#کلام #علما
آیت الله حائری شیرازی(ره)
مسئولین غیبتشان جائز است!
✍شما خیال نکنید که احیانا اگر کسی رئیس جمهور و وزیر و مسئول شد دیگر کلا غیبتش جائز شد، رفع القلم شد، نخیر
بله در عالم سیاست رفع القلم میشود پشت سرش هر چه خواستند می گویند و در مقابلش هم قربانت شوم نثار می کنند.آنان ابناء دنیا هستند.
ما کارمان با عالم اخلاق و تقوا و طلبگی است در عالم تقوا خیلی باید مراقب بود نباید زود اظهار نظر کرد و افراد را متهم کرد.البته بله انتقاد باید کرد حرف حق را باید گفت...
خدای غریق و قرین رحمت کند عالم وارسته حاج آقا بهلول را، نقل میکند در مراسمی بودم جمع چند نفری،بادی در شکمم بود خارج شد... یک پسر بچه ای هم آنجا بود، احساس کردم شاید افراد او را متهم کنند سریع خودم گفتم آقا اگر اذیت شدید باید عذرخواهی کنم اشتباه از بنده بود...
حالا اگر کسی میخواهد در عالم اخلاق رشد کند باید طوری خود ساخته شود که راضی نباشد آبروی یک بچه برود نه اینکه برای آنکه خودش را در چشم بکند دیگران را زیر پا لح کند درباره افراد و مسئولین حق و ناحق هر چه مطابق میلش بود بگوید.
🔶 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
#آبرو_داری
#صداقت
#شجاعت
May 11
💠 قال رسول الله(صلی الله علیه و آله):
❣️احِبُّ الصِّبیانَ لِخَمسٍ : اَلاوَّلُ : اَنـَّهُم هُمُ البَکّاؤونَ وَالثّانى : یَتَمَرَّغونَ بِالتُّرابِ وَ الثّالِثُ : یَختَصِمونَ مِن غَیرِ حِقدٍ وَ الرّابعُ : لا یَدَّخِرونَ لِغَدٍ شَیئا وَ الخامِسُ : یُعَمِّرونَ ثُمَّ یُخَرِّبونَ.
💫 پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: من بچه ها را به پنج دلیل دوست دارم:
1️⃣ اول آنکه بسیار گریه می کنند ( گریه کلید بهشت است).
2️⃣ دوم آنکه با خاک بازی می کنند ( تکبر ندارند).
3️⃣ سوم آنکه با یکدیگر دعوا می کنند ولی زود آشتی می کنند ( کینه به دل نمی گیرند).
4️⃣ چهارم آنکه چیزی برای فردا ذخیره نمی کنند ( طمع ندارند).
5️⃣پنجم آنکه خانه می سازند سپس آن را با دست خود خراب می کنند ( دل بسته به دنیا نیستند).
📚منبع: مواعظ العددیه؛ صفحه ۲۵
🔶 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
#روایت_عبرت
#روایت_تکبر
#روایت_گریه
#روایت_حب_دنیا
#روایت_کینه
#روایت_طمع
رفتم تردمیل بخرم
یارو گفت بیا از این ارزوناش بخر گارانتی هم داره
گفتم چرا?
گفت تو از قیافت معلومه حال دویدن نداری
یه ماه دیگه میخوای بیاری پس بدی😂😂
🤣
🔶 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
#تنبلی
#صداقت
🌸🍃🌸🍃
عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟
گفت: نه.
مردگفت: فلان عابدبود.
نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد.
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد.
وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد پاسخ داد : "دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی."
🔶 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
#اخلاص
#ریا
🌱امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
شَتَّانَ مَا بَيْنَ عَمَلَيْنِ؛ عَمَلٍ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَى تَبِعَتُهُ، وَ عَمَلٍ تَذْهَبُ مَئُونَتُهُ وَ يَبْقَى أَجْرُهُ.
چقدر فاصله بين دو عمل دور است: عملى كه لذّتش مى رود و كيفر آن مى ماند، و عملى كه رنج آن مى گذرد و پاداش آن ماندگار است.
