eitaa logo
باهم
270 دنبال‌کننده
36.4هزار عکس
30.7هزار ویدیو
856 فایل
استقلال آزادي جمهوري اسلامي @Gh123 Admin @Arangeh @Malardiha
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زنده کردن #خاطرات #دهه_ی_شصتی_ها با این #آهنگ #خاطره_انگیز #اندیشمندان_جوان_سپنتا لینک کانال 👈 @ajs_org
🔴 #خاطرات_آلبومی 💠 گاهی مواقع افراد نسبت به همسر خود #کینه یا دلخوری پیدا کرده و نمی‌توانند به راحتی #همسر خود را ببخشند. 💠 در اینگونه مواقع یکی از چیزهایی که حالتان را #تغییر می‌دهد و می‌تواند #دل‌خوریتان را از بین ببرد این است که نقاط #مثبت همسر و یا #خاطرات خوشِ با هم بودن را مرور کنید. 💠 مثلا به #آلبوم_عکس یا فیلمهایی که مربوط به لحظات خوش شما بوده است نگاه کنید تا بهانه‌ای برای #نرم شدن دلتان شده و عاملی برای برقراری ارتباط دوباره و تازه گردد. 🆔 @zanashooi_amoozesh
#خاطرات روایتگری آقای محسن رضایی از خمینی شهر از فرماندهی لشکر هشت نجف اشرف توسط سردار شهید حاج احمد کاظمی دستور داده شد تا گردان ها و واحدهای لشکر جهت عملیات نصر پنج از جنوب به غرب کشور حرکت کنند و در منطقه ای که از قبل در کوههای سرسبز سردشت شناسایی شده بود مستقر شوند. ما هم گردان حمزه سیدالشهدا را که بعدا به دستور سردار شهید حاج احمد کاظمی در یک گردان دیگر ادغام گردید را حرکت دادیم و بعد از رسیدن به منطقه سردشت،گردان را پایین شیاری مستقر نمودیم. در مدتی که نیروهای گردان در حال رزم و آماده شدن برای عملیات نصر پنج بودند بچه‌ها دو چادر بزرگ را جهت نمازخانه و برگزاری دعا و...آماده کرده بودند. یک شب جمعه ای که دعای کمیل برگزار شد حقیر بیرون چادر آخر بچه‌ها نشسته بودم و مشغول شنیدن دعا کمیل بودم ناگهان یک نفر آمد و کمی از من با فاصله نشست سپس کمی از دعا را گوش داد و رفت به سجده و خیلی بلند بلند گریه می کرد.پیش خودم گفتم این کدام یک از بچه‌های گردان است که آنقدر التماس خدا را می کند و بر آن شدم که بعد از دعا او را شناسایی کنم.خلاصه دعا رو به اتمام بود و یاسریع الرضا که گفته شد،سر از سجده برداشت و قصد ترک گردان را داشت.خوب که در تاریکی خیره شدم دیدم ایشان سردار شهید حاج احمد کاظمی فرمانده لشکر هستند.چادر فرمانده لشکر بالای تپه و نزدیک گردان ما بود در درون خودم گفتم خدایا این یک فرمانده لشکر است واین طور گریه می کند آن طرف ما هم عراقی‌ها فرمانده دارند. این کجا و آن کجا !
#خاطرات حاج احمد همیشه یک دفترچه همراه داشت نکاتی که به ذهنش می‌رسید، می‌نوشت. حتی اگر پای تلویزیون نشسته بود و نکته مهمی را می‌شنید که ما فکر می‌کردیم به سپاه ربطی ندارد با دقت تمام گوش می‌کرد و با جزئیاتش می‌نوشت! وقتی سئوال می‌کردیم این موضوع چه ربطی به سپاه دارد می‌گفت:«این یک طرحی است که اگر ما در سپاه روی آن کار کنیم، خوب است» نوشته‌ها معمولاً دو الی سه سطر بود . خوبی دفترچه این بود که اگر ابهامی در مسئله‌ای داشت یا نکته‌ای به ذهنش نمی‌رسید، سراغ دفترچه‌می‌رفت و آن را پیدا می‌کرد.حتی اگر در حین صحبت‌های فردی مطلبی توجه‌اش را جلب می‌کرد، وقتی آن فرد می‌رفت سریع مطلب را یادداشت می‌کرد.
گفتم: بذار هر وقت به سن حبیب رسیدی، الان برای شهادت زوده، بمون و خدمت کن. جواب داد: اما لذتی که علی اکبر برد هیچوقت حبیب بن مظاهر نبرد.... .
هدایت شده از ملارد / ارنگه / مارليک / انديشه
🌷 حسین خرّازی ✅ 🏹 که فرمود: وقتی درجبهه هدایای مردمی رابازمیکردم دریکی ازنایلون هایک قوطی کمپوت خالی نظرم راجلب کردکه درداخلش یک نامه ای نوشته شده بود، برادررزمنده سلام ، من یک دانش آموزم، که 💼 🕶خانم معلم ماگفت :برای کمک به رزمندگان اسلام در جبهه هانفری یک کمپوت هدیه بفرستیم،با مادرم رفتیم بقالی یک کمپوت بخریم پولی که ما داشتیم نتوانستیم کمپوت بخریم، 😔آخرپولی که به اندازه سیرکردن شکم خودمان باشدنداشتیم، 😁خوشبختانه درراه برگشت کنارخیابان این قوطی خالی کمپوت دیدم وبرداشتم وچندباربادقّت وتمیزآنراشُستم وآنراهمراه با این نامه تقدیم شما نمودم ✅حالایک خواهش ازشمادارم،هروقتکه تشنه شدیدبااین قوطی آب بخورید،تامنهم خوشحال شوم وفکرکنم که منهم توانستم کمکی بکنم⁉️⁉️ بچه‌هادرسنگرجهت خوردن آب در این قوطی نوبت میگرفتند .آب خوردنی که همراهش باریختن چندقطره اشک بچه ها همراه بود... 💝یادآن روزهابخیر،، که همه ی کارها رافقط برای رضای خدا خالص وبی ریاانجام می دادند
ماه برکه.pdf
1.98M
═•☆✦𑁍❧📚📖❧𑁍✦☆ 📕 عنوان کتاب : ✍️ نویسنده : مریم صباغ زاده ایرانی 📚 ناشر : ✨ موضوع : بر اساس سید محمد جواد موسوی 📄 تعداد صفحات : ۲۵۲ صفحه