eitaa logo
باهم
267 دنبال‌کننده
43.6هزار عکس
40.5هزار ویدیو
1هزار فایل
استقلال آزادي جمهوري اسلامي @Gh123 Admin @Arangeh @Malardiha
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ملاردی ها/ ملارد کهن
‌🌸🍃﷽🍃🌸 * * *خواندن زیارت عاشورا و ترّحم حضرت عزرائیل و بهترین حالات و مقامات در برزخ* _موضوع داستان: مذهبی_ در شب 26 ماه صفر 1236 در نجف اشرف در خواب حضرت عزرائيل ملك الموت(ع) را ديدم پس از سلام پرسيدم از كجا مي آيي؟  فرمود: از شيراز مي آيم و روح ميرزا ابراهيم محلاتي را قبض كردم. گفتم: روح او در برزخ در چه حال است؟  فرمود: در بهترين حالات و در بهترين باغ‌هاي عالم برزخ و خداوند هزار ملك موكل او كرده است كه فرمان او را مي‌برند.! گفتم: براي چه عملي از اعمال به چنين مقامي رسيده است؟  آيا براي مقام علمي و تدريس و تربيت شاگردان؟ فرمود: نه! گفتم: آيا براي نماز جماعت و رساندن احكام دين به مردم؟ فرمود: نه! گفتم: پس براي چه؟ فرمود: براي (مرحوم ميرزاي محلاتي سي سال آخر عمرش زيارت عاشوراء را ترك نكرد و هر روزي كه بيماري يا امري كه داشت و نمي توانست بخواند نايب مي‌گرفته است). چون شيخ از خواب بيدار مي شود فردا به منزل آية اللّه ميرزا محمّد تقي شيرازي مي رود و خواب خود را براي ايشان نقل مي كند.  مرحوم ميرزا تقي گريه مي كند و از ايشان سبب گريه را مي پرسند؟ مي‌فرمايد: ميرزاي محلاتي از دنيا رفت و استوانه فقه بود، به ايشان گفتند: شيخ خواب ديده واقعيت آن معلوم نيست! ميرزا فرمود: بلي خواب است اما خواب شيخ مشكور است نه افراد عادي، فرداي آنروز تلگراف فوت ميرزاي محلاتي از شيراز رؤياي شيخ مرحوم آشكار مي‌گردد. 📗ترجمه كامل الزيارات ص 446 ‌➖🔝🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂🔝➖ 💯
⭕️ داستانکی آموزنده، با مایه‌های 👈 "ان‌شاءالله گفتن در هر کاری" 🔹روزی همسر ملا نصرالدین از او پرسید: فردا چه میکنی؟ 🔸 گفت: اگر هوا آفتابی ☀ باشد، به مزرعه میروم، و اگر بارانی 🌧 باشد، به کوهستان میروم و علوفه جمع میکنم... 🔹همسرش گفت: بگو ان شاء‌الله. 🔸 او گفت: ان شاءالله ندارد که، فردا یا هوا آفتابی☀️ است یا بارانی🌧. 🔹از قضا فردا در میان راه راهزنان رسیدند و او را کتک زدند.🤕 🔸ملانصرالدین، نه به مزرعه رسید، و نه به کوهستان، و مجبور شد به خانه بازگردد. 🔹همسرش گفت: کیست؟ او جواب داد: ان شاء‌الله منم...😣 📖 وَ لاٰ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فٰاعِلٌ ذٰلِکَ غَداً إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اَللّٰهُ وَ اُذْکُرْ رَبَّکَ إِذٰا نَسِیتَ (کهف/۲۳و۲۴) 👈 درباره هیچ چیز و هیچ کار، مگو که من آن را "حتماً" فردا انجام می‌دهم، مگر اینکه بگویی: "ان شاء الله" اگر خدا بخواهد. و اگر فراموش کردی، همین که یادت آمد، پروردگارت را یاد کن. ➖🔝🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂🔝➖ ➬ @mataleb_mazhabi313💯
🔫* آرزوی مرگ! *🔫 موضوع : اخلاقی                                                     مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و عرض کرد آیا به من اجازه میدهید که آرزوی مرگ بکنم؟ ✅حضرت فرمود: مرگ چیزی است که چاره ای از آن نیست و مسافرتی است طولانی که سزاوار است برای کسی که بخواهد به این سفر برود ده هدیه با خود ببرد.(ایا هدایا را اماده کردی) ✅پرسید آن هدایا کدامند؟ رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: ۱- هدیه عزرائیل ۲- هدیه قبر ۳- هدیه نکیر و منکر ۴- هدیه میزان ۵- هدیه پل صراط ۶- هدیه مالک (خزانه دار جهنم) ۷- هدیه رضوان (خزانه دار بهشت) ۸- هدیه پیامبر ۹- هدیه جبرئیل ۱۰- و هدیه خداوند متعال ⚡️اما هدیه عزائیل چهار چیزاست : ۱. رضایت حق داران. ۲. قضای نمازها. ۳. اشتیاق به خداوند. ۴.