✍️نهجالبلاغه، حکمت۱۲۱
#حکمت_های_نهج_البلاغه
🔶 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
#لذت
#رنج_سختی
#عذاب
#اجر
آقای راست نجات، معاون مهمانسرای حرم مطهر امام رضا علیه السلام، ماه گذشته در شب میلاد حضرت امام محمدالجواد علیه السلام این داستان جالب رو نقل کردن:
زمانی که معاون امداد حرم امام رضا علیه السلام بودم، وظیفه داشتیم، غذاهای باقیمانده مهمانسرا را آخر وقت به مناطق ضعیف و حاشیه شهر مشهد برده و بین فقرا توزیع کنیم. شبی با خادم مسجد آخر بلوار توس، تماس گرفته و به او گفتم: امشب قرار است که فلان مقدار غذای مشخص، به منطقه شما آورده و توزیع کنیم و آماده همکاری با ما باش.
نیمه های شب به آن مسجد که رسیدیم ، با جمعیت فراوانی که درب مسجد منتظر بودند مواجه شدیم 🙄 بطوری که امکان توزیع غذا را بخاطر ازدحام شدید و ترس از تلف شدن تعدادی از مردم، نداشتیم! خادم مسجد را صدا کردیم که چرا اینقدر شلوغ است؟! گفت : حواسم نبود و در بلندگو📣 اعلام کردم : امشب قرار است غذای متبرک از حرم امام رضا علیه السلام بیاورند و اینگونه شلوغ شد و کاری از دستم بر نمی آید🙄
تصمیم به برگشت داشتیم که ناگاه در گوشه ای کنار دیوار، دختر بچه ای کوچک با کفش های پلاستیکی، نظرم را به خود جلب کرد و از وضعیت حال و روزش ترحمی به دلم افتاد و همانجا در دلم، از خود امام رضا علیه السلام خواستم: آقا جان🤲خودت راه حلی ارائه بده که بتونیم غذاها را بدون مشکل تقسیم کنیم و این مردم که با امید و احتیاج به اینجا آمدند، دست خالی برنگردند که ناگهان انگار هزار نفر درونم فریاد زدند : از خادم محله بپرسم لات این محله کیه؟!🤔 از خادم مسجد پرسیدم : لات این محله کیه و با تعجب پرسید برای چی؟!!! گفتم کارش دارم. گفت: اسمش جعفر پلنگه
گفتم بگو بیاد و زنگش زد که تا نیم ساعت دیگه میرسم ومنتظرش موندیم.
جعفر با ظاهری خالکوبی شده و پیراهن یقه باز و سوار موتور اومد و سلام کرد که فرمایش: گفتم ما از حرم امام رضا علیه السلام اومدیم و غذای متبرک آوردیم و نمیدونیم چطور تقسیم کنیم که مردم اذیت نشن و از شما میخواهیم در این کار کمکمون کنی😥 جعفر با کمال میل گفت : نوکر خادمهای امام رضا علیه السلام هستم وچشم.
به بقیه خدام گفتم ماشین غذا رو تحویل جعفر بدین و بهش کمک کنید تا غذاهارو تقسیم کنه. جعفر مردم را کنار دیوار به صف کرد و به هر خانواده ای بنا به مصلحت و شناختی که خودش به آنها داشت ، غذاها را تقسیم کرد و گفتم چهارتا غذاهم بهخودش و خانواده ش بدهید. بعد از اتمام کار ، به من گفت: آقای راست نجات شماره تلفنت را به من میدهید؟ همکاران با اشاره گفتند اینکارو نکن و برات دردسر درست میکنه و….
اما با کمال میل به او شماره را دادم و رفتیم.
ابتدای هفته بود که با من تماس گرفت که جعفر پلنگ هستم و کاری با شما دارم و به دفتر کاری م در حرم آمد!
