سحرخیز باش تا کامروا شوی!
شخصی بود كه همیشه میگفت سحرخیز باش تا كامروا باشی. روزی شاه افرادی را مأمور كرد كه وقتی او زود از خانه بیرون میآید بر سر او ریخته و همه چیزش را ببرند و این كار را هم كردند. شاه او را خواست و گفت چه شد؟ تو كه میگفتی سحر خیز باش تا كامروا باشی ولی امروز دیر آمدی؟ او گفت: آن دزدها از من سحرخیزتر بودند لذا آنها كامروا شدند.
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
#طنز
#سحر_خیزی
#حاضر_جوابی
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
نفاق (۱)
آیا حیوان منافق هم داریم؟!
نفاق از مختصات بشر است، معمولاً در حیوانات اثری از نفاق یعنی دوچهرگی و دورویی دیده نمی شود، شاید خیلی به ندرت در بعضی از حیوانات زیرک چنین چیزی دیده شود، یعنی حیوان به حالتی بر ضد حالتی که داراست تظاهر کند، حیوان اگر خشم بگیرد آثار خشم در صدایش و حنجره اش ظاهر می شود، اگر خوشحال شود فوراً جُست و خیز می کند، اگر دردش بیاید ناله می کند، هر صدایی از حیوان یک نشانه واقعی است از حالتی که دارد و میان حالتش و آن صدا یا علامتی که از خود بروز می دهد اختلاف نیست.
این انسان است که این قدرت را دارد که ممکن است با یک نفر در نهایت درجه دشمن باشد و در دلش حقد و کینه او را داشته باشد ولی وقتی با او بنشیند تظاهر به دوستی کند و با چهره باز برخورد کند. و اظهار خوشحالی و خوشوقتی نماید.
اکثر تعارفاتی که در میان مردم معمول است نوعی نفاق است برای این که دروغ است، کسی به خانه می آید و صاحبخانه می گوید قدم روی چشم ما گذاشتید...اما همین که مهمان می رود، خلافش را می گوید و باطنش را ظاهر می کند. بشر به دلیل اینکه هوشش بیشتر و عقلش زیادتر است می تواند منافق گری و دورویی کند.
هرچه انسانها بدوی تر هستند صریح ترند، یعنی فاصله میان درون و بیرونشان کمتر است، هرچه انسانها به طرف تمدن آمدند، بر نفاقشان افزوده شد، یعنی فاصله میان این دو چهره شان زیاد شد....به گونه ای که باید گفت: «دنیای نفاق»
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
1️⃣حیوان #نفاق بلد نیست این کار انسان است
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
نفاق (۲)
نفاق چیست؟
نفاق یعنی دو چهرگی، اینکه انسان جوری باشد و طور دیگری ارائه دهد.
این خصلت گرچه یک خصلت نبایستنی و مذموم است ولی در عین حال ناشی از کمال انسان است؛ یعنی از آنجا که انسان در میان حیوانات تکامل یافتهتر است قدرت بر تصنع و ظاهرسازی دارد. حیوانات دیگر معمولًا و اکثر قدرت نفاق ندارند. تنها بعضی از حیوانات که از نظر هوش اندکی کاملترند گاهی تا حدودی توانایی تصنع دارند.
مثلًا هیچ گاه مرغ و یا چهارپایانی از قبیل اسب و الاغ نمیتوانند
چنین کاری بکنند، ولی گربه در یک حدی میتواند و لذا در هنگام شکار موش و یا گنجشک از این قدرت استفاده کرده و با مخفی نمودن خود طعمه خویش را به دست میآورد.
اینکه گفتم نفاق ناشی از تکامل انسان است دلیلش این است که هرچه انسان بدویتر است نفاقش کمتر است. کودک در کودکی نفاق ندارد و لذا در مجلسی که نشسته است هر غذایی که به او پیشنهاد میکنند در صورتی که تمایل داشته باشد صرف میکند و حتی اگر رغبت داشته باشد قبل از تعارف دیگران با گریه کردن اظهار تمایل مینماید. ولی آدم بزرگ در یک مجلس که قرار میگیرد با وجود اینکه تمایل شدید به غذاهای موجود دارد ولی وقتی به او تعارف میشود میگوید میل ندارم. این دروغ را بچه نمیگوید.
