eitaa logo
کانال(کلیپ.خنده.انگیزشی)
140 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
18 فایل
.....کانال همه جوره
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال(کلیپ.خنده.انگیزشی)
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت #شصتم خانواده   برای چند لحظه واقعا بریدم … خدایا، بهم رحم کن … حالا
🌾 🌾قسمت خیانت روزهای اولی که درخواستش رو رد کرده بودم …  دلخوریش از من واضح بود … سعی میکرد رفتارش رو کنترل کنه و عادی به نظر برسه … مشخص بود تلاش میکنه باهام مواجه نشه … توی جلسات تیم جراحی هم، نگاهش از روی من میپرید … و من رو خطاب قرار نمیداد …  اما همین باعث شد، احترام بیشتری براش قائل بشم …  حقیقتا کار و زندگی شخصیش از هم جدا بود … سه، چهار ماه به همین منوال گذشت …توی سالن استراحت پزشکان نشسته بودم که از در اومد تو …  بدون مقدمه و در حالی که … اصلا انتظارش رو نداشتم … یهو نشست کنارم … – پس شما چطور با هم آشنا میشید؟ … اگر دو نفر با هم ارتباط نداشته باشن … چطور می تونن همدیگه رو بشناسن و بفهمن به درد هم میخورن یا نه؟ …   همه زیرچشمی به ما نگاه میکردن …👀  با دیدن رفتار ناگهانی دایسون … شوک و تعجب توی صورتشون موج میزد …هنوز توی شوک بود اما آرامشم رو حفظ کردم … _دکتر دایسون … واقعا این ارتباطات به خاطر شناخت پیش از ازدواجه؟ … اگر اینطوره چرا آمار خیانت اینجا، اینقدر بالاست؟… یا اینکه حتی بعد از بچه‌دار شدن، به زندگی‌شون به همین سبک ادامه میدن … و وقتی یه مرد … بعد از سالها زندگی …از اون زن خواستگاری میکنه … اون زن از خوشحالی بالا و پایین میپره و میگن این حقیقتا عشقه؟… یعنی تا قبل از اون عشق نبوده؟ … یا بوده اما حقیقی نبوده؟ … خیلی عادی از جا بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم … خیلی عمیق توی فکر فرو رفته بود … منم بی سر و صدا … و خیلی آروم … در حال فرار و ترک موقعیت بودم …  در سالن رو باز کردم و رفتم بیرون … در حالی که با تمام وجود به خدا التماس میکردم که بحث همون جا تموم بشه … توی اون فشار کاری …   که یهو از پشت سر،🗣 صدام کرد …