آنجا به من گفت: من هم خادم زوار امام رضا علیه السلام هستم و بنده با تعجب گفتم: بله؟!!!😲گفت : منم روزهای پنج شنبه میام حرم امام رضا علیه السلام و در صحن ها میچرخم و مهرهای اطراف دیوارها را جمع آوری و سرجاهایشان میذارم و برمیگردم و به همین مقدار خودم را خادم حضرت میدانم و اتفاقا همان روز در راه برگشتم به درب مهمانسرا رسیدم و به امام رضا علیه السلام در دلم گفتم : میشه امروز غذای متبرکی از حرمتون برای خواهر بیمارم ببرم؟! وقتی به خادم درب مهمانسرا گفتم با تندی به من گفت: آقا برو کنار بایست و مزاحم نشو!😔
وقتی نا امید شدم و خواستمبه خانه برگردم، پشت سرم، آن خادم به همکارش گفت مواظبش باشید جیب مردم رو نزند!!!😞 هنگامی که این را شنیدم به او گفتم : خدایا توبه، من جیب بر نیستم و دلم شکست و تا بست نواب گریه میکردم و به امام رضا علیه السلام گفتم دیگه سرکشیکم نمیام و خداحافظ😢
که ناگهان گوشی م زنگ خورد که خادمهای حرم امام رضا علیه السلام در مسجد محله منتظرت هستند وبا ترس و لرز که من جیب بری نکردم و چه زود گزارش دادند و احضارم کردند
پیش شما اومدم😕
حالا آمده ام بگویم: امام رضا علیه السلام چقدر مهربونه😭یک غذا میخواستم ولی به من یک ماشین غذا داد و بجای یکی،چهارتا غذا برای خانواده م بردم😇
#کرامت_امام_رضا علیه السلام
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ داستان شخصی که نامه به امام حسین (ع) نوشت امام رضا (ع) جواب نامه اش را داد
🎤 #حجت_الاسلام_رفیعی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
✅ کانال استاد رفیعی و عالی 👇
┄┄┅═✧❁🎙❁✧═┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4256301348C43817ba3bd
#کرامت_امام_رضا علیه السلام
#توسل
8.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا حالا با این حس و حال رفتی خدمت امام رضا(ع)؟
اینجوری خیلی بیشتر ثواب داره...
@BisimchiMedia
#زیارت
#رضایت
#قناعت
#دعا
#استجابت_دعا
مشتری به سوپریه گفت آقا ماستا کودومش بهتره؟ گفت همهشون خوبن. گفت خب شما خودتون کودومو میبَرین خونه؟
گفت هرکودومو مشتری نبَره و بمونه!😁😂
😁👉@bank_chnde
#انصاف
#صداقت
#امام_رضا
امامرضا(ع)۱۲
محمّدبنیحییبن ابی عبّاد از عمویش از امام رضا (علیه السلام) نقل کرده است:
روزی از امام رضا (علیه السلام) شنیدم که سه بیت از اشعار را میخواند با اینکه آن جناب کم شعر میخواند.
عرض کردم: «آقا این اشعار از کیست»؟
فرمود: «متعلّق به شخصی از عراق شما است»(حضرت لقب شاعر را نفرمودند چون لقب بدی داشت)
عرض کردم: «ابوالعتاهیه این شعر را برای ما خواند و گفت از من است».
فرمود: «اسم او را بگو از ذکر این لقبهای ناپسند پرهیز کن!
خداوند میفرماید: وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ شاید آن مرد از این لقب (ابو العتاهیه یعنی احمق) خوشش نیاید».
حَمَّدِبْنِیَحْیَیبْنِ أَبِی عَبَّادٍ عَنْ عَمِّه عَنِ الرِّضَا (علیه السلام) أَنَّهُ أَنْشَدَ ثَلَاثَ أَبْیَاتٍ مِنَ الشِّعْرِ وَ ذَکَرَهَا قَالَ وَ قَلِیلًا مَا کَانَ یُنْشِدُ الشِّعْرَ فَقُلْتُ لِمَنْ هَذَا قَالَ لِعِرَاقِیٍّ لَکُمْ قُلْتُ أَنْشَدَنِیهِ أَبُوالْعَتَاهِیَهًِْ لِنَفْسِهِ فَقَالَ هَاتِ اسْمَهُ وَ دَعْ عَنْکَ هَذَا إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ وَ لَعَلَّ الرَّجُلَ یَکْرَهُ هَذَا.
#سیره
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۵۴۲
#ادب
#حفظ_زبان
#اهانت
استاد قرائتی حفظه الله:
به مكه رفته بودم همراه چند نفر ديگر در يكى از هتلها بوديم. هتل ماشين داشت و زوار را به حرم مىبرد. هتلى كه آن طرف خيابان بود، ماشين نداشت. مسافران از آن طرف خيابان مىآمدند و با ماشين هتل ما مىرفتند. يك مسلمان سياه پوست راننده بود. يك چيزى گفت كه رنگ من پريد. گفت: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ» (نور/٢٧)
در خانه غير وارد نشويد.
«فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ» (نور/٢٨) نگوييد كه به شما اجازه بدهند. صاحب ماشين اجازه نداده است. شما چه حقى داريد كه سوار ماشين مىشويد.
من فكركردم و گفتم: در ايران چند راننده وجود دارد كه اين چنين بر قرآن تسلط داشته باشد؟ راننده آفريقايى بود. سياه پوست بود. اما بر قرآن تسلط داشت.
چقدر قرآن در نزد ما بی اهمیت است.
#انس_با_قرآن