انسان هرچه از نظر تمدن پیش میرود قدرت نفاق بیشتری مییابد. بشر هزارسال قبل یک صدم نفاق بشر امروز را نداشته است.آیا توجه دارید که بسیاری از الفاظی که امروز رایج است الفاظ منافقانه است؟!
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
#نفاق حاصل تکامل است
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
شک مقدس!
شهید مطهری رحمه الله علیه:
⁉️ تا زمانی که انسان در سنن محیطش و در تقالید پدران ومادران تردید نکند، هرگز موفق به تحقیق نخواهد شد. من این شک را «شک مقدس» مینامم، یعنی شکی که برای تحقیق و مقدمه تحقیق است.
شک از مختصات انسان است کسی که بگوید من تابحال در هيچ چیزی شک نکرده ام این خیلی بد است.
گوسفند هم در چیزی شک نمی کند.
شک خوب است به شرطی زود دنبال تحقیق و جواب باشد.
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
1️⃣شک همیشه بد نیست #شک مقدس هم داریم
2️⃣شک گاهی باعث پیشرفت است
3️⃣شک از ویژگیهای انسان است
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🌹باسلام محضر شما
⚫️آه مظلوم
بد انجام رفت و بد اندیشه کرد
که با زیردستان جفا، پیشه کرد
بسستی و سختی بر این بُگْذرد
بماند بر او سالها نام بد
نخواهی که نفرین کنند از پَسَت
نکوباش تا بد نگوید کَسَت
🔴گویند:ناصرالدین شاه به سفر فرنگ رفته بود. برای ملا علی کنی از مجتهدان آن روز تهران تعریف کرد که:«اسلحهای از اروپا آوردهام که از صد متری، آدم میکشد!»ملا علی در جواب شاه گفت:«اسلحهای میشناسم که از کیلومترها راه، آدم میکشد؟» شاه با تعجب پرسید:«چه مدل اسلحه ای است؟» جواب داد:«آه مظلوم!»
مَنجنیق آه مظلومان به صبح
سخت گیرد ظالمان را در حِصار
دیو با مردم نیامیزد مترس
بل بترس از مردمان دیوسار
هر که دَدْ یا مردم بد پَرْوَرَد
دیر زود از جان برآرندش دمار
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
1️⃣آه مظلوم بخاطر #ظلم باعث #عقوبت و #مکافات_عمل است
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
#امام_باقر (ع)
افلح غلام حضرت باقر گفت در خدمت آن جناب بمكه رفتم همين كه وارد مسجد الحرام شد نگاهى بخانه خدا كرده با صداى بلند شروع بگريه كرد.
عرض كردم پدر و مادرم فدايت مردم متوجه شمايند آرامتر گريه كنيد.
فرمود: چرا گريه نكنم شايد خداوند با لطف و مرحمت بمن نگاه كند اين توجه او سبب رستگارى فردايم شود.
گفت آنگاه بگِرد خانه خدا طواف كرد بعد در مقام ابراهيم بنماز ايستاد وقتى سر از سجده برداشت محل سجدهاش تر شده بود از اشك چشمش و هر وقت خنده ميكرد ميگفت :
(اللهم لا تمقتنى).
خدايا بر من خشم مگير.
عَنْ أَفْلَحَ مَوْلَى أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ حَاجّاً فَلَمَّا دَخَلَ اَلْمَسْجِدَ نَظَرَ إِلَى اَلْبَيْتِ فَبَكَى حَتَّى عَلاَ صَوْتُهُ فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي إِنَّ اَلنَّاسَ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ فَلَوْ رَفَعْتَ بِصَوْتِكَ قَلِيلاً فَقَالَ لِي وَيْحَكَ يَا أَفْلَحُ وَ لِمَ لاَ أَبْكِي لَعَلَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَنْظُرَ إِلَيَّ مِنْهُ بِرَحْمَةٍ فَأَفُوزَ بِهَا عِنْدَهُ غَداً قَالَ ثُمَّ طَافَ بِالْبَيْتِ ثُمَّ جَاءَ حَتَّى رَكَعَ عِنْدَ اَلْمَقَامِ فَرَفَعَ رَأْسَهُ مِنْ سُجُودِهِ فَإِذَا مَوْضِعُ سُجُودِهِ مُبْتَلٌّ مِنْ كَثْرَةِ دُمُوعِ عَيْنَيْهِ وَ كَانَ إِذَا ضَحِكَ قَالَ اَللَّهُمَّ لاَ تَمْقُتْنِي.
#سیره
کشف الغمه
قادتنا کیف نعرفهم.
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
1️⃣اشک و #گریه. باعث جلب #رحمت الهی است
2️⃣وقت #خنده شدید #امام_سجاد علیه السلام #دعا ی خاص میخواندند
3️⃣یادم باشد #خنده های از سر #غفلت باعث دل مردگی میشود
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
در دل تاریکترین قسمتهای اتوبان، چراغ جلوِ ماشینمان خراب شد. باید مسیر را هرجور شده طی میکردیم تا به مقصد برسیم. ماشینها با سرعت از کنارمان رد میشدند و ما ناگزیر بودیم آهسته و با ملاحظه حرکت کنیم. آرزو میکردیم کاش کسی جلوتر از ما و آرام حرکت کند تا ما از نورش برای حرکت استفاده کنیم. این خواستهی زیادی نبود، اما آنلحظه برای ما تمام چیزی بود که از جهان میخواستیم.
در زندگی عین این داستان اتفاق میافتد؛ آدمها گاهی در تاریکترین لحظات زندگیشان، بدون نور، وسط مسیرهای صعب و ناگزیر گیر میافتند و ما آن ماشینهای بیتفاوتیم که با سرعت از کنارشان عبور میکنیم.
چه خوب اگر کمی چراغ راهشان باشیم
تا از تاریکی عبور کنند و به نور برسند.
چه خوب اگر از دردهای آدمها
بیتفاوت عبور نکنیم و
گاهی هم نور جهانِ کسی باشیم.
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
1️⃣برای #هدایت و #نجات دیگران تلاش کنیم
2️⃣یکی از مصادیق #خود_خواهی این است که در #معنویت و #سیر_و_سلوک خودخواه باشم
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
عصری داشتم میرفتم خیابون، پسرم که روی مبل دراز کشیده بود تا فهمید دارم میرم بیرون گفت: مامان فردا ورزش دارم معلم گفته حتماً با کفش مناسب بریم. یه جفت کفش ورزشی هم برای من بخر. گفتم پس پاشو حاضر شو خودتم بیا. گفت: حال ندارم مامان خودت بگیر دیگه.
خریدهامو انجام دادم. یه کفش هم برای پسرم خریدم. وقتی از توی کارتن درش آورد بی اختیار پرتش کرد سمتم. ماماااان! این چیه آخه؟ من این شکلی دوست نداشتم!
بعدش هم رفت توی اتاقش.
منم کفش رو از کارتن درآوردم. جفت کردم گذاشتم جلوی در که صبح بپوشه. فقط یه یادداشت نوشتم گذاشتم داخل کفشش:
«کسی که زحمت انتخاب را نمیکشد، باید تسلیم انتخاب دیگران باشد.»
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
#سیاسی
#انتخابات
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🌸🍃🌸🍃
در قیامت ، عابدی را دوزخش انداختند
هر چه فریادش، جوابش را نمی پرداختند
داد میزد خوانده ام هفتاد سال، هرشب نماز
پس چه شد اینک ثواب ِآن همه رازونیاز
یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات
تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات
گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی
ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا کن رحمتی
آن ندا گفتا همانکس که زدی تهمت بر او
طفلکی هفتاد سال، جمع کرده بودش آبرو
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
1️⃣بعضی از #گناه ان مثل #تهمت باعث #عذاب و #عقوبت ابدی میشود
2️⃣#آبرو ریزی عذاب ابدی دارد
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🏴 امام کاظم علیهالسلام و سازماندهی مبارزان مسلمان
امام خامنه ای : «یک آدمى که فقط مسأله مىگوید، کارى به حکومت و مبارزهى سیاسى ندارد که زیر چنین فشارهایى قرار نمىگیرد.
ما خیال مىکنیم موسىبنجعفر علیه السلام، یک آقاى مظلوم بى سر و صداى سر به زیرى در مدینه بود و رفتند او را زندانى کردند و بعد مسموم کردند، از دنیا رفت، همین و بس، قضیه این نبود.
قضیه یک مبارزهى طولانى تشکیلاتى، یک مبارزهاى با داشتن افراد زیاد در تمام آفاق اسلامى بود.» ۶۴/۰۱/۲۳
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
1️⃣همه امامان بویژه #امام_کاظم علیه السلام اهل #مبارزه و #جهاد علیه #ظلم بودند
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
https://eitaa.com/kashkole_tabligh
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
بسم الله الرحمن الرحیم
🔶از مادربزرگش ...🔶
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
حلقه بزرگی از شاگردانش در مسجد بزرگ دمشق، گِرد او جمع شده بودند. درس پایان یافته بود و مثل همیشه، شاگردانش اطرافش را گرفته بودند و سوالبارانش میکردند. او هم با سعه صدر به سوالات مهمشان جواب میداد.
-استاد در این ایام غیبت صغری چه کنیم؟
-آنگونه که به ما رسیده، به زودی غیبت کبری آغاز میشود. اگر از منِ پیرمردی که هفتاد هشتاد سال عمر خودش را در علوم مختلف صرف کرد میشنوید، در تحصیل علم و دستگیری از یتیمان آل محمد که همان شیعیان هستند کوشا باشید. کاری به جز دستگیری و خدمت به مردم به ما یاد ندادهاند.
-استاد چرا به بیت المقدس برنمیگردید؟ مگر شما متولد بیت المقدس نیستید و سالهای زیادی در حلب و بیت المقدس زندگی نکردید؟ چرا دمشق؟
-به خاطر علم پسر جان. علم. اگر هفتاد هشتاد سال دیگر هم عمر کنم، مانند تشنه ای که دنبال آب حیات است، دنبال علم خواهم رفت. هنوز به پنجاه سال نرسیده بودم که لقب کشاجم را برای خود انتخاب کردم. کاف اشاره دارد به کاتب بودن، شین اشاره دارد به شاعر بودن، الف اشاره دارد به ادبیات، جیم اشاره دارد به علم جدل و منطق، میم اشاره دارد به متکلم و منجم بودن. سالها بعد وقتی در طب به جایی رسیدم که حرف اول را در حلب و دمشق و بیت المقدس میزدم، طاء به اول اسم خودم افزودم و شدم «طکشاجم»
همه شاگردان لبخند زدند و استاد را ستودند. یکی از شاگردان سوالی پرسید که سبب شد طکشاجم برای لحظاتی سرش را پایین بیندازد و سکوت کند. آن شاگرد پرسید: «استاد! چرا شعر؟ منکر طبع لطیف شما نیستم اما بنظرتان شاعر بودن با علوم بزرگی که در سینه دارید، جمع میشود؟»
طکشاجم پس از اندکی سکوت، سر بلند کرد و گفت: «شعر را از مادربزرگمان داریم. همانگونه که ایمان و اسلام را از آن بانو داریم. اصل و نسب ما به یهودیانی میرسد که ... بگذریم ... مادر بزرگی داشتم. سالها با مردی بی رحم زندگی کرد. مردی که تخصصش شکنجه و زندانبانی بود. اینقدر حرفه ای شیعیان و مخالفان عباسی را شکنجه میداد که معمولا کسی در برابرش مقاومت نمیکرد و زود میشکست. تا اینکه ماموریتی به او رسید. زندانی به او سپردند که مرد خاصی بود. از او دنبال حرف نبودند. فقط قصدشان شکستن او بود. قصدشان حذف او از پیشِ چشم و انظار شیعیان بود. به مدت هفت سال در دو زندان زندانی اش کردند اما جواب نداد. انواع و اقسام عملیات روانی علیه او انجام دادند ... از آوردن زنان آوازخوان و رقاصه گرفته تا تبعید و تهدید خانواده اش ... هیچ اثری بر آن زندانی نداشت.
پدربزرگم احساس شکست میکرد. شش ماه وقت گرفت تا فکری به حال آبرویش کند. آن زندانی شده بود قاتل آبروی پدربزرگِ یهودی ما که نامش سِندی بن شاهک بود.
سندی بن شاهک به اورشلیم رفت. به نزد اساتید و فحولِ و چیره دستان یهود مراجعه کرد. از آنان مشورت گرفت. آنان به او گفتند که تا زندانی را وارد خانهات نکنی و مدام تحت نظر نداشته باشی، زندانی فرصت استراحت و تنفس پیدا میکند. وقتی زندانی فرصت تنفس و برخورد با نور را پیدا کند، عقل و مشاعرش کار میکند و تبدیل به رقیب میشود و کارِ شکستن او دشوارتر میگردد. آنان به او پیشنهاد ساختن مطامیر دادند.
🔺مطامیر چیست؟ در زیرزمین خانه ها چاهی را حفر میکردند که به جای این که مستقیم در زمین فرو برود، به حالت پلکانی و کَج تا عمق بیست سی متر در قعر زمین میرفت. با عرضی به اندازه نشستن یک نفر. یعنی پله ها به اندازه رفتن فقط یک نفر جا داشت. تهِ این مطامیر مخوف، سقفی کوتاه، یعنی به اندازه نصفِ ایستادن یک انسان معمولی ارتفاع داشت. خب در چنین شرایطی نه میتوان خوابید و نه میتوان ایستاد. فقط باید خود را جمع کرد و به دیوار آن گودال تاریک تکیه داد.»
اشک، تمام صورت طکشاجم را فرا گرفته بود. دستی به صورت و محاسنش کشید و ادامه داد: «روزی مادربزرگم دیده بود که سِندی به همراه یک نفر وارد منزل شد. سربازان حکومتی آن دو نفر را به منزل رسانده بودند و رفته بودند. مادربزرگم از سندی پرسیده بود که این مرد کیست که با چشم و دست بسته به زیرزمین بردی؟
سندی گفت: این مرد همان کسی است که آبروی چهار خلیفه را برده. آبروی مرا هم برده. نه میشکند و نه حرف میزند. اینقدر اینجا میماند که یا جنازه او مطامیر خارج شود یا جنازه من!
ادامه مطلب👇
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
مادربزرگم با وحشت گفت: یعنی آن مرد قرار است در گودال زیرزمین حبس شود؟! فکر نمیکردم خانه ام زندان شود و از حالا من و تو و بچه ها بشویم زندان بان!
سندی گفت: حق ندارید به طرف مطامیر بروید. روزی نصف نان و جرئه ای آب از بالا ... از سوراخی که از درش ساخته ایم، به قعر آن بینداز و برو!
مادربزرگم میگفت از وقتی آن مرد در سیاه چال خانه ما حبس شد، قلبم آرام و قرار نداشت. وقتی سندی در خانه نبود، به نزدیکیهای زیرزمین میرفتم. هر روز آن مرد، وقتی از عبادتهایش فارغ میشد، با سوز و آه، شروع به خواندن ابیات و اشعاری میکرد که جان را میسوزاند. در یکی از ابیاتش خود را موسی بن جعفر معرفی کرده بود. مادر بزرگم به مادرم گفته بود که شنیدم که چند مرتبه در اشعارش خود را موسی بن معرفی کرد.
روزها از پیِ هم میگذشت و مادربزرگم هر روز، به محض رفتن سندی از خانه، خود را به پشت درِ مطامیر میرساند و به مناجات و اشعار موسی بن جعفر گوش میداد. تا این که کمکم طبع شعر مادربزرگم گل کرد و شروع به سرودن اشعاری در مناقب موسی بن جعفر کرد. مادرم میگفت وقتی مادرش برای آنان لالایی میخوانده، از موسی بن جعفر میگفته. از اجداد معصومش که در اشعار موسی بن جعفر بوده برای مادرم و دیگر بچه هایش میخوانده. تا این که این طبع لطیف را سینه به سینه از مادربزرگم به مادرم و از مادرم به من منتقل شد و به همین خاطر است که اکثر اشعارم در مدح موسی بن جعفر است.
هر کدام از شاگردان طکشاجم خود را به گوشه ای از کلاس درس انداخته بود و مشغول ناله و گریه بودند. اما از آن روایت جانسوز، خودِ طکشاجم که در سنین پیری به سر میبرد، بیشتر از همه خُرد شده بود و اشک میریخت.
وقتی شاگردان کنار رفتند و طکشاجم میخواست از مسجد خارج شود این جملات را زیر لب میگفت و آهسته آهسته قدم برمیداشت و مسجد را ترک کرد: «اگر آن مادربزرگ نبود، اگر محبت آن زندانی در قعر سجون به دل مادربزرگان نمیافتاد ... نه ما طعم اسلام میچشیدیم و نه لذت شیعه بودن ... و نه سینهمان مملو از علوم آل محمد میشد. رحمت و غفران الهی به آن مادربزرگ و آن لالایی ها و ... درود بی حد و حصر پروردگار عالم به موسی بن جعفر و اجداد و اولاد طاهرینش.»
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@Mohamadrezahadadpour