eitaa logo
کشکول تبلیغ
3 دنبال‌کننده
405 عکس
164 ویدیو
128 فایل
اینجا محتواهای مختلف تبلیغی با قابلیت جستجوی موضوعی دسته بندی شده و خیلی سریع میتونید به مطالب ناب مورد نظرتون برسید ارتباط با ادمین👇🏻 @admin_kashkol
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه. مردگفت: فلان عابدبود. نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد. نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد. وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد پاسخ داد : "دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی." 🔶 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
🌱امیرالمؤمنین علی علیه السلام: شَتَّانَ مَا بَيْنَ عَمَلَيْنِ؛ عَمَلٍ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَى تَبِعَتُهُ، وَ عَمَلٍ تَذْهَبُ مَئُونَتُهُ وَ يَبْقَى أَجْرُهُ‏. چقدر فاصله بين دو عمل دور است: عملى كه لذّتش مى ‏رود و كيفر آن مى‏ ماند، و عملى كه رنج آن مى‏ گذرد و پاداش آن ماندگار است. ✍️نهج‌البلاغه، حکمت۱۲۱ 🔶 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
آقای راست نجات، معاون مهمانسرای حرم مطهر امام رضا علیه السلام، ماه گذشته در شب میلاد حضرت امام محمدالجواد علیه السلام این داستان جالب رو نقل کردن: زمانی که معاون امداد حرم امام رضا علیه السلام بودم، وظیفه داشتیم، غذاهای باقیمانده مهمانسرا را آخر وقت به مناطق ضعیف و حاشیه شهر مشهد برده و بین فقرا توزیع کنیم. شبی با خادم مسجد آخر بلوار توس، تماس گرفته و به او گفتم: امشب قرار است که فلان مقدار غذای مشخص، به منطقه شما آورده و توزیع کنیم و آماده همکاری با ما باش. نیمه های شب به آن مسجد که رسیدیم ، با جمعیت فراوانی که درب مسجد منتظر بودند مواجه شدیم 🙄 بطوری که امکان توزیع غذا را بخاطر ازدحام شدید و ترس از تلف شدن تعدادی از مردم، نداشتیم! خادم مسجد را صدا کردیم که چرا اینقدر شلوغ است؟! گفت : حواسم نبود و در بلندگو📣 اعلام کردم : امشب قرار است غذای متبرک از حرم امام رضا علیه السلام بیاورند و اینگونه شلوغ شد و کاری از دستم بر نمی آید🙄 تصمیم به برگشت داشتیم که ناگاه در گوشه ای کنار دیوار، دختر بچه ای کوچک با کفش های پلاستیکی، نظرم را به خود جلب کرد و از وضعیت حال و روزش ترحمی به دلم‌ افتاد و همانجا در دلم، از خود امام رضا علیه السلام خواستم: آقا جان🤲خودت راه حلی ارائه بده که بتونیم غذاها را بدون مشکل تقسیم کنیم و این مردم که با امید و احتیاج به اینجا آمدند، دست خالی برنگردند که ناگهان انگار هزار نفر درونم فریاد زدند : از خادم محله بپرسم لات این محله کیه؟!🤔 از خادم مسجد پرسیدم : لات این محله کیه و با تعجب پرسید برای چی؟!!! گفتم کارش دارم. گفت: اسمش جعفر پلنگه گفتم بگو بیاد و زنگش زد که تا نیم ساعت دیگه میرسم ومنتظرش موندیم. جعفر با ظاهری خالکوبی شده و پیراهن یقه باز و سوار موتور اومد و سلام کرد که فرمایش: گفتم ما از حرم امام رضا علیه السلام اومدیم و غذای متبرک آوردیم و نمیدونیم چطور تقسیم کنیم که مردم اذیت نشن و از شما میخواهیم در این کار کمکمون کنی😥 جعفر با کمال میل گفت : نوکر خادمهای امام رضا علیه السلام هستم وچشم. به بقیه خدام گفتم ماشین غذا رو تحویل جعفر بدین و بهش کمک کنید تا غذاهارو تقسیم کنه. جعفر مردم را کنار دیوار به صف کرد و به هر خانواده ای بنا به مصلحت و شناختی که خودش به آنها داشت ، غذاها را تقسیم کرد و گفتم چهارتا غذاهم بهخودش و خانواده ش بدهید. بعد از اتمام کار ، به من گفت: آقای راست نجات شماره تلفنت را به من میدهید؟ همکاران با اشاره گفتند اینکارو نکن و برات دردسر درست میکنه و…. اما با کمال میل به او شماره را دادم و رفتیم. ابتدای هفته بود که با من تماس گرفت که جعفر پلنگ هستم و کاری با شما دارم و به دفتر کاری م در حرم آمد! آنجا به من گفت: من هم خادم زوار امام رضا علیه السلام هستم و بنده با تعجب گفتم: بله؟!!!