آرزوی مرگ. ⚡️اما هدیه قبر چهار چیزاست : ۱. ترک سخن چینی. ۲. استبراء. ۳. تلاوت قرآن. ۴. نماز شب. ⚡️اما هدیه نکیر و منکر چهار چیزاست : ۱. راستگویی. ۲. ترک غیبت. ۳. حق گویی. ۴. تواضع در برابر همه ⚡️اما هدیه میزان چهار چیزاست : ۱. فرو خوردن خشم. ۲. تقوای راستین. ۳. رفتن به سوی جماعت. ۴. دعوت به سوی آمرزش الهی ⚡️اما هدیه صراط چهار چیزاست : ۱. اخلاص عمل. ۲. زیاد به یاد خدا بودن. ۳. خوش اخلاقی. ۴. تحمل کردن آزار دیگران ⚡️اما هدیه مالک(خزانه دار جهنم) چهار چیزاست : ۱. گریه از ترس خداوند. ۲. صدقه مخفی. ۳.ترک گناهان. ۴.خوش رفتاری با پدر و مادر ⚡️اما هدیه رضوان(خزانه دار بهشت) چهار چیزاست : ۱. صبر در ناملایمات.  ۲. شکر بر نعمت.  ۳.انفاق مال در راه اطاعت خداوند.  ۴.رعایت امانت در مال وقفی ⚡️اما هدیه رسول اکرم(ص) چهار چیزاست : ۱. دوست داشتن او. ۲. پیروی از سنت او.  ۳. دوست داشتن اهل بیت او.  ۴. زبان را از بدی ها حفظ کردن ⚡️ اما هدیه جبرئیل چهار چیزاست : ۱. کم حرف زدن. ۲.کم خوردن.  ۳. کم خوابیدن. ۴. مداومت بر حمد ⚡️اما هدیه خداوند متعال چهار چیزاست : ۱. امر به نیکی. ۲. نهی از بدی. ۳. نصیحت و خیر خواهی برای مردم. ۴.و مهربانی کردن با همه                    •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• آیا هدایا را آماده کرده ای؟ ➖🔝🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂🔝➖ ➬ @mataleb_mazhabi313💯
#داستان_شب *چشم‌ها هیچگاه از دیدن سیر نمیشود، در نگاه‌هایمان دقت کنیم* _موضوع داستان: اخلاقی، روانشناسی_ ✍جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلی‌ها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زن‌ها از همسرم بهتراند.» حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه این‌ها تلخ‌تر و ناگوارتر چیست؟» جوان گفت: «آری.» حکیم گفت: «اگر با تمام زن‌های دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگ‌های ولگرد محله شما از آن‌ها زیباترند.» جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی می‌گویی؟» حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع‌کار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟» جوان گفت: «آری.» حکیم گفت: *«مراقب چشمانت باش.»* ➖🔝🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂🔝➖ ➬ @mataleb_mazhabi313 ♡ #نشـرپـیام‌صـدقه‌جـاریه‌است💯
هدایت شده از ملاردی ها/ ملارد کهن
*نارنجک* موضوع داستان: شهدایی قبل از عمليات مطلع الفجر بود. جهت پاره‌اي از مسائل و هماهنگي بهتر، بين فرماندهان سپاه و ارتش جلسه‌اي در محل گروه اندرزگو  برگزار شده بود. بجز من و ابراهيم سه نفر از فرماندهان ارتش وسه نفر از فرماندهان سپاه حضور داشتند. تعدادي از بچه‌ها هم در داخل حياط مشغول آموزش نظامي بودند. اواسط جلسه بود و همه مشغول صحبت بودند. كه يكدفعه از پنجره اتاق يك نارنجك به داخل پرت شد و دقيقاً وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پريد. همينطور كه كنار اتاق نشسته بودم سرم رو در بين دستانم قرار دادم و به سمت ديوار چمباتمه زدم. براي لحظاتي نفس در سينه‌ام حبس شده بود. بقيه هم مانند من، هر يك به گوشه‌اي خزيده بودند. لحظات به سختي مي‌گذشت اما صداي انفجار نيامد. خيلي آرام چشمانم را باز كردم و از لابه‌لاي دستانم نگاه كردم. از صحنه‌اي كه مي‌ديدم خيلي تعجب كردم. آرام دستانم را از روي سرم برداشتم و سرم را بالا آوردم. با چشماني كه از تعجب بزرگ  شده بود گفتم: آقا ابرام!! بقيه هم يك يك از گوشه وكنار اتاق سرهايشان را بلند كردند و با رنگ پريده وسط اتاق را نگاه مي‌كردند. صحنه بسيار عجيبي بود. در حالي كه همه ما به گوشه وكنار اتاق خزيده بوديم ابراهيم روي نارنجك خوابيده بود. در همين حين مسئول آموزش وارد اتاق شد و با كلي معذرت خواهي گفت: "خيلي شرمنده‌ام ، اين نارنجك آموزشي بود. اشتباهي افتاد داخل اتاق." ابراهيم از روي نارنجك بلند شد در حالي كه تا آن موقع كه سال اول جنگ بود چنين اتفاقي براي هيچيك از بچه‌ها نيفتاده بود. بعد از آن، ماجراي نارنجك زبان به زبان بين بچه‌ها مي‌چرخيد.   ➖🔝🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂🔝➖ ➬ @mataleb_mazhabi313💯
