#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
#از_زبان_مادر_شهید
🔹منطقهای که او برای راه انداختن هیئت انتخاب کرده بود، ساکنان مستضعف و محرومی داشت.
🔺من با تعجب پرسیدم: «چرا این محل را انتخاب کردهای؟»
🍃گفت: «آنها سطح #فرهنگی و #مذهبی پایینی دارند و هنر این است که پای این طور افراد را به مجلس عزاداری اهل بیت باز کنیم.»
بعد ادامه داد که: «آنها به لحاظ #مالی هم در مضیقه هستند و اگر غذایی بدهیم تعدادی گرسنه و مستحق را سیر کردهایم.»
✅او تمام تلاش خود را میکرد که افرادی را جذب هیئت کند که از #خدا و #اهلبیت فراریاند و عقیده داشت بچههای مذهبی را به مسجد و روضه بردن کار #موثری نیست.
🔸مدتی که گذشت گفت: «میخوام یک وعده #غذای_گرم به هیئت بدم.»
🔺من گفتم: «تو که نمیتونی از اونها پول جمع کنی. درآمدی که نداری؛ هر چی هم که داری خرج هیئت میکنی، از کجا میخوای هزینهی غذا رو بدی؟»
✨گفت: « #خدا_بزرگ_است » ✨
🔹واقعا هم #توکل زیادی به خدا داشت و همین توکلش باعث شد که هر هفته چهارشنبهها هزینه شام هیئت از خانواده و فامیل جور میشد.
🔺خودم هم آشپز هیئت شده بودم و برای آنها شام درست میکردم.
🔸برخی اوقات که واقعا چیزی نبود که با آن برایشان غذا بپزم، میگفتم: «این هفته شام نده.» اما زیر بار نمیرفت و میگفت: «هر طور شده باید شام رو بدیم.»
✨دیگر حساس و کنجکاو شده بودم که چرا اینقدر برای شام دادن به بچههای هیئت اصرار دارد. لذا از او خواستم که علت پافشاریش را به من هم بگوید.
❇️مصطفی گفت: «اول این که با غذایی که میخورند مدیون و #نمکگیر امام حسین (ع) میشوند و دوم اینکه لقمههای #حلال، آنها را از ارتکاب به #گناه و #معصیت بازمیدارد.»
🔺همین دیدگاه او باعث شده بود، هیئتی که با چهار نفر شروع شده و در محلی با زیربنای کمتر از ۵۰ متر پاگرفته بود به جایی رسید که کوچه هم مملو از عزاداران میشد.
#قرارگاه_سیدابراهیم
@karrare135