#تقویم_اجرایی۱۴۰۳
✔️مناسبتهای تقویمی مهرماه ۱۴۰۳🥰
۷مهر روز آتشنشانی و ایمنی
۹مهر روز ناشنوایان
۱۰مهر روز سالمندان
۱۳مهر روز نیروی انتظامی
۱۴مهر روز دامپزشکی
۱۶مهر روز کودک
۱۷مهرماه روز جهانی تخم مرغ
۱۸مهر روز پست
۲۱مهر ولادت امام حسن عسکری ع
۲۳مهر وفات حضرت معصومه
۲۳ مهر روز جهانی استاندارد
۲۴مهر روز نابینایان
۲۵مهر روز جهانی غذا
۲۶مهر روز تربیت بدنی
✔️مناسبتهای تقویمی آبان ۱۴۰۳🥰
سیزده آبان روز دانش آموز
۱۷ آبان روز پرستار
۲۴ آبان کتاب و کتابخوانی
✔️مناسبتهای تقویمی آذر ماه ۱۴۰۳🥰
۷ آذر روز نیروی دریایی
۱۳ آذر روز جهانی معلولین
۱۵ آذر شهادت حضرت زهرا س
۳۰ آذر شب یلدا
✔️مناسبتهای دی ماه ۱۴۰۳🥰
۲ دی ولادت حضرت زهرا س و روز مادر
۵ دی روز زلزله
۱۳ دی ولادت امام محمد باقر
۱۳ دی شهادت حاج قاسم سلیمان
۱۵ دی شهادت امام هادی ع
۲۲ دی ولادت امام محمد تقی ع
۲۵ دی ولادت امام علی ع و روز پدر
۲۷ دی وفات حضرت زینب س
✔️ مناسبتهای تقویمی بهمن ماه ۱۴۰۳🥰
۹ بهمن مبعث رسول اکرم ص
۱۲ بهمن دهه فجر
۱۴ بهمن ولادت امام حسین ع
۱۵ بهمن ولادت حضرت ابوالفضل
۱۶ بهمن ولادت حضرت زین العابدین
۱۹بهمن روز نیروی هوایی
۲۲ بهمن پیروزی انقلاب اسلامی
✔️مناسبتهای اسفند ماه ۱۴۰۳🥰
۱۴ اسفند احسان و نیکوکاری
۱۵ اسفند درخت و درختکاری
۲۲ اسفند ماه رمضان
چهارشنبه سوری
✔️ مناسبتهای تقویمی فروردین ماه ۱۴۰۴🥰
عید نوروز
۲ فروردین شهادت امام علی ع
۳ فروردین شب قدر
۱۱ فروردین عید سعید فطر
۱۳ فروردین ۱۳بدر
۲۳ فروردین روز دندانپزشک
✔️مناسبتهای اردیبهشت ماه ۱۴۰۴🥰
۲ اردیبهشت زمین پاک
۴ اردیبهشت شهادت امام جعفر صادق ع
۱۰ اردیبهشت روز ملی خلیج فارس
۱۰ اردیبهشت ولادت حضرت معصومه س روز دختر
۱۲ اردیبهشت روز معلم
۱۹ اردیبهشت ولادت امام رضا ع
۳۰ اردیبهشت شهادت سید ابراهیم رییسی رییس جمهور عزیز سابق ایران
قصه آهوها
روایتی شیرین و دوست داشتنی و در این قصه زیبا به کودکان آموزش داده می شود تا از اسراف کردن پرهیز کنند. ماجرای این داستان به این قرار است که :
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود توی یک جنگل سبز🌳🌳🌳 چند تا آهو با بچه هایشان زندگی می کردند .بچه های عزیز هر وقت که آهو خانم🦌 برای بچه هایش غذا تهیه می کرد و می آورد که بین آنها تقسیم کند یکی از بچه هایش به نام دم قهوه ای میگفت : من بیشتر می خوام .آهو خانم🦌 می گفت : آخر عزیز دلم باید به اندازه ای که می توانی بخوری ، و برداری اگر بیشتر برداری نیمه خور و اسراف می شود .
ولی آهو کوچولو گوشش بدهکار نبود . یک روز که با برادرش د نبا ل رنگین کمان می گشت تا سر رنگین کمان🌈 را پیدا کند و بگیرد ، یک سبد میوه که شاید انسانها آنجا ، جا گذاشته بودند را دید که ریخته شده روی زمین .
طبق معمول از برادرش جلو زد و گفت: کنده ترین میوه مال من است و یک گلابی🍐 بزرگ را با پوزه خود (دهان ) به سمت خود کشید و یک گاز زد و سیر شد و آن را پرت کرد آن طرف . بقیه ی میوه ها را هم برای آهو خانم 🦌بردند.
حالا بشنوید از آهو خانم که داشت لانه اش را تمیز می کرد دید لاک پشت ها دارند یک پرستوی بیمار را می برند گفت : صبر کنید این پرستو دوست بچه های من است چه اتفاقی افتاده گفتند : او بیمار است و دکتر لاک پشتیان🐢 گفته : اگر گلابی🍐 بخورد مداوا خواهد شد.
آهو خانم 🦌گفت هر طور که شده برایش گلابی پیدا می کنیم لطفا?او را به لانهی ما بیاورید.
بچه های آهو خانم🦌 آمدند هوا تاریک شده بود. آهو خانم سبد میوه را که دید گفت : توی میوه ها گلابی🍐 هم هست گفتند: نه ،آهو خانم گفت : پرستو اگر گلابی بخورد مداوا می شود .
دم قهوه ای ناراحت به خواب رفت در خواب گلابی🍐 را که نیمه خور کرده بود دید
که گریه میکند به او گفت چرا گریه می کنی ؟ گلابی جواب داد : تو مرا به دور انداختی در حالی که می توانستم مفید باشم و بعد این شعر را به دم قهوه ای یاد داد:
گلابی🍐 تمیزم همیشه روی میزم
اگر که خوردی مرا نصفه نخور عزیزم
خدا گفته به قرآن همان خدای رحمان
اسراف نکن تو جانا در راه دین بمانا
آهو کوچولو 🦌صبح زود بیدار شد و با برادرانش به جنگل رفت و به دنبال گلابی گشت . گلابی🍐 که نصفه خور کرده بود را پیدا کردند آن را در آب چشمه شستند و برای پرستو آوردند . وقتی پرستو گلابی را خورد نجات پیدا کرد و چشمانش را باز کرد و از آهو کوچولو تشکر کرد که جانش را نجات داده بود از آن به بعد دم قهوه ای دیگر اسراف نمی کرد و فریاد نمی زد زیاد می خواهم گنده می خواهم و حالا او می داند اسراف وهدر داد ن هر چیزی بد است و خدا اسراف کاران را دوست ندارد .
قصه ی ما به سر رسید اسراف کار به بهشت نرسید.
#قصه_متنی
📚#معرفی_کتاب
🌟عنوان:تیستو 🌟
✍به قلم:موریس دروئون
🖋مترجم:لیلی گلستان
🖨ناشر:کانون پرورش فکری
👨👩👧👦رده سنی:کودک
📓قالب کتاب:تخیلی
داستانی جذاب ،برای کودکان تا صدساله ها
💠آدم بزرگا عجیب و غریباند💠
.
🔸به نظر من آدم بزرگا عجیب و غریباند. بر اساس عادت زندگی میکنند. یک سره با هم جنگ و دعوا دارن. کلی کارخونه اسلحهسازی راه انداختن و افتادن به جون هم. احساسات پاک و زیبا رو نابود کردن و جاش احساسات زشت و پلید رو گذاشتن. همینه که میگم عجیب و غریباند.
🔸کتاب تیستو سبز انگشتی، دست گذاشته روی همین عجایب دنیای بزرگترها.
او کاری میکنه که از گلوله توپ گل دربیاد، فضای دلگیر بیمارستانها پر از گل بشه و ... خلاصه میخواد دنیا رو گلستون کنه.
شعر خدا
🌸من خدا را دیدم امروز
🌱توی بارانی که بارید
🌸روی گلبرگ گلی که
🌱شادمانی کرد و خندید
🌸من خدا را بو کشیدم
🌱توی عطر پاک یک گل
🌸من شنیدم نام او را
🌱در صدای شاد بلبل
🌸من خدا را مینویسم
🌱توی قلبم شاد و خندان
🌸او همیشه پیش ما هست
🌱توی ابر و باد وباران
#شعر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من که عاشقش شدم چه بازی با نمکی😍
#بازی
🕊 مسابقه ی پرواز
کبوتر زرد، از پنجره داخل اتاق شد. چرخی زد و خودش را در آینه نگاه کرد. پرهایش را صاف کرد. از اتاق بیرون آمد و به کبوتر سفید اشاره کرد.
کبوتر زرد و سفید در آسمان، مسابقه ی پرواز گذاشتند. کبوتر زرد بالاتر رفت. نوکش را به ابر زد و بال هایش را سه بار به هم زد و معلق زد.
کبوتر سفید پایین آمد و لب پنجره🪟 نشست. کبوتر زرد گفت: نمی آیی دوباره مسابقه بدهیم؟
کبوتر سفید 🕊جوابی نداد. کبوتر زرد کنار کبوتر سفید نشست و گفت: به کجا داری نگاه می کنی؟
کبوتر 🕊سفید گفت: اون کیه آنجا نشسته؟
کبوتر زرد گفت: خب آینه است. کبوتری هم که می بینی، خودتی.
سفید گفت: من تا الان خودم را ندیده بودم.
زرد گفت: حالا که دیدی. بیا پرواز کنیم.
سفید گردنش را جلو برد و گفت: می خواهم خودم را بیشتر ببینم.
زرد گفت: پس پرواز چی؟
سفید چشم هایش را بیشتر باز کرد و گفت: بعدا پرواز می کنیم. الان فقط می خواهم خودم را ببینم.
زرد گفت: ولی قرار بود مسابقه سرعت بدهیم.
سفید گفت: میشه آینه🪞 را با خودمان ببریم؟
زرد گردنش را جلوتر برد و به آینه نگاه کرد.
سفید گفت: می خواهم همیشه خودم را ببینم.
زرد گفت: آن وقت چطوری پرواز کنیم؟
از بین کبوترها، سنگی رد شد و به آینه خورد. آینه تکه تکه شد. کبوترها🕊🕊 پرواز کردند.
#قصه_متنی
شعر: او میآید
مـــیآیـــــــــد از دور مــردی ســــواره
🌸🌹🌸🌹🌸
بـــر مــرکب عشـــق چــــون ماهپــــاره
والشمــس رویـش واللــیــــل مـــویـش
🌸🌹🌸🌹🌸
گلـــها هــمه مســــت از رنگ و بویـش
عـمــــامـــه بر سر مثــل پیـمبـــــر
🌸🌹🌸🌹🌸
در بـازوانــش نـیروی حیــــــــــــــــدر
از پــای تــاسـر در شـور و شیــــن است
🌸🌹🌸🌹🌸
بــرق نگـاهــش مثل حســــین است
میآیــد از دور خوشــــبوتر از یـــــاس
🌸🌹🌸🌹🌸
در چشــــم و ابرو مـانـند عبــــــاس
القــصـه ایــن مــرد امیـد دلهاســـــــــت
🌸🌹🌸🌹🌸
خوشبوتر از یاس فرزند زهراست
#شعر
7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من یار مهربانم دانا و خوش بیانم
#کلیپ
#پویانمایی
.
یکی بود و غیر اون یکی نبود
توی دنیا زیر گنبد کبود
راهی بود که راه آشنایی بود
شهری بود که شهر قصه هایی بود
زیر یازارچه ی شهر چه جایی بود؟
جای دیدنی و با صفایی بود
هرکسی کاری می کرد باری می کرد
کار پر برکت و پر باری می کرد
اسبه 🐴کنجدا رو عصاری می کرد
موشه 🐭تخته ها رو نجاری می کرد
خره 🐗رنده داشت وخراطی می کرد
سگه🐶 پارچه داشت و خیاطی می کرد
بزه 🐐می برید و بزازی می کرد
شیطونک بچه بود و بازی می کرد
فیل 🐘اومد کنار حوض آب بخوره
دو قلب آب 💧سیر و سیراب بخوره
اما وقتی لب حوض آب نشست
ناگهان افتاد و دندونش🦷 شکست
فیله گفت آخ و آخ و آخ دندونکم
عاجکم شکسته و خرطومکم
برسید به دادکم آخ دلکم
کسی آخر نمی آید کمکم
عاج فیل 🐘وقتی ترک خورد و شکست
کی باید دندون فیله رو می بست
بله پیداست کسی که رشته ی اوست
کار هر روزه و سر رشته ی اوست
حکیمک توی محل خرگوشه🐰 بود
مطبش گوشه و کنج کوچه بود
فیله🐘 رو از لب حوض نقاشی🎨
هل دادند بردند پیش حکیم باشی
توی دالون پر پر بود از مریض
همه کس گرفته از درشت و ریز
تو اتاق انتظار سر و صدا
پیش خرگوش🐰 حکیم برو بیا
موشه🐭 می گفت کمرم آخ کمرم
جوجه 🐥داد می زد امان از این سرم
سگه🐶 از درد دمش ناله می کرد
خره از سوز سمش ناله می کرد
تا رسید نوبت فیل عاج سفید
که هنوز ناله می کرد داد می کشید
حکیمک یا که جناب خرگوشک🐰
با یه کم جوشونده و آب نمک
عاجه رو ضد عفونی کرد و شست
خوب خوب بست و بتونی کرد و گفت
مزد دستم می شود چهار تومن
بدهید تحویل پیشخدمت من
#شعر