*دوستان روزه دار وعزیزم در شب های قدر هیچوقت در منزل احیا نگیرید.*
یکی از رفقا میگفت؛
شب احیا داشتم گریه میکردم
و از خدا طلب بخشش میکردم
که زنم با قابلمه محکم
زد پس گردنم ،
گفتم چرا میزنی؟
گفت اینجوری که تو داری
گریه میکنی معلومه
یه غلطی کردی ،
خدا هم ببخشه
من نمیبخشم.😂
ایرانیان باستان #اولين كسانى بودند كه قنات را اختراع كردند و آن را کاریز یا کهریز نام نهادند.
#نخستین و #طولانی_ترین قنات هاى دنیا در ایران واقع شده است...
📲واکنش کابران کرمانشاهی به پیام رهبر معظم انقلاب در دیدار با شعرا به مردم کرمانشاه
🔹در شب ولادت کریم اهلبیت امام حسن مجتبی (ع)، جمعی از اهالی شعر و فرهنگ و اساتید ادبیات فارسی میهمان رهبر انقلاب بودند.
🔹رهبر معظم انقلاب در این دیدار خطاب به یکی از شاعران کرمانشاهی فرمودند: "سلام و اخلاص ما را به مردم کرمانشاه برسانید".
🔹کاربران و فعالین فضای مجازی در واکنش به پیام حضرت آیت الله خامنه ای با کلید واژه #سلام_آقاگیان اوج احساسات خود را به نمایش گذاشتند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤این آقا که اتفاقا برانداز هم هست،از وضعیت اورژانس و پذیرش بیمارستان در کانادا داره میگه و بعد توی استوریاش کاملا ماله کشیده که چون درمان رایگانه،پزشک کمه،فقط برای موارد اورژانسی باید رفت بیمارستان.
حالا همینا اگه توی ایران ده دقیقه معطل بشن،چه فیلمها که برای منوتو نمیفرستن :))
🔻بهادری جهرمی سخنگوی دولت:
🔹 دریافت ارز با کارت ملی یکی از منابع اطلاعاتی است که وزارت رفاه میتواند از آن استفاده بکند برای اینکه مشخص شود آن فرد یا خانواده جزو دهکهای بالا هستند یا پایین.
🔹 کسانی که ارز میگیرند عموما جز افرادی هستند که در دهک بالا قرار بگیرند.
بارها تاکید کردیم به هیچ عنوان کارت ملی تون رو در اختیار افراد قرار ندین که باهاش دلار کارت ملی بگیرن چون ممکنه یارانه تون رو قطع بکنن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 روایتی از متن و حاشیههای دیدار ۵ ساعته شاعران با رهبر انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داشت چرت میزد 😂😂
زن پسرعموم زنگ زده به عموم گفته:
حمید خیلی عوض شده احساس میکنم معتاد شده😱
عموم گفته: به من چه ما سالم تحویلش دادیم!!
یعنی ماشین لباس شویی ام بود تا یک سال گارانتی داشت😂😂😂
المیادین به نقل ازمنابع آگاه:عربستان،شورای ریاستی یمن را از تصمیم خودبرای پایان دادن به جنگ وبستن دائمی پرونده یمن مطلع کرده است
🛑 کشف ۱،۵ تن برنج خارجی با نشان طارم ایرانی!
🔹کشف ۱،۵ تُن برنج خارجی تنظیم بازار یارانهای از یک واحد صنفی توسط گشت مشترک تعزیرات قم بهمراه بازرسان سازمان جهاد کشاورزی که در کیسههای ۱۰ کیلویی با نشان برنج طارم بستهبندی و بفروش میرسید...!!!
🔹خاطر نشان میشود با دستور مقام قضایی برنجهای مکشوفه در محل ضبط و تحویل سازمان جهاد کشاورزی گردید.
🔻دستی که قادر به گاز گرفتنش نیستی، ببوس!
🔹داریوش سجادی، فعال رسانهای:ضربالمثلی عربی داریم که میگوید: «دستی رو که نمیتونی گاز بگیری، ببوس!» عادل الجبیر وزیر خارجه سابق ریاض در پاسخ به تکدی محبت دولت روحانی برکناری امیر عبداللهیان از معاونت عربی وزارت خارجه را شرط بهبود مناسبات با ایران قرار داد و «ظریف» نیز نامُدبرانه امتثال امر کرد! و اکنون همان امیر عبداللهیان از موضع اقتدار و در مقام وزیر خارجه ایران دستی رو که دولت ریاض نتونست گاز بگیرد را مُبدل به دست تفقدش بر سر دولتمردان سعودی کرد.
🔹بهقول قائم مقام فراهانی: روزگار است آنکه گهعزت دهد گه خوار دارد/ چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عقل که کار کند این شکلی میشود.
🔹واکنشِ یک تبعه جمهوری باکو به توهم پانترکهای دیوانه برای اشغال تبریز و اردبیل.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش حرف هایی که امام جمعه محترم چهاردانگه زدند بیشتر می شنیدیم. اما عده ای در شهر های بزرگ تر انگار دغدغه های دیگهای دارند با این که به مرکز نزدیک ترند و راحتتر میتوانند از بزرگرسانه نظام اسلامی که نمازجمعهها هستند استفاده کنند.
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸
📝#خاطرۀ_شیرین دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ...
به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو .
خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ...
🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟
این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم ... بماند.
🔹یک روز صبح گفتند: فردا جلسۀ کمیسیون خبرگان دارم و میخواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ...
بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم.
بقچه ای از حوله، لباس و صابون فلهای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر، دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم.
پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد.
🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید!
نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!!
نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم»
🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجرهای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حَجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد.
پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!»
گفت: «وجوهات نیست، نذر است».
گفتند: «نذر؟»
گفت: «دیروز برای باری که داشتم، در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!»
پدر متبسم شد. رو به من کرد که پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم.
🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! »
من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود.
بعد بدون آنکه چیزی بگویم، درِ گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا» ...
نگاهی به بالا کردند و گفتند: «خدا بیحساب میدهد. به هرکه اهل حساب و کتاب باشد با نشانه میدهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت تجربه گر از طرح سبدکالا و دستگیری از مردم
تنها چیزی که به دردم خورد دست مردم گرفتن بود
صدسال ره مسجد ومیخانه بگیری
عمرت به هدر رفته اگر دست نگیری