eitaa logo
از کربلا تا کرمان
290 دنبال‌کننده
244 عکس
48 ویدیو
5 فایل
کانال اطلاع رسانی چهارمین دوره راهیان مقاومت
مشاهده در ایتا
دانلود
…﷽‌️… | 🫓قسمتـــ1️⃣ــــاول ❏🌿 دختر حاج زهرا اسدی(چریک پیر):« حاج قاسم سلیمانی پیش برادرم‌ می‌رود و او داخل یک نایلون نان بربری می‌ریزه و به حاج قاسم میده و میگه«نان خانوکی بخورید از آب گذشته است». ❏🌷زمانی که حاج قاسم نان‌ها را دید گفت«حاج علی این نان‌ها را از کجا آوردی، جواب داد: مادرم این نان‌ها را پخته و برایم فرستاده »، حاج قاسم گفت: «مادرت می‌تواند نان برای جبهه بپزد؟گفت:«بله شما فرمان بدهید آنها اطاعت می‌کنند» ❏🌿 برادرم به مادرم می‌گوید: حاج قاسم گفته شما می‌تونید نان برای جبهه بپزید؟ مادرم در جواب گفت:« هر کاری که شما به من بگین انجام میدم و در این زمینه کوتاهی نمی‌کنم و از حالا من فرمانده
خانوک
هستم.» •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• ◽بسیج دانشجویی پردیس شهید باهنر
از کربلا تا کرمان
…﷽‌️… #مبارزه_تا_اخر|#چریک_پیر 🫓قسمتـــ1️⃣ــــاول ❏🌿 دختر حاج زهرا اسدی(چریک پیر):« حاج قاسم سلیما
…﷽‌️… | 🫓قسمتـــــــــ2⃣ــدوم ❏🌿دختر حاج زهرا اسدی(چریک_پیر):یک روز که خانم های خانوک برای کمک به مادرم نتوانستند بیایند او خودش دست تنها ادامه داد و خمیرهارو داخل تنور میگذاشت، در حین پخت نان دستش در تنور به شدت سوخت و  همه افرادی که آن‌جا حضور داشتند، گفتند کربلایی زهرا برو برای تاول دستت مرحمی بگذار، اما مادرم قبول نکرد و گفت باید تمام این نان‌ها پخته شوند، الان نمی توانم بروم زیرا وظیفه دارم که پخت این نان‌ها را تمام کنم، رزمنده ها منتظرند. ❏🌷همان روز در حین پخت نان خبر آوردند که برادرم محمدجواد به شهادت رسیده و به مادرم گفتند اکنون که خبر شهادت فرزندت را آورده‌اند از کنار تنور بیا کنار و استراحت کن فردا مراسم تشییع فرزندت هست. ❏🌿مادرم در حالی که با گوشه روسری اش اشک هایش را پاک میکرد درجواب گفت «پسر من وظیفه‌اش را انجام داده ان‌شاءالله درب بهشت به رویش باز است و من هم‌ باید وظیفه خود را انجام دهم و تا این نان‌ها پخته نشود جایی نمی‌روم» تا ساعت ۱۲ شب نان‌ها را پخت و جایی نرفت. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• ◽بسیج دانشجویی پردیس شهید باهنر
از کربلا تا کرمان
…﷽‌️… #مبارزه_تا_اخر|#چریک_پیر 🫓قسمتـــــــــ2⃣ــدوم ❏🌿دختر حاج زهرا اسدی(چریک_پیر):یک روز که خانم
…﷽‌️… | 🫓قسمتــــ3⃣ـــسوم ❏🌿از زبان دختر حاج زهرا اسدی (چریک پیر): مادرم ساعت ۱۲ شب که پخت نان‌های بربری تمام شد به خانه آمد و پدرم را که در حال دوخت لحاف بود دید و گفت:« استراحت کنید، فردا تشییع جنازه پسرمان است»، پدرم با چشمانی اشک آلودجواب داد« خوشحالم پسرم انتخاب درستی داشته و در راه اسلام به شهادت رسیده» از خوشحالی خوابم نمی‌برد باید امشب این لحاف را تمام کنم به صاحبش تحویل دهم تا بدقول نشوم. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• ◽بسیج دانشجویی پردیس شهید باهنر
