هنوز روی زمین خودشان را جمع و جور نکرده بودند که دیدند چند عراقی مسلح درحالی که اسلحههای خودشان را بالا گرفته بودند به طرف آنها میآیند. همراه آنها تعدادی زن و بچه هم بودند. سرهنگ به سرعت نقشه و مدارکی را که داشتند زیر خاک پنهان کرد.
عراقیها درحالی که تیراندازی هوایی میکردند به طرف آنها آمدند. پیر مردی عراقی با وانت خودش را به آنها رساند و با زبان اشاره و عربی آنها را به درون ماشین فراخواند. بلافاصله داخل ماشین شدند. پیرمرد شیشهها را بالا کشید و درها را بست. چند لحظه بعد جمعیت دور ماشین حلقه زده بودند و به شیشههای ماشین چنگ میانداختند. پیرمرد با آنها صحبت کرد، اما آنها دست بردار نبودند و اجازه نمیدادند ماشین حرکت کند. سرانجام تعداد ازآنها سوار وانت شدند و اجازه دادند وانت حرکت کند.
مسیری را که نمیدانستند کجاست در پی گرفتند. ماشینی از نوع «بی- ام- و» سد راه وانت شد و سرنشینان آن سعی داشتند که آنها را از پیرمرد بگیرند. اما پیرمرد نپذیرفت. کمی جلوتر رفتند تا این که به پاسگاهی در حومه بغداد رسیدند. چند نفر با لباس شخصی جلوی پاسگاه ایستاده بودند. معلوم شد پیرمرد از ابتدا قصد داشته آنها را به پاسگاه تحویل دهد.
یکی از آنها نزد غفاری رفت و گفت: «چطور شد؟» منظورش این بود که چگونه مورد هدف قرار گرفتید؟ خسرو از روی تمسخر با دهان روی دستش کشید و همانند ساز دهنی صدایی در آورد و گفت: «این جوری.» در پاسگاه بودند تا این که هلی کوپتر آمد و آنها را سوار کرد و چند دقیقه بعد هم در پایگاه الرشید به زمین نشست. خلبانها دورشان حلقه زدند و به آنها دست دادند. چون زبان انگلیسی بلد بودند، راحتتر میتوانستند حرفهای آنها را بفهمند. یکی از آنها جلوآمد و گفت: «این جا کشور دوم شماست. نگران نباشید این جا نرمال است. ما در هوا با هم دشمنیم، ولی در زمین دوستیم.»
شروع بازجوییها
سرهنگ ترجیح میداد در بازجوییها ساکت باشد تا خسرو جواب دهد. زیرا او هم فرمانده دسته پروازی بود و هم ارشد او. فرمانده پایگاه پرسید: «چند خلبان دارید؟» خسرو پاسخ داد: «به اندازه کافی. - مثلاً چه تعداد؟ - رادیو بی بی سی گفته ... نفر. - از خودت بگو نه از رادیو - حتماً آنها بیشتر خبر دارند!
چشمهایشان را بستند و سوار ماشین کردند. حدود نیم ساعت آنها را این طرف و آن طرف چرخاندند و سپس آنها را به وزارت دفاع بردند. در وزارت دفاع او را به اتاقی منتقل که تعداد زیادی از افسران نیروی زمینی عراق آن جا بودند. هر یک سوالی از او میرسید. وقتی با جوابهای دو پهلو مواجه میشدند میگفتند: «این اطلاعات تو درست نیست.» ما جواب میدادیم: «شما از کجا میانید درست نیست؟ اگر درستش را میدانید چرا از ما میپرسید؟» آنها میگفتند: «خلبانی که به بغداد میآید باید خیلی بیشتر از اینها اطلاعات داشته باشد!» ما هم جواب میدادیم: «ما همین قدر اطلاعات داریم. نوبت پروازم بود آمدیم. از چیز دیگری خبر نداریم.»
یکی از آنها پرسید: «ایران ادعا کرده موشکی ساخته که هواپیماهای ما را در ارتفاع ۱۵۰ هزار پایی میتواند بزند. آیا درست است؟» میگفتیم: «ما هم این مطلب را از رادیو شنیدهایم.»
عراقیها وقتی دیدند نمیتوانند، دست به حربهای جدید زدند.
- ما این جا وسایلی داریم که میتوانیم از شما حرف بکشیم.
- وقتی چیزی نمیدانیم شما هر کاری کنید جوابمان همین است.
اصرار زیادی داشتند که قاسم عبیری را برای مصاحبه تلویزیونی راغب کنند. هر بار به یک بهانه به سراغش میرفتند. میگفتند:
- اگر مصاحبه کنی خانوادهات از وجودت با خبر میشوند.