😲گفت : منم روزهای پنج شنبه میام حرم امام رضا علیه السلام و در صحن ها میچرخم و مهرهای اطراف دیوارها را جمع آوری و سرجاهایشان میذارم و برمیگردم و به همین مقدار خودم را خادم حضرت میدانم و اتفاقا همان روز در راه برگشتم به درب مهمانسرا رسیدم و به امام رضا علیه السلام در دلم گفتم : میشه امروز غذای متبرکی از حرمتون برای خواهر بیمارم ببرم؟! وقتی به خادم درب مهمانسرا گفتم با تندی به من گفت: آقا برو کنار بایست و مزاحم نشو!😔 وقتی نا امید شدم و خواستم‌به خانه برگردم، پشت سرم، آن خادم به همکارش گفت مواظبش باشید جیب مردم رو نزند!!!😞 هنگامی که این را شنیدم به او گفتم : خدایا توبه، من جیب بر نیستم و دلم شکست و تا بست نواب گریه میکردم و به امام رضا علیه السلام گفتم دیگه سرکشیکم نمیام و خداحافظ😢 که ناگهان گوشی م زنگ خورد که خادمهای حرم امام رضا علیه السلام در مسجد محله منتظرت هستند وبا ترس و لرز که من جیب بری نکردم و چه زود گزارش دادند و احضارم کردند پیش شما اومدم😕 حالا آمده ام بگویم: امام رضا علیه السلام چقدر مهربونه😭یک غذا میخواستم ولی به من یک ماشین غذا داد و بجای یکی،چهارتا غذا برای خانواده م بردم😇 علیه السلام
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ داستان شخصی که نامه به امام حسین (ع) نوشت امام رضا (ع) جواب نامه اش را داد 🎤 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ✅ کانال استاد رفیعی و عالی 👇 ┄┄┅═✧❁🎙❁✧═┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4256301348C43817ba3bd علیه السلام
8.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا حالا با این حس و حال رفتی خدمت امام رضا(ع)؟ اینجوری خیلی بیشتر ثواب داره... @BisimchiMedia
مشتری به سوپریه گفت آقا ماستا کودومش بهتره؟ گفت همه‌شون خوبن. گفت خب شما خودتون کودومو می‌بَرین خونه؟ گفت هرکودومو مشتری نبَره و بمونه!😁😂 😁👉@bank_chnde
امام‌رضا(ع)۱۲ محمّدبن‌یحیی‌بن ابی عبّاد از عمویش از امام رضا (علیه السلام) نقل کرده است: روزی از امام رضا (علیه السلام) شنیدم که سه بیت از اشعار را می‌خواند با اینکه آن جناب کم شعر می‌خواند. عرض کردم: «آقا این اشعار از کیست»؟ فرمود: «متعلّق به شخصی از عراق شما است»(حضرت لقب شاعر را نفرمودند چون لقب بدی داشت) عرض کردم: «ابوالعتاهیه این شعر را برای ما خواند و گفت از من است». فرمود: «اسم او را بگو از ذکر  این لقبهای ناپسند پرهیز کن! خداوند می‌فرماید: وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ شاید آن مرد از این لقب (ابو العتاهیه یعنی احمق) خوشش نیاید». حَمَّدِ‌بْنِ‌یَحْیَی‌بْنِ أَبِی عَبَّادٍ عَنْ عَمِّه عَنِ الرِّضَا (علیه السلام) أَنَّهُ أَنْشَدَ ثَلَاثَ أَبْیَاتٍ مِنَ الشِّعْرِ وَ ذَکَرَهَا قَالَ وَ قَلِیلًا مَا کَانَ یُنْشِدُ الشِّعْرَ فَقُلْتُ لِمَنْ هَذَا قَالَ لِعِرَاقِیٍّ لَکُمْ قُلْتُ أَنْشَدَنِیهِ أَبُوالْعَتَاهِیَهًِْ لِنَفْسِهِ فَقَالَ هَاتِ اسْمَهُ وَ دَعْ عَنْکَ هَذَا إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ وَ لَعَلَّ الرَّجُلَ یَکْرَهُ هَذَا. تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۵۴۲
استاد قرائتی حفظه الله: به مكه رفته بودم همراه چند نفر ديگر در يكى از هتل‌ها بوديم. هتل ماشين داشت و زوار را به حرم مى‌برد. هتلى كه آن طرف خيابان بود، ماشين نداشت. مسافران از آن طرف خيابان مى‌آمدند و با ماشين هتل ما مى‌رفتند. يك مسلمان سياه پوست راننده بود. يك چيزى گفت كه رنگ من پريد. گفت: «يا أَيُّهَا الَّذينَ‌ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ‌» (نور/٢٧) در خانه غير وارد نشويد. «فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ‌ لَكُمْ‌» (نور/٢٨) نگوييد كه به شما اجازه بدهند. صاحب ماشين اجازه نداده است. شما چه حقى داريد كه سوار ماشين مى‌شويد. من فكركردم و گفتم: در ايران چند راننده وجود دارد كه اين چنين بر قرآن تسلط‍‌ داشته باشد؟ راننده آفريقايى بود. سياه پوست بود. اما بر قرآن تسلط‍‌ داشت. چقدر قرآن در نزد ما بی اهمیت است.