از کربلا تا کرمان
…﷽‌️… #مبارزه_تا_اخر|#چریک_پیر 🫓قسمتــــ3⃣ـــسوم ❏🌿از زبان دختر حاج زهرا اسدی (چریک پیر): مادرم ساع
…﷽‌️… | 🫓قسمتــــ4⃣ــــچهارم ❏🌿از زبان دختر حاج زهرا اسدی (چریک پیر): در کنار ارسال نان‌ها به جبهه یک کامیون تنقلات آماده و به جبهه فرستاده می‌شد، مادرم و  سه بانوی دیگر خانوکی به همراه کامیون نان‌ها و تنقلات به جبهه‌ها اعزام و آنها را تقسیم می‌کردند و به رزمندگان روحیه می‌دادند و می‌گفتند شما در جبهه و ما در پشت جبهه کار می‌کنیم. ❏🌷بعد از شهادت برادرم، مادرم باز همه کارهای سابق خود را بدون تعطیلی ادامه داد، یک رخشت‌شوی خانه کنار قنات خانوک بود پتوها و لباس‌های رزمندگان را که از جبهه می‌آوردند در این محل مادرم با کمک خانم‌های خانوکی می‌شستند. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• ◽بسیج دانشجویی پردیس شهید باهنر
از کربلا تا کرمان
…﷽‌️… #مبارزه_تا_اخر|#چریک_پیر 🫓قسمتــــ4⃣ــــچهارم ❏🌿از زبان دختر حاج زهرا اسدی (چریک پیر): در کنا
…﷽‌️… | 🫓قسمتــــ5⃣ــپنجم ❏🌿از زبان دختر حاج زهرا اسدی(چریک پیر): بعد از گردان نانواها یک کارگاه خیاطی برای دوخت لباس رزمندگان توسط مادرم راه‌اندازی شد. ❏🌷 مادرم از مردم خواست افرادی که چرخ خیاطی دارند و خیاطی بلد هستند برای دوختن لباس در تکیه حاضر شوند. در همین راستا حدود 40 دستگاه چرخ خیاطی را اهالی در تکایا جمع‌آوری کرده بودند و آنهایی که دستی بر خیاطی داشتند به صورت سه شیفت مشغول دوخت لباس برای رزمندگان بودند. ❏🌿 تا آخرین لحظه‌ای که امام راحل قطعنامه را امضاء کردند، دست از کار و فعالیت برای کمک به رزمندگان بر نداشت، مادر خیلی دوست داشت گردان نانواها را به کربلا ببرد اما متاسفانه اجل مهلتش نداد و به رحمت خدا رفت. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• ◽بسیج دانشجویی پردیس شهید باهنر
از کربلا تا کرمان
…﷽‌️… #مبارزه_تا_اخر|#چریک_پیر 🫓قسمتــــ5⃣ــپنجم ❏🌿از زبان دختر حاج زهرا اسدی(چریک پیر): بعد از گرد
…﷽‌️… | 🫓قسمتــــ6⃣ـــششم ❏🌿از زبان دختر حاج زهرا اسدی (چریک پیر): مادرم در سال ۱۳۷۶ به رحمت خدا رفت و زمانی که حاج قاسم خبر فوت مادرم را شنید بلافاصله برای عرض تسلیت به منزل برادرم حاج علی آمد و برادرم که خیلی بی‌تاب مادرم بود را دلداری می‌داد. ❏🌷 حاج قاسم به حاج علی گفت من یک ماموریت دارم می‌روم انجام می‌دهم تا شما برسید خانوک من خودم را برای مراسم تشییع می‌رسانم و به اتفاق خانواده محترمشان در مراسم تشییع پیکر مادرم شرکت کردند. ❏🌿حاج قاسم به حاج علی گفته بود زمانی که خواستی سنگ قبر را سفارش بدهی، بر روی سنگ قبر بنویسید «چریک پیر» و طبق گفته شهید حاج قاسم بر روی قبر مادرم «حاج زهرا چریک» حک شد. ❏🌿قرار است منزل مادری‌مان به ثبت ملی برسد و همچنین خانوک هم به عنوان پایلوت گردشگری انقلابی منطقه انتخاب شده است. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• ◽بسیج دانشجویی پردیس شهید باهنر