📖☕️ *امانت* _موضوع داستان: اخلاقی_ آورده اند بازرگانی بود اندک مايه که قصد سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانه دوستی به رسم امانت گذاشت و رفت. اما دوست اين امانت را فروخت و پولش را خرج کرد. بازرگان، روزی به طلب آهن نزد وی رفت. مرد گفت: آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم اما آنجا موشی زندگی می کرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد. بازرگان گفت: راست می گويی!موش خيلی آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است. دوست اش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته. پس گفت: امروز به خانه من مهمان باش. بازرگان گفت: فردا باز آيم. رفت و چون به سر کوی رسيد پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد. چون بجستند از پسر اثری نشد. پس ندا در شهر دادند. بازرگان گفت: من عقابی ديدم که کودکی می برد. مرد فرياد برداشت که دروغ و محال است، چگونه می گويی عقاب کودکی را ببرد؟ بازرگان خنديد و گفت:در شهری که صد من بتواند بخورد، کودکی بيست کيلويی را نتواند گرفت؟ مرد دانست که قصه چيست، گفت:آری موش نخورده است! پسر باز ده وآهن بستان... ➖🔝🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂🔝➖ ➬ @mataleb_mazhabi313💯
💫 پسر کوچکی برای مادربزرگش توضیح می‌داد که چگونه همه‌چیز ایراد دارد… مدرسه، خانواده، دوستان و… مادربزرگ که مشغول پختن کیک بود از پسر کوچولو پرسید که کیک دوست داری؟ و پسر کوچولو پاسخ داد:" البته که دوست دارم." روغن چطور؟ نه! و حالا دو تا تخم‌مرغ. نه مادربزرگ! آرد چی؟ از آرد خوشت می‌آید؟ جوش شیرین چطور؟ نه مادربزرگ! حالم از همه‌شان به هم می‌خورَد. بله، همه این چیزها به تنهایی بد به‌نظر می‌رسند اما وقتی به‌درستی با هم مخلوط شوند، یک کیک خوشمزه درست می‌شود. خداوند هم به‌همین ترتیب عمل می‌کند. خیلی از اوقات تعجب می‌کنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین دوران سختی را بگذرانیم اما او می‌داند که وقتی همه این سختی‌‌ها را به درستی در کنار هم قرار دهد، نتیجه همیشه خوب است. ما تنها باید به او اعتماد کنیم، در نهایت همه این پیشامدها با هم به یک نتیجه فوق‌العاده می انجامد. ✅
20.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢ماجرای شنیدنی توسل یک هندو به امام عصر علیه السلام در مهدیه تهران و عنایت عجیب مولای مهربان عالم به او... 🌼ای که یک گوشه چشمت، غم عالم ببرد 🍃حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد 🆔@Khademan_Zohoor313 ┈┉┅━━━━❀💌❀━━━━┅┉┈
20.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢ماجرای شنیدنی توسل یک هندو به امام عصر علیه السلام در مهدیه تهران و عنایت عجیب مولای مهربان عالم به او... 🌼ای که یک گوشه چشمت، غم عالم ببرد 🍃حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد 🆔@Khademan_Zohoor313 ┈┉┅━━━━❀💌❀━━━━┅┉┈
هدایت شده از بابل سلام 🇮🇷
آهنگری بود که با وجود رنج های متعدد و بیماری اش عمیقاً به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت از او پرسید: تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیب می کند دوست داشته باشی؟ آهنگر، سر به زیر آورد و گفت: وقتی می خواهم وسیله ای آهنی بسازم یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آن را روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواهم درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد، می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود. اگر نه، آن را کنار می گذارم. همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم که: خدایا! مرا در کوره های رنج قرار ده، اما کنار نگذار❤ شنبه، ۲۱ تیر ۱۴۰۴. 🆔 @Babool_salam
هدایت شده از خادمان ظهور
8.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢احضار حضرت عیسی توسط جهانگیر خان و شیعه شدن تمام کشیش‌های ارمنی جلفای اصفهان... 🎙استاد عالی ✨🌟💫 🆔@Khademan_Zohoor313 ┈┉┅━━━━❀💌❀━━━━┅┉┈