eitaa logo
کشکول حاجی
376 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
7.5هزار ویدیو
87 فایل
مدیر کانال : @kashkolPM ادمین تبادل و انتقادات و پیشنهادات @pahlevanan313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ســـلام 🍃به دلهای گرمتان 🌸سلامی به 🍃قلب پاک و پر مهرتان 🌸آرزو میکنم امروزتون 🍃از شوق سر ریز باشید 🌸و لبخندی به بلندی آسمان 🍃رو لبهاتون نقش ببندد 🌸صبح زیبـاتـون بـخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️به رسم ادب روزمان را با سلام 💚بـر سرور و سـالار شهیدان ♥️آقا اباعبدالله شروع می کنیم 💚اَلسلامُ علی الحُسین ♥️وعلی علی بن الحُسین 💚وَعلی اُولاد الـحسین ♥️وعَلی اصحاب الحسین
صفحه ۷۲ مصحف شریف سوره مبارکه آل عمران 🕊👇
4_5864108570819167832.mp3
2.03M
🔸ترتیل صفحه 72 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام حجازکار - کرد 🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه 🕊👇
💜🦋💜 💐 خانم معلمی با اینکه ﺯﯾﺒﺎ بود ﻭ ﺍﺧﻼﻕ خوبی داشت هنوز ازدواج نکرده بود. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺷﺪند ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: «ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﭼﻨﯿﻦ ﺟﻤﺎﻝ ﻭ ﺍﺧﻼق خوب ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﯼ؟» خانم معلم گفت: 🦋 «ﺯﻧﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﺵ او ﺭﺍ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩ، ﺍﮔﺮ بار ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺧﺘﺮ به دنيا بياورد ﺁﻥ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ خواهد ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻥ ﺩﺧﺘﺮﯼ به دنیا آورد. ﭘﺪﺭ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮ را ﻫﺮ ﺷﺐ كنار میدان شهر ﺭﻫﺎ می‌کرد و ﺻﺒﺢ ﻣﯽﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ طفل ﺭﺍ نبرده ﺍﺳﺖ. ﺗﺎ ﻫﻔﺖ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺮای ﺁﻥ ﻃﻔﻞ دعا می‌کرد . ﺧﻼﺻﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ بازگرداند. ﻣﺎﺩﺭ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ🔮 ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ فرزند هفتم ﭘﺴﺮ شد ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺗﻮﻟﺪ ﭘﺴﺮ، ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺰﺭﮔﺸﺎﻥ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ به دنیا ﺁﻭﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﻭﻣﺸﺎﻥ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﻨﺞ ﺑﺎﺭ ﭘﺴﺮ به دنيا آورد ﺍﻣﺎ ﭘﻨﺞ ﺩﺧﺘﺮﺷﺎﻥ ﻫﻤﻪ فوت كردند. ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺧﺘﺮﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ می‌خواست ﺍﺯ ﺷﺮﺵ ﺧﻼﺹ ﺷﻮﺩ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪ. ﻣﺎﺩﺭ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻧﺪ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮔﻔﺖ: 🏵 آن دختر ﻣﻨﻢ! ﻭ ﻣﻦ ﺑﺪﯾﻦ دلیل ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﻡ ﭼﻮﻥ ﭘﺪﺭﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻫﺴﺖ ﻭ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ از ﺍﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ. ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﻢ، ﻓﻘﻂ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ خبرش را می‌گیرند. ﭘﺪﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﺮﯾﻪ می‌کند ﻭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﺮﺩﻩ. 🔮🦋🔮 اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی باران روزی به تو خواهد گفت کجا کاشته ای پس نیکی را بکار بالای هر زمینی و زیر هر آسمانی برای هر کسی تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت! کار نیک هر جا که کاشته شود به بار می نشیند. 🔮🦋🔮
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه ترسناک فرو ریختن دهانه آتشفشان در ایسلند😮
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تبلیغ فرزندآوری به سبک اردکان یزد 👏👏
بیا ای گل... بیا بی تو زمین سرد و زمان خسته‌ است... ✨اللهم عجل لولیک الفرج
✍️ حضرت موسی (علیه السلام) در جایی نشسته بود، ناگاه ابلیس که کلاه رنگارنگی بر سر داشت نزد موسی (ع) آمد. وقتی که نزدیک شد کلاه خود را (به عنوان احترام) از سر برداشت و مؤدبانه نزد موسی (ع) ایستاد. حضرت موسی گفت: تو کیستی؟ ابلیس جواب داد: ابلیس هستم. 🔥 حضرت موسی (ع) پرسید: تو ابلیس هستی؟!! خدا تو را از ما و دیگران دور گرداند. ابلیس گفت: من آمده‌ام بخاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری، بر تو سلام کنم. حضرت موسی (ع) پرسید: این کلاه چیست که بر سر داری؟ ابلیس پاسخ داد: با (رنگ‌ها و زرق و برق‌های) این کلاه، دل انسان‌ها را می‌ربایم. ‼️ حضرت موسی (ع) پرسید: به من از گناهی خبر بده که اگر انسان آن را انجام دهد، تو بر او پیروز می‌شوی و هر کجا که بخواهی افسار او را به آنجا می‌کشی. ابلیس گفت: سه گناه است که اگر انسان گرفتار آن شود، من بر او چیره می‌گردم: (اِذا اَعجَبَتهُ نَفسُهُ، وَاستَکثَرَ عَمَلَهُ، و صَغُرَ فِي عَینِهِ ذَنبُهُ). 🔸1) هنگامی‌ که انسان خودبین شود و از خودش خوشش آید. 🔹2) هنگامی که او عمل خود را بسیار بشمرد. 🔸3) زمانی که انسان گناه در نظرش کوچک گردد. 📖 کتاب ارشاد القلوب ، ج 1 ، ص 50 .
✍هرگز اسرار خانۀ خود را به بیرون از خانه نبرید؛ بخصوص اگر زن هستید و مادر یا پدرتان از وصلت‌ شما ناراضی هستند. فاش شدن اسرار و اتفاقات تلخ خانه از سوی زنِ جاهل یا مردِ نادان باعث نفوذ دست اغیار و بر هم زدن زندگی‌تان خواهد شد. اختلافات درون منزل را خودتان مدیریت کنید و بدانید مدیریت دیگران قطعاً سودی بر شما نخواهد داشت. چه شیر زنان صبور و با درایتی هستند که با بداخلاق‌ترین و خسیس‌ترین و معیوب‌ترین شوهر خود ساخته‌اند و اگر یک راز از خانه به بیرون برده بودند هرگز صاحب اولاد و زندگی موفق در سن میانسالی به بعد نبودند.
💢داستانک 💢چرا روبرویت را روشن نمی‌کنی یکی از اهالی مکه می‌گوید از پدربزرگم داستان پرمعنایی به یاد دارم که در زندگی‌ام از آن بهره‌ها برده‌ام و معنایش را عملی کرده‌ام خلاصه‌ی داستان او چنین است حدود صد سال پیش مردی ثروتمند در مکه زندگی می‌کرد او خدمتکاری داشت که همه‌ی کارهایش را انجام می‌داد یک روز وقتی اذان صبح داده شد او نیز بیدار شد و صاحب خود را بیدار کرد و برایش آب وضو آورد و فانوس را روشن کرد و در حالی که روبروی وی حرکت می‌کرد به مسجد رفتند آن زمان هنوز در مکه برق نبود و کوچه‌ها خاکی بودند و تاریک و پرسنگلاخ وقتی آن ثروتمند به تلاش غلامش برای خدمت به او فکر کرد به وی گفت ببین سعید من در وصیت‌نامه‌ای که برای ورثه‌ام نوشته‌ام این را قید کرده‌ام که تو به خاطر اخلاص در خدمتگزاری من در این ده سال آزاد خواهی بود غلام که این را شنید چیزی نگفت نماز صبح فردا سعید مانند همیشه بیدار شد و فانوس را روشن کرد، اما این بار پشت سر آقایش حرکت کرد!مرد ثروتمند که تعجب کرده بود گفت سعید مشکلی پیش آمده چرا روبرویم حرکت نمی‌کنی تا راه را برایم روشن کنی خدمتکار گفت سرورم شما وقتی به من وعده دادی بعد از وفاتتان آزادم کنی نورت را پشت سر خود قرار دادی چرا کاری می‌کنی که من برای آزادی‌ام منتظر مرگ شما بمانم به جای آنکه آرزو کنم عمرتان در طاعت خداوند طولانی باشد نمی‌دانی که اگر مرا آزاد کنی با وجود آنکه دیگر برده‌ات نیستم همچنان خدمت شما را خواهم کرد آن مرد که درسِ خدمتکارش را فرا گرفته بود گفت سعید تو از همین لحظه آزاد هستی و خدمتکارش هم گفت و من از این لحظه خادم فرمانبر شما هستم
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸خاک این شهر 💗به چشمان تو عادت دارد 🌸خوش به حال 💗نفس قم که لیاقت دارد 🌸چون تو یک روز 💗ازین کـوچـه گـذشتی 🌸عمری زندگی در دل 💗این شهـر سعادت دارد 🌸ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختـر مبـارک🌸