم اومد _چقد دیر اومدی بیرون نگران شدم _دکترخودش هیچ کاری انجام نمیده یه چند نفر کنارش هستن اول اونا سوال میپرسن چند تا کاغذ پر میکنن بعد برای دکتر توضیح میدن دکتر هم آخر سر میگه چی بنویسید براش باید چکاری انجام بده کی برگرده سرش رو متاسف تکون داد _الان چی گفت ؟ دستم رو بالا آوردم _اینارو نوشت گفت الان برو اتاق کناری برای سونوگرافی فردا هم برو بقیه آزمایش ها رو انجام بده بعد برگرد _انقد دیر اومدی فکر کردم سونو گرافی هم انجام دادی _نه ، برای همه مریض هاهم سونوگرافی نوشته، بخوایم بریم نوبت بگیریم احتمالا تاصبح باید اینجا معطل بشیم ،کاش میرفتم پیش دکتر محدثه فکر کنم خود دکتر همه دستگاه رو داره _اشکالی نداره زنگ میزنم به محدثه شاید دکتر فردا نوبت داشته باشه بریم پیشش _الان بریم خونه بابا ؟پیام داده برگشته لبخندی زد _بریم بیرون رفتیم دکمه ریموت رو زد سوار ماشین شدیم و سمت خونه بابا راه افتاد پشت چراغ قرمز توقف کرد و گوشیش رو برداشت شماره ای رو گرفت و روی پخش گذاشت _مامان چند بار زنگ زد باهات حرف بزنه بپرسه دکتر چی گفته _فکر کنم به خودمم زنگ زده ولی گوشیم روی سکوت بود نشنیدم بعد از خوردن چند بوق صدای زهرا خانم خانم پخش شد _سلام طاها جان هنوز مطب هستید؟ _سلام نه اومدیم بیرون ،مامان میشه یه زنگ به آبجی بزنی بپرسی میتونه فردا از دکترش یه نوبت بگیره _اتفاقا نیم ساعت پیش باهاش حرف زدم گفت چرا رفتن پیش دکتر جهانی کارش خوبه ولی نوبت دهی مطبش و کار دستیارهاش آدم کلافه میکنه کارهای سونوگرافی هم معرفی میکنه پیش خواهرش خودش انجام نمیده منم برای همین چند بار زنگ زدم ببینم به نورا چی گفته _هیچی نگفت آزمایش و سونوگرافی نوشته گفته برو انجام بده برگرد _ای بابا نمیدونستم اینطوریه ،گفتن کارش خوبه منم گفتم زن عموت یه نوبت بگیره الان یه زنگ به محدثه میزنم شاید منشی دکتر برای فردا نوبت بده ،ولی الان اگر کلینیک یا مطبی پیدا کردید خلوت بود سونوگرافی انجام بدید فردا دیگه معطل نشید _چشم اگر سر راه باشه میریم نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
دوستان یه تعدادی از بچه های گروه فرهنگی برای ولادت خانم جانمون حضرت زینب(س)میخوان برن خانه سالمندان
عزیزانی که میخوان برای خرید هدایا ولادت حضرت زینب(س)سهیم باشن تا امروز بعد از ظهر وقت داریم
هدایت شده از  حضرت مادر
1 .mp3
12.35M
💠 درس اول: ضرورت تربیت فرزندان استادمهران غلامی نسل مهدوی
هدایت شده از  حضرت مادر
2ـ شروع تربیت از انتخاب همسر.mp3
13.16M
💠 درس دوم: شروع تربیت فرزند از انتخاب همسر استادغلامی 🍃✨ نسل مهدوی
سلام‌ نمازم رو دادم و به علی که سرسجاده‌ش ذکر می‌گفت نگاه کردم.‌ برای رفتار دیروزش اصلا ازم دلجویی نکرد. _علی هموجور که با سر انگشت‌هاش ذکر می‌گفت گردنش رو به عقب چرخوند. خودم رو مظلوم کردم _تو دیگه من رو دوست نداری؟ با تعجب ابروهاش بالا رفت و سرش رو سوالی تکون ریزی داد. دست از سبحان‌الله گفتنش برنداشت _دیروز بی‌خودی من رو دعوا کردی خندید و سرش رو تکون داد و کف هر دو دستش رو روی صورتش کشید و گفت _انقدری که من تو رو دوست دارم... _آدم یکی رو دوست داره بی‌خودی دعواش می‌کنه؟ _بیخودی بود؟! _نبود؟ کامل سمتم چرخید _نه نبود.‌به خاطر رضا اعصابم خورد بود یکم شلوغش کردم ولی بی‌خودی نبود. نمایشی اخم کرد _اصلا بگو ببینم کی به تو اجازه داد میلاد رو ببری بیرون؟ دلخور نگاهم رو ازش گرفتم _الان باید توضیح هم بدم! با خنده خودش رو سمتم کشید _الان قاضی تویی؟ خب بگو چی‌کار کنم که از این حالت در بیای. حکمت چیه؟ ناراحت نگاهش کردم _بغلم کن ابروهاش بالا رفت و جوری که انگار یه بچه جلوش نشسته با عشق نگاهم کرد _چه حکم قشنگی.‌ دست هاش رو .... https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac