#داستانک
✅ پسری از همه چیز گلایه می کرد.
مادر بزرگش پرسید: کیک دوست داری؟ پسر: البته که دوست دارم. روغن چطور؟ نه. و تخممرغ؟ نه. آرد چی؟ جوش شیرین چطور؟ پسر: نه مادربزرگ، حالم از همهشان بهم میخورد. مادربزرگ: بله، همه این چیزها به تنهایی بد بنظر میرسند اما وقتی بدرستی با هم مخلوط شوند، یک کیک خوشمزه درست میشود.
خیلی از اوقات ما از سختیها ناراحت میشویم، اما او میداند که وقتی همه این سختیها را به درستی در کنار هم قرار دهد، نتیجه همیشه خوب است. ما تنها باید به او اعتماد کنیم.
#داستانک 📚
گویند: صاحب دلی، برای اقامه نماز به مسجدی رفت. نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید. پذیرفت. نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.
آن گاه خطاب به جماعت گفت: مردم! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! کسی برنخاست. گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد! باز کسی برنخاست. گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید!
📗 #تذكرة_الاولياء
✍ عطار نیشابوری
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#داستانک
بچه ام كوچولو بود، از من بیسكویت
خواست. گفتم: امروز مى خرم. وقتى
به خانه برگشتم فراموش كرده بودم
بچه دوید جلو و پرسید:
بابا بیسڪویت كـو؟ گـفتم: یــادم
رفـت بچــه تازه بـه زبـان آمـده بــود،
گـفت: بابا بَـده، بابا بَـده
بچه را بغل كردم و گفتم: باباجان!
دوستـت دارمـ... گفـت: بیسكـویت كـو؟
دانستم كه دوستى بدون عمل را بچه سه
ساله هم قبول ندارد.
✍| #تلنگر
چگونه ما مى گوئیم خدا و رسول و
اهل بیت او را دوست داریم، ولى
در عمل كوتاهى مى كنیم؟!
👤| #استاد_قرائتی
🎃| #دوستی_بدون_عمل
--------------------------