❇️ کانال متناشعار حاجمحمودکریمی #بروز_شد.
📋 #گزارش_متنی جــلـــســات 📋
🗓 تاریخ: چهارشنبـه مــورخ 1398/06/13
🔶 مراسم شـب پنجم محـرم الحـرام 1441
📢 هیـــأت رایةالعبــــــاس "علیــه السلام"
🕌 چیذر، آستـان امامزاده علی اکبـــر " ع "
🎤 حـــاج محمــود کریمـــی
🔊 #روضه | #از_دم_صبح_مانده_در_خیمه
🔊 #زمینه | #ای_حرمت_در_دل_و_جان_یاعلی
🔊 #زمینه | #هجوم_نیزه_ها_رو_دیدم
🔊 #شور | #دیگه_واسه_چی_بمونم
🔊 #نوحه | #السلام_علی_عبدلله_بن_الحسن
🔊 #واحد | #دلم_گرفت_مرا_که_قلم_گرفت_عمو
🔊 #جفت | #صلح_تو_قیام_کربلا
💠 #شب_پنجم_محرم_۱۳۹۸
پایگاه نشر آثار حاج محمود کریمی
🔗 @MAHMOUDKARIMMI
کانال متناشعار حاجمحمودکریمی
🔗 @KARIMI_MATN
📝 #از_دم_صبح_مانده_در_خیمه
🖊 #روضه | #حاج_محمود_کریمی
🖊 #شب_پنجم_محرم_۱۳۹۸
🖊 #هیأت_رایة_العباس "ع"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از دم صبح مانده در خیمه
در سرش داشت شور جنگیدن
هی عمویش شهید می آورد
کار او هم فقط شده دیدن
یک به یک مردها شهید شدند
نوجـــوان های قافلــه رفتـــند
سرو قامت، رشید رفتنــد و
روی دست حسین برگشتند
از دم صبح گرم دیدن بود
کودکانه چه فکر ها که نکرد
هی تلنگر به نفس خود میزد
که برو یا علی بگو ای مرد...
بین خیمه نشسته بود اما
پا شد و گرم راه رفتن شد
فکر میکرد با خودش کودک
مصلحت نیست رفتنم لابد
به خودش زد نهیب که بس کن
پدرت بود شیر جنگ جمل
نوه مرتضی و فاطمه ای
مرگ پیش برادرت چو عسل
در همین حال بود یک دفعه
شیوَن مادری به گوش آمد
از پر خیمه روی دست عمو
دید شش ماهه دست و پا میزد
پر خون شد محاسن ارباب
از گلوی علی خضاب گرفت
ظاهرا یک سه شعبه با اخمش
خنده را از لب رباب گرفت
در دلش شاکی از خودش بود و
در سرش داشت شور جنگیدن
هی عمویش شهید می آورد
کار او هم فقط شده دیدن
دیگر اما رسید وقت وداع
حال خوبی نداشت در دل زار
و عمو رفت و ماند عبد الله
آسمان گشت بر سرش آوار
دست در دست عمه عبدالله
در کنارش کشان کشان می رفت
هر دو تا سمت خیمه میرفتند
شاکی از هفت آسمان می رفت
هی صدا می رسید از میدان
چه صداهای ناخوش احوالی
در همان خیمه، گوشه ای کِز کرد
شاکی از دست بی پرو بالی
هی صدا میرسید از میدان
در وجودش چه انقلابی بود
این صداهای نیزه و شمشیر
در وجودش عجب عذابی بود
کودکانه خدا خدا میکرد
ثانیه ثانیه زمان میرفت
دل او بود بین میدان و
هق هق اش تا به آسمان میرفت
هی صدا میرسید از میدان
بزنیدش، حسین را بزنید...
عمر سعد گفت با همه چیز
شده با سنگ و چوب ها بزنید
داشت دیگر براش بد میشد
طفل شش ماهه رفته اما او
نتوانسته بود جانش را
مثل قاسم کند فدای عمو
هی صدا می رسید از میدان
زخم زد هر که داشت کینه ی او
گفت فرمانده: حرمله حالا...
با سه شعبه بزن به سینه ی او
هی صدا میرسید از میدان
عمه گریان از این شنیدن شد
پرده خیمه را کنار زد و
خوب از خیمه گرم دیدن شد
صد نفر مرد جنگ با نیزه
صد نفر مرد جنگ هم با تیر
عده ای پیرمرد هم با سنگ
صد نفر آمدند با شمشیر
هر کسی هر چه داشت می آورد
ضربه خویش را سپس میزد
و حسینِ غریبِ بی عباس
در غریبی نفس نفس میزد
🔗 @MAHMOUDKARIMMI
تا که این صحنه را به چشمش دید
گفت دیگر حرام شد ماندن
عمه من می روم خداحافظ
داد میزد فقط انا بن حسن
می دوید و خودش رجز میخواند
تن من، جان من، فدای حسین
گرچه سنم کم است حیدریم
دین و ایمان من، فدای حسین
به عمویش رسید در میدان
او خودش زیر ضربه ها میرفت
تا عمویش نبیند آسیبی
زیر شمشیر و نیزه ها میرفت
دشمن آنجا کشید شمشیری
او سپر شد برای جسم حسین
یادگار حسن رجز میخواند
سرو دستم فدای جسم حسین
استخوانش شکست با شمشیر
ناله وای مادرم پیچید
پسر مجتباست، مادری است
بدنش مثل بید می لرزید
خون او بی حساب و حد میرفت
بی رمق رو سفید شد آخر
شیر بچه به آرزوش رسید
مرد بود و شهید شد آخر
🔗 @MAHMOUDKARIMMI
شمر آمد پرید در گودال
تن این طفل را کنار انداخت
به روی سینه حسین نشست
دست در گیسوی شکار انداخت
سر او را چه ناشیانه برید
داشت میدید مادرش هر چند
خنجرش کند بود آخر سر
پا به سینه گذاشت سر را ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📁 کانال رَفَــعَ اَللّٰهٌ رایَــةَ اَلْعَـبّاٰسْ
🔗 @MAHMOUDKARIMMI
📝 کانال متناشعار حاجمحمودکریمی
🔗 @KARIMI_MATN