او میدانست که اگر مجبور به مصاحبه شود حتماً از او خواهند خواست که به مملکتش بد بگوید. به همین دلیل از این کار سرباز میزد.
پس از چند ماه که به اردوگاه رفت، تازه فهمید علت اصرار آنها برای مصاحبه چه بوده است. آنها به مردم عراق اعلام کرده بودند هواپیمایی در نزدیکی عراق سرنگون شده و خلبانانش اسیر شدهاند و به زودی با آنها مصاحبه میشود.
روز بعد تیمساری عراقی به سراغ قاسم عبیری رفت و گفت: «این سلول مثل یک لیوان است. اگر مصاحبه نکنی آن قدر این جا میمانی تا بپوسی!» غیرتش اجازه نمیداد مصاحبه کند. این عقاب دربند ۵ سال در اسارتگاههای بعثیها صبر کرد تا اینکه همراه با سایر اسرا به میهن باز گشت.
این خبر را به اشتراک بگذاریدsnn.ir/003LB9
اخبار مرتبط
«اوج ۱۱۰» با حضور فرمانده نیروی هوایی ارتش کلید خورد
ماجرای شعار «جبهه میری، بسیج نرو!»
دستاوردهای عملیات «نصر ۸»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*اینم یه طنز یا سوتی خنده دار از حاج سعید قاسمی 😋😀😃😁😆*
15.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸جمعیت عجیب و غریب مردم یمن در جشن ولادت پیامبراکرم(ص)
☝️تجمعات عظیم یمنی ها در مراسم مولد النبی (ص) 😍
به همین مناسبت پرچمهای سبز دست میگیرند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️اعترافات عجیب سید محمد حسینی رهبر جنبش ری استارت در خصوص پروژهی کشته سازی #مهسا_امینی و شروع اغتشاشات و هدف اغتشاشات...
🔝از کنار اعترافات این خائن نباید به سادگی عبور کرد!
#کشته_سازی
هیچوقت عوض نشو!
رفتم توی مغازه کامپیوتری گفتم:
ببخشید این گوشی همراهم یهویی خاموش شد
مغازهدار گفت:
باشه یه نگاهی بهش میندازم. ممکنه LCD سوخته باشه، اگه سوخته بود عوضش کنم؟
گفتم
بله لطفاً، خیلی احتیاج دارم
گفت
فردا بعد از ظهر بیایید تحویل بگیرین
با خودم گفتم
خوب یه ۷۰۰ ۸۰۰ تومنی افتادم تو خرج
و روز بعدش رفتم و خلاصه تبلت رو سالم بهم تحویل داد.
گفتم:
هزینهش چقدر میشه
گفت:
هیچی، چیز مهمی نبود فقط کابل فِلَتش شل شده بود، سفت کردم همین
تشکر کردم و اومدم بیرون... نشستم تو ماشین ولی دلم طاقت نیاورد، میتونست هر هزینهای رو به من اعلام کنه و منم خودم رو آماده کرده بودم...
کنار پاساژ یک شیرینی فروشی بود، یک بسته شکلات گرفتم و دوباره رفتم پیشش، گذاشتم رو پیشخوان و بهش گفتم:
دنیا به آدمهایی مثل شما نیاز داره... لطفاً هیچوقت عوض نشو
از بالای عینکش یه نگاهی بهم انداخت و متوجه موضوع شد.
گفت؛ حرف پدرم رو بهم زدی که چند وقت پیش فوت شد اونم میگفت
همیشه خوب باش و عوض نشو حتی اگه همه بهت بدی کنن
در راه برگشت به این فکر میکردم که تغییر در آدمها به تدریج اتفاق میافته، تنها چیزی که میتونه ما رو در مسیر درستکاری و امانتداری حفظ کنه یک جمله ساده از عزیزترین آدم زندگیمونه...
آدمِ خوب! هیچ وقت عوض نشو...
"از هزاران، یکنفر اهل دل اند
مابقی تندیسی از آب و گِل اَند"
تقدیم به تمام خوبان و کسانی که در مسیر خوبی هستند ❤️
11.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️میگن افغانستانیا میخوان ایران رو بگیرن یا ممکنه شورش کنن!!
پاسخ رو در کلیپ بالا ببینید
چه رسم باحالی دارن یمنی ها 😍😍
🌿در سالروز میلاد رسول الله همه کوچه خیابونا و ساختموناشونو چراغانی میکنن. اونم چراغهای سبز رنگ 😍
🚛حتی روی ماشینا همین برنامه رو دارن.
شبها همه جا سبز رنگ میشه 😍
💚 رژه خودرویی شبانه هم داشتن و نام مبارک حضرت محمد (ص) رو با ماشیناشون نوشتن 😍