بله آنچه که باقی است را بچسبیم! نقل كرده‌اند كه حضرت سليمان بن داود با كوكبۀ خود در راهى مى‌رفت،مرغان بر سر او سايه افكنده،جنّ‌ و انس در دو طرف؛راست و چپش حركت مى‌كردند،به عابدى از عبّاد بنى اسرائيل گذر كرد، گفت:به خدا سوگند، اى پسر داود ،خداوند به تو سلطنت عظيمى مرحمت كرده است!حضرت سليمان سخن عابد را شنيد،فرمود:يك سبحان الله گفتن در نامۀ عمل مؤمن،بهتر است از تمام سلطنتى كه به پسر داود داده‌اند،زيرا آنچه به من داده‌اند از بين مى‌رود،امّا يك تسبيح باقى مى‌ماند. ....فَقَالَ لَتَسْبِيحَةٌ فِي صَحِيفَةِ مُؤْمِنٍ خَيْرٌ مِمَّا أُعْطِيَ اِبْنَ دَاوُدَ وَ إِنَّ مَا أُعْطِيَ اِبْنَ دَاوُدَ يَذْهَبُ وَ اَلتَّسْبِيحَةَ تَبْقَى . مجموعه ورام ج ۱ ص ۱۲۹
تشویق به کسب درآمد از دسترنج! امام صادق عليه السلام : خداوند عزّ و جلّ به داوود عليه السلام وحى فرمود: «اگر نبود كه از بيت المال مى خورى و با دستت كارى نمى كنى، چه نيكو بنده اى بودى»، پس داوود عليه السلام چهل بامداد گريست. آن گاه خداوند عزّ و جلّ به آهن وحى كرد: براى بنده ام داوود نرم شو. و چون خداوند متعال آهن را در دست داوود نرم گردانيد، او روزى يك زره مى بافت و آن را به هزار درهم مى فروخت. پس سيصد و شصت زره بافت و آنها را به سيصد و شصت هزار درهم فروخت و بدين ترتيب از بيت المال بى نياز شد. أوحَى اللّه ُ عَزَّ و جلَّ إلى داوودَ عليه السلام : إنّكَ نِعمَ العَبدُ لولا أنّكَ تَأكُلُ مِن بَيتِ المالِ و لا تَعمَلُ بِيَدِكَ شيئا! قالَ: فبكى داوودُ عليه السلام أربَعينَ صَباحا ، فأوحَى اللّه ُ عَزَّ و جلَّ إلَى الحَديدِ : أنْ لِنْ لِعَبدي داوودَ ، فَألانَ اللّه ُ تعالى لَهُ الحَديدَ ، فكانَ يَعمَلُ كلَّ يَومٍ دِرعا فَيَبيعُها بألفِ دِرهَمٍ ، فَعَمِلَ ثلاثَمِائةٍ و سِتِّينَ دِرعا ، فباعَها بثلاثِمِائةٍ و سِتِّينَ ألفا، و استَغنى عن بَيتِ المالِ. بحار الانوار ج ۱۴ ص ۱۳ تهذيب الاحکام.
آبی است آبرو که نیاید به جوی باز از تشنگی بسوز ومریز آبروی خویش فردا چو برق از آتش سوزان گذر کند امروز هرکه بگذرد از آرزوی خویش
حضرت رضا عليه السلام فرمودند: از بزرگ‌ترين و گرامی‌ترين صفت‌ها، نيكی كردن به ديگران و فريادرسی غم‌ديدگان و تحقّق بخشيدن به آرزوی آرزومندان و اميد اميدواران و افزون ساختن دوستان در زندگی است. أجَلُّ الخَلائقِ و أكرَمُها اصطِناعُ المَعروفِ، و إغاثةُ المَلهوفِ، و تَحقيقُ أمَلِ الآمِلِ، و تَصديقُ مَخيلةِ الرّاجي، وَ الاِستِكثارُ مِنَ الأَصدِقاءِ فِي الحَياةِ؛ حکمت نامه رضوی ج ۳ ص